حکمرانان پیش از من کارهائی انجام دادند که در آنها با رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) مخالفت کردند و از روی تعمد راه خلافت پیمودند، و پیمانش را شکستند، و سنت و روشش را تغییر دادند، و اگر من بخواهم مردم را به ترک آنها وادارم و به جای اصلی آنها باز گردانم و به همان ترتیب که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) بود مقرر دارم لشگر از دور من پراکنده شوند تا جز خودم تک و تنها به جای نمانم و یا اندکی از شیعیان من که برتری مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روی کتاب خدای عزوجل و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) دانسته اند بجای مانند.
(در اینجا امیرالمؤ منین (علیه السلام ) برای نمونه به چند موضوع که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) آنها را به طوری مقرر فرموده بود و ابوبکر و عمر و دیگران و بخصوص عمر آنها را تغییر داده اشاره می فرماید):
اگر می دیدید که من دستور می دادم تا مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام ) را بجای اصلی آن که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) آن را در آنجا نهاده بود (و عمر آن را بجای کنونی آورد) بر میگردانم .
و فدک را (که ابوبکر بغضب از فاطمه (سلام الله علیها) گرفت ) بورثه فاطمه (علیها السلام ) برمی گرداندم .
و صاع رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) را به همان نحو که بود برمی گرداندم (صاع مقدار آبی بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) با آن غسل می کرد و مقدار آن شش رطل و پس از آن حضرت این مقدار را کم دانستند و خود آنحضرت نیر فرمود: مردمی بیایند که آن را کم دانند).
و زمین های را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) به مردمی واگذار کرد ولی حکم آن حضرت اجرا نگشت من آنها را بصاحبانش بدهم و حکم آن حضرت را اجرا کنم .
و خانه جعفر را (که داخل در مسجد الحرام کرده اند) بورثه اش بازگردانم و آن قسمت را از مسجد خراب کنم .
و احکامی را که از روی ستم و زور بدانها حکم شده (مانند تحریم متعه حج و متعه نساء و قانون عول و غیر آن از بدعتهای مشهور عمر و جواز سه طلاق در یک مجلس ) باز گردانم .
و زنانی را که به ناحق در تحت اختیار مردانی هستند به سوی شوهران (مشروع و حقیقی ) خود باز می گرداندم (مانند زنانی را که بدون حضور عدلین یا در غیر حال طهر طلاق می دادند و پس از انقضاء عده بزنی می گرفتند) و درباره آنها با حکم خدا درباره فروج و احکام روبرو می شدم .
و فرزندان بنی ثعلب را به اسارت می گرفتم (که عمر بدون جهت جزیه را از آنان برداشت و به جای آن دو برابر زکوه بر آنها مقرر داشت ، چنانچه در تواریخ است ).
و آنچه از سرزمین خیبر (میان متنفذین زمان عمر) تقسیم شده بود برمیگرداندم .

(مترجم گوید: جریان تقسیم اراضی خیبر که حضرت بدان اشاره فرماید بدین نحو بود که در زمان عمر عبدالله پسرش که سهمی در خیبر داشت هنگامی برای سرکشی اموال خود به خیبر رفت و شبانه مورد حمله یهود خیبر – که به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) در آنجا سکونت داشتند – قرار گرفت ، این جریان که بگوش عمر بن خطاب رسید یهود مزبور را – با اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) آنها را در آنجا مسکن داده بود و زمینهای خیبر را به آنها واگذار کرده و در مقابل سهمی از محصولات از آنها می گرفت – یکسره از خیبر بیرون کرد و و املاک آنجا را میان جمعی خاص تقسیم نمود که از آنجمله پسرش عبدالله بن عمر و عثمان و زبیر و عبدالرحمن و غیره بودند – و برای اطلاع از تفصیل داستان بسیره ابن هشام ج ۲ ص ۳۵۶ به بعد مراجعه فرمائید).
و دفاتر حقوق و عطایا را (که به دستور عمر روی سوابق اشخاص و نفوذ و سایر جهات با اختلاف تعیین شده بود) از بین می بردم ، و مانند رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) آنرا بالسویه تقسیم می کردم و آن را در دست (جمع مخصوص از) توانگران قرار نمی دادم .
و مساحت را در گرفتن خراج ملغی می کردم (چنانچه عمر اینکار را کرد و بر خلاف دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) که در مانند سرزمینهای شام و عراق مالیات را از روی درآمد زراعت معین فرموده بود او روی مساحت زمین قرار داد).
