نامه های نهج البلاغه




نامه های نهج البلاغه


نهج البلاغه

خانه

فهرست
باب گزیده ای از نامه های مولای ما امیرالمؤ منین (علیه السلام ) به دشمنان و
کارگزارانش درشهرها
نامه شماره : ۱
و من کتاب له ع إ لی اءَهْلِ اَلْکُوفَهِ عِنْدَ مَسِیرِهِ مِنَ اءلْمَدِینَهٍ إ لَی اءلْبصْرهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به مردم کوفه هنگام حرکتش از مدینه به بصره .
نامه شماره : ۲
و من کتاب له ع إ لَیهِمْ بَعْدَ فَتْحِ اءلْبَصْرهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) پس از فتح بصره به مردم کوفه نوشته است .
نامه شماره : ۳
من کتاب له ع کَتَبَهُ لِشُرَیْحِ بْنِ اءلْحارِثِ قاضِیهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به قاضی اش شریح بن الحارث .
نامه شماره : ۴
و من کتاب له ع إ لی بعض اءمراء جیشه :
نامه ای از آن حضرت (ع ) به یکی از فرماندهان سپاهش
نامه شماره : ۵
و من کتاب له ع إ لی اءشعث بن قیس و هو عامل
اءذربیجان :
نامه ای از آن حضرت (ع ) که به اشعث بن قیس
،عامل خود در آذربایجان نوشته است .
نامه شماره : ۶
و من کتاب له ع إ لی معاویه :
نامه ای از آن حضرت (ع ) به معاویه
نامه شماره : ۷
و من کتاب منه ع إ لَیْهِ اءَیْضا:
نامه ای دیگر از آن حضرت (ع ) به معاویه :
نامه شماره : ۸
و من کتاب له ع إ لی جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ البَجَلِی ٍّّ لَمَا اءَرْسَلَهُ إ لی مُعاوِیَهَ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به جریر بن عبد الله البجلی هنگامی که او را نزد معاویه
فرستادهبود:((۱))
نامه شماره : ۹
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَه :
از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه :
نامه شماره : ۱۰
و من کتاب له ع إ لیْهِ اءَیْضَا:
از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه :
نامه شماره : ۱۱
و من وصیه له ع وصَی بِها جَیْشا بَعَثَهُ إ لَی الْعَدُوِّ:
سفارشی از آن حضرت (ع ) هنگامی که سپاهی بر سر دشمن می فرستاد:
نامه شماره : ۱۲
و من وصیه له ع لِمَعْقلِ بْنِ قَیْسٍ الرَّیاحِی ٍِّّ حِینَ اءَنْفَذَهُ إ لَی الشامِ فِی ثَلاثَهِ آلافٍ
مُقَدِّمَهً لَهُ:
سفارشی از آن حضرت (ع ) به معقل بن قیس الریاحی فرمود، آنگاه که او را به
سه هزارسپاهی بر مقدمه به شام می فرستاد:
نامه شماره : ۱۳
و من کتاب له ع إ لی اءَمِیرَیْنِ مِنْ اءُمَراءِ جَیْشِهِ:
از نامه آن حضرت (ع ) به دو تن از امیران لشکرش :
نامه شماره : ۱۴
و من وصیه له ع لِعَسْکَرِهِ قَبْلَ لِقاءِ الْعَدُوُّ بِصِفَّینَ:
سفارشی از آن حضرت (ع ) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین :
نامه شماره : ۱۵
و کان ع یقول إ ذَا لَقِی ٍَّ الْعَدُوَّ مُحاربا:
هنگامی که آن حضرت (علیه السلام ) به عزم جنگ ، با دشمن روبرو می شد چنین می
فرمود:
نامه شماره : ۱۶
و کان یقول ع لا صْحابِهِ عِنْدَ الْحَرْبِ:
هنگام جنگ به یاران خود می فرمود:
نامه شماره : ۱۷
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ جَوابا عَنْ کِتابٍ مِنْهُ إ لَیْهِ:
از نامه آن حضرت (ع ) در پاسخ نامه معاویه :
نامه شماره : ۱۸
و من کتاب له ع إ لی عَبْدِاللّهِ بْنِ عَبَاسٍ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَی الْبَصْرَهِ:
از نامه آن حضرت (ع ) به ابن عباس ، عامل
