آن شنیدستم یکی ز اصحاب حال

کرده روزی از در رحمت سؤال

کاندرین عهد از رفیقان طریق

رهروان نعمت اللهی فریق

کس رسد در جذبه بر نور علی

گفت اگر او ایستد بر جا، بلی

لاجرم آن قدوه‌ی اهل نیاز

آن به میدان محبت یکه تاز

آن قوی؛ پشت خدا بینان ازو

و آن مشوش؛ حال بی دینان ازو

موسی توحید را، هارون عهد

از مریدان، جمله کامل تر بجهد

طالبان، راه حق را بد دلیل

رهنمای جمله، بر شاه جلیل

بد به عشاق حسینی؛ پیشرو

پاک خاطر آی و پاک اندیش رو

می گرفتی از شط توحید آب

تشنگان را می‌رساندی با شتاب

عاشقان را بود آب کار ازو

رهروان را رونق بازار ازو

روز عاشورا به چشم پر ز خون

مشک بر دوش آمد از شط چون برون

شد بسوی تشنه کامان رهسپر

تیر باران بلا را شد سپر

بس فرو بارید بر، وی تیر تیز

مشک شد بر حالت او اشک ریز

اشک چندان ریخت بر وی چشم مشک

تا که چشم مشک، خالی شد ز اشک

تا قیامت تشنه کامان ثواب

می‌خورند از رشحه‌ی آن مشک آب

بر زمین آب تعلق پاک ریخت

وز تعین بر سر آن، خاک ریخت

هستیش را دست از مستی فشاند

جز حسین اندر میان چیزی نماند

عمان سامانی