و در موضوع ازدواج بطور برابری و مساوات رفتار می کردم (چون عمر بر خلاف دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) که فرموده بود هر مرد مسلمانی کفو زن مسلمان است و سیاهی و سفیدی و عرب و عجم و قریشی و غیر قریشی را ملغی کرده بود او دستور داد غیر قریشی نباید از قریشی زن بگیرد و غیر عرب نباید از عرب زن بگیرد).
و خمس پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) را به همان نحو که خدای عزوجل نازل فرمود و واجب کرده بود مقرر می داشتم (اشاره به خلافی است که عمر درباره خمس مرتکب شد و آنرا از خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) منع کرده و میان عموم مسلمانان تقسیم می کرد چنانچه بیان آن در پایان خطبه آمده ).
و مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) را به همان وضعی که بود بر میگرداندم و درهائی را که در آن گشوده اند می بستم و آنها را که بسته اند باز می کردم .
و مسح بر روی کفش را (که عمر در مواردی اجازه داده بود) حرام می کردم .
و بر نوشیدن نبیذ (شراب خرما که پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) حلالش کردند) حد میزدم .
و دستور به حلال بودن متعه حج و صیغه زنان می دادم (که طبق روایتی که میان شیعه و سنی معروف است عمر خود گفت : این دو در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) حلال بود و من آن دو را حرام کردم ).
و برای نماز میت گفتن پنج تکبیر را دستور می دادم (که عمر روی سلیقه خو یکی از پنج تکبیر را کسر کرد و چهار تکبیر مقرر داشت ).
و مردم را مجبور می کردم تا (بسم الله الرحمن الرحیم ) را در نماز بلند بگویند (چنانچه مخالفین یا آنرا نمی خوانند یا در تمام نمازها آهسته می خوانند).
و بیرون می آوردم کسانی را که به همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) در مسجد درب آوردند با اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) آنها را بیرون کرد، و در می آوردم در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) آنکه را اینان بیرون کردند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) او را وارد کرد.
(فیض (رحمه الله علیه ) گوید: محتمل است مراد از جمله اولی ابوبکر و عمر باشند و که بدون اجازه آندو را در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) دفن کردن با اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) حتی اجازه نداد آن دو درب به مسجد باز کنند، و مراد از جمله دوم خود آنحضرت باشد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) دستور فرمود همه درهائی که اصحاب به مسجد باز کرده اند ببندید جز دری که به خانه علی (علیه السلام ) باز می شد و اینان پس از آن حضرت بر خلافت آن رفتار کردند.
و مردم را بحکم قرآن وا می داشتم ، و طلاق را روی سنت قرآن قرار می دادم (چون قرآن دستور می دهد در مورد طلاق که باید در حضور دو شاهد عادل باشد و در نکاح وجود شاهد را شرط نمی کند و اینان به عکس رفتار کردند).
و زکوه را (فقط) از اصناف (نه گانه ) آن طبق مقررات و حدودش می گرفتم (نه مانند اینها که بر چیزهای دیگری نیز زکوه بسته اند).
و باز می گرداندم وضو و غسل و نماز را به اوقات و قوانین و جاهای خودشان . (چون در تمام اینها دست بردند و بدعت یا بدعتهائی گذاردند مانند مسح بر گوشها و شستن پاها و امثال آن در وضوء و وجوب وضوء با غسل ، و اسقاط غسل در مورد التقاء ختانین بدون انزال ، و برداشتن جمله (حی علی خیر العمل ) از اذان و نهادن جمله (الصلوه خیر من النوم ) به جای آن ، و تکتف و آمین و خواندن نماز نافله را به جماعت و امثال اینها که در کتب تواریخ و غیره مانند کتاب شافی سید مرتضی (رحمه الله علیه ) مضبوط است ).
و اهل نجران را به جاهای خودشان بر می گرداندم (که عمر آنها را از یمن که سرزمین آنها بود بسر زمین عراق کوچ داد بتفصیلی که در فتوح البلدان بلاذری ص ۷۲ – ۷۳ ط مصر مذکور است ).
و اسیران فارس و ملتهای دیگر را از روی کتاب خدا و سنت پیامبرش (صلی الله علیه و آله ) باز می گرداندم .
در این صورت (و با اجرای اینکارها و باز گرداندن آنها از مسیر منحرفی که اکنون در آن است به مسیر حقیقی آن ) مردم از دورم پراکنده می شدند.
مطالب مشابه
خطبه ای از امیر مومنان بخش ۱
خطبه ای از امیر مومنان بخش ۳