او در بصره :
نامه شماره : ۱۹
و من کتاب له ع إ لی بَعْضِ عُمّالِهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به یکی از عاملانش :
نامه شماره : ۲۰
و من کتاب له ع إ لی زِیادِ بْنِ اءَبِیهِ وَ هُوَ خَلِیفَهُ عامِلِهِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبَاسٍ عَلَی
الْبَصْرَهِ وَعَبْدُاللّهِ عامِلُ اءَمیرِالْمؤ مِنِینَ ع یَوْمَئِذٍ عَلَیْها وَ عَلی کُوَرِ الا هْوازِ وَ
فارِسَ وَ کِرْمانَ:
از نامه آن حضرت (ع ) این نامه را به زیاد بن ابیه ((۱۱)) نوشته است که از سوی
عبد اللهبن عباس بر بصره فرمان می راند وابن عباس خود از جانب علی (ع
) فرمانروایی اهواز وفارس و کرمان را داشت :
نامه شماره : ۲۱
و من کتاب له ع إ لَیْهِ اءَیضا:
نامه ای از آن حضرت (ع( نیز به زیاد
نامه شماره : ۲۲
و من کتاب له ع إ لی عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْعَبَاسِ، وَ کانَ ابْنُ عَبَاسٍ یَقُولُ: مَا انْتَفَعْتُ
بِکَلامٍ بَعْدَکَلامِ رَسُولِ اللَهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانْتِفاعِی بِهذَا الْکَلام
:
نامه ای از آن حضرت (ع ) این نامه را به ابن عباس نوشته و او می گفت که
پس از سخنرسول الله (ص ) از هیچ سخنی بدین پایه سود نبرده ام :
نامه شماره : ۲۳
و من کلام له ع قالَهُ قُبَیْلَ مَوْتِهِ عَلی سَبِیلِ الْوَصیَّهِ لَمَا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ
اللّهُ:
سخنی از آن حضرت (ع ) هنگامی که ابن ملجم ، لعنه الله علیه ، او را ضربت زد،
کمی پیش ازوفاتش این وصیت را بیان فرمود:
نامه شماره : ۲۴
و من وصیه له ع بِما یُعْمَلْ فِی اءَمْوالِهِ کَتَبَها بَعْدَ مُنْصَرفِهِ مِنْ صِفَّینَ:
وصیتی از آن حضرت (ع ) که پس از او با اموالش چه کنند. آن را هنگامی که از صفین
باز می گشت نوشته است :
نامه شماره : ۲۵
تُبُها لِمَنْ یَسْتَعْمِلْهُ عَلَی الصَّدَقاتِ، وَ إ نَّما ذَکَرْنا هُنا جُمَلا مِنْها لِیُعْلَمَ بِها اءَنَّهُ عَلَیْهِ
السَّلامُ کانَ یُقیمُ عِمادَ الْحَقِّ وَ یَشْرَعُ اءَمْثِلَهَ الْعَدْلِ فِی صَغِیرِ الاُمورِ وَ کَبِیرِها، وَ دَقِیقِها وَ
جَلِیلها:
سفارشی از آن حضرت (ع ) آن را برای کسی می نوشت که به گرفتن زکاتش می
فرستاد.جمله هایی از آن را در اینجامی آوریم تا همگان بدانند که علی (ع )
ستون حق را برپای می داشتو نشانه های عدالت را در کارهای خرد و کلان و کلی
و جزئی آشکار می نمود:
نامه شماره : ۲۶
و من عهد له ع إ لی بَعْضِ عُمّالِهِ، وَ قَدْ بَعَثَهُ عَلَی الصَّدَقَهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به یکی از کارگزاران خود هنگامی که او را برای
گردآوری زکاتفرستاد:
نامه شماره : ۲۷
و من عهد له ع إ لی مُحَمَّدِ بْنِ اءَبِی بَکْرٍ رَضِی ٍَّ اللّهُ عَنْهُ حینَ قَلَّدَهُ مصْرَ:
عهدنامه ای از آن حضرت به محمد بن ابی بکر((۱۴)) هنگامی که او را حکومت مصر
داد:
نامه شماره : ۲۸
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ جَوابا وَ هُوَ مِنْ مَحاسِنِ الْکُتُبِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) در پاسخ معاویه و این از بهترین نامه های امام (ع ) است
:
نامه شماره : ۲۹
و من کتاب له ع إ لی اءَهْلِ الْبَصْرَهِ:
از نامه آن حضرت (ع ) به مردم بصره :
نامه شماره : ۳۰
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ:
از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه :
نامه شماره : ۳۱
و من وصیه له ع لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، ع ، کَتَبَها إ لَیْهِ بِحاضِرِینَ مُنْصَرِفا مِنْ
صِفِّینَ:
از وصیت آن حضرت (ع ) به حسن بن علی (علیهما السلام ) در آن هنگام که از صفین
بازمی گشتدر ((حاضرین )) نوشته است :
نامه شماره : ۳۲
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ:
از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه
نامه شماره : ۳۳
و من کتاب له ع إ لی قُثَمِ بْنِ اءلْعَبَاسِ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلی مَکَّهَ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به قثم بن عباس ،
عامل خود در مکّه
نامه شماره : ۳۴
و من کتاب له ع إ لی مُحَمَّدِ بْنِ اءَبِی بَکْرٍ لَمّا بَلَغَهُ تَوَجُّدُهُ مِنْ عَزْلِهِ بِالاْ شتَرِ عَنْ
مِصَر ثُمَّتُوُفَّی اءلاَشْتَرُ فِی تَوَجُّهِهِ إ لی مِصْرَ قَبْلَ وُصُولِهِ إِلَیْها:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به محمد بن ابی ابکر، هنگامی که از دلتنگی او به سبب
عزلش ازمصر و جانشینی مالک اشتر خبر یافت و اشتر در راه پیش از رسیدنش
به مصر وفات یافت .
نامه شماره : ۳۵
و من کتاب له ع إ لی عَبُدِ اللَهِ بْنِ اءلْعَبَاسِ بَعْدَ مَقْتَلِ مُحَمَّدِ بنِ اءَبِی بَکْرٍ
بِمِصْرَ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس ، پس از کشته شدن محمد بن ابی
بکر.
نامه شماره : ۳۶
و من کتاب له ع إ لی اءَخِیهِ عَقِیلِ بْنِ اءَبِی طالِبٍ فِی ذِکْرِ جَینشٍ اءَنفَذَهُ إِلی بَعْضِ
اءلا عْداءِ وَهُوَ جَوابُ کِتابٍ کَتَبَهُ إ لَیْهِ عَقِیلْ:
از نامه آن حضرت (ع ) به برادرش ، عقیل بن ابی طالب ، در ذکر سپاهی که به جنگ
یکی ازدشمنانش ((۳۵)) فرستاده بود.این نامه در پاسخ
نامهعقیل :
نامه شماره : ۳۷
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ:
از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه
نامه شماره : ۳۸
و من کتاب له ع إ لی اءهْلِ مِصْرَ لَمَا وَلَی عَلَیْهِمُ اءلاَشْتَرَ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به مردم مصر هنگامی که مالک اشتر (رحمه الله ) را بر
آنان امارتداد.
نامه شماره : ۳۹
و من کتاب له ع إ لی عَمْرِ و بْنِ اءلْعاصِ:
از نامه آن حضرت (ع ) به عمرو بن العاص
نامه شماره : ۴۰
و من کتاب له ع إ لی بَعْضِ عُمَالِهِ:
از نامه آن حضرت (ع ) به یکی از کارگزارانش
نامه شماره : ۴۱
و من کتاب له ع إ لی عَبْدُاللّهِ بْنِ عَبّاس عامِلِهِبِبَصْرَه :
نامه ای از آن حضرت (ع ) به عبدالله بن عباس فرماندارش در بصره
نامه شماره : ۴۲
و من کتاب له ع إ لی عُمَرَ بْنِ اءبِی سَلَمَهَ الْمَخْزُومِی ٍَّّ وَ کانَ عامِلَهُ عَلَی اءلْبَحرَیْنِ،
فَعَزَلَهُ، وَاءسْتَعْمَلَ اءنُّعْمانَ بْنَ عَجْلانَ اءلزُّرَقی ٍَّّ مَکانَهُ:
نامه آن حضرت (ع ) به عمر بن ابی سلمه مخزومی
کهعامل آن حضرت در بحرین بود. او را
عزل کرده و نعمان بن عجلان زرقی را به جای اوبرگماشته است :
نامه شماره : ۴۳
و من کتاب له ع إ لی مصقله بن هُبیره الشّیبانی و هو عامله علی اءردشیر خُرَه :
نامه شماره : ۴۳
از نامه آن حضرت (ع ) به مصقله بن هبیره شیبانی
کهعامل او در اردشیر خره بود:
نامه شماره : ۴۴
و من کتاب له ع إ لی زِیادِ بْنِ اءَبِیهِ وَ قَدْ بَلَغَهُ اءَنَّ مُعاوِیَهَ کَتَبَ إِلَیْهِ یُرِیدُ
خَدِیعَتَهُبِاسْتِلْحاقِهِ:
از نامه آن حضرت (ع ) به زیاد بن ابیه ((۳۸)). معاویه نامه ای به زیاد نوشته
تا او رابفریبد و در نسب به خود ملحق سازد:
نامه شماره : ۴۵
و من کتاب له ع إ لی عُثْمانَ بْنِ حُنَیْفٍ اءلا نصارِی وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَی الْبَصْرهِ وَ قَدْ
بَلَغَهُ اءَنَّهُدُعِی ٍَّ إ لی وَلِیمَهِ قَومٍ مِنْ اءَهْلِها، فَمَضی إ لَیْها:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به عثمان بن حنیف
کهعامل او در بصره بود، وقتی که شنید به مهمانی قومی از مردم بصره
دعوت شده و به آنجارفته است :
نامه شماره : ۴۶
و من کتاب له ع إ لی بَعْضِ عُمّالِهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به یکی از عمال
خود:
نامه شماره : ۴۷
و من وصیه له ع لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع لَمَا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللّهُ:
وصیتی از آن حضرت (ع ) به حسن و حسین علیهما السلام هنگامی که ابن ملجم (لعنه
الله ) او راضربت زد:
نامه شماره : ۴۸
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ:
از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه :
نامه شماره : ۴۹
و من کتاب له ع إ لِی مُعاوِیَهَ اءَیْضا:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به معاویه
نامه شماره : ۵۰
و من کتاب له ع إ لی اءُمَرائه عَلَی الْجُیُوشِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به فرماندهان لشکرها:
نامه شماره : ۵۱
و من کتاب له ع إ لی عُمّالِهِ عَلَی الْخَراجِ:
نامه آن حضرت (ع ) به کارگزارانش در امر خراج :
نامه شماره : ۵۲
و من کتاب له ع إ لی اءُمَراء البِلادِ فِی مَعْنَی الصَّلاهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به امرای بلاد در باب اوقات نماز:
نامه شماره : ۵۳
و من عهدله ع کَتَبَهُ لِلا شْتَرِ النَّخِعِّی رَحِمَهُ اللّهُ لَمَا وَلاَهُ عَلی مِصْرَ وَ اءَعْمالِها حِینَ
اضْطَرَبَاءَمْرُ اءَمِیرِها مُحَمَّدِ بْنِ اءَبِی بَکْرٍ، وَ هُوَ اءَطْوَلُ عَهْدٍ کَتَبَهُ وَ اءَجْمَعُهُ
لِلْمَحاسِنِ:
از فرمان او به مالک اشتر این فرمان را برای مالک اشتر نخعی نوشت ، هنگامی که او
را امارتمصر و توابع آن داد. درآن هنگام که کار بر محمد بن ابی بکر
آشفته شده بود. این فرماندرازترین فرمانهاست و از دیگر نامه های او محاسن
بیشتری در بردارد:
نامه شماره : ۵۴
و من کتاب له ع إ لی طَلْحَهَ وَ اءلزُّبَیرِ، (مَعَ عِمْرانَ بْنِ اءلْحُصَیْنِ اءلْخُزاعِی ٍَّّ)،
ذَکَرَهُ اءَبُوجَعْفَرٍ اءلا سْکافِی ٍُّّ فِی کِتابِ اءلْمَقاماتِ فِی مَناقِبِ
اءَمِیرِاءل اءلْمُؤ مِنِینَ عَلَیهِ اءلسَّلامُ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به طلحه و زبیر با عمران بن حصین خزاعی . آن را
ابو جعفراسکافی در کتاب مقامات درمناقب امیرالمؤ منین (ع ) آورده است :
نامه شماره : ۵۵
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به معاویه
نامه شماره : ۵۶
و من وصیه له ع وَصَی بِهِ شُرَیْحَ بْنَ هانِئ لَمَا جَعَلَهُ عَلی مُقَدَّمتِهِ إ لَی الشَامِ:
وصیتی از آن حضرت (ع ) به شریح بن هانی ، هنگامی او را با مقدمه لشکر خود
به شامفرستاد.
نامه شماره : ۵۷
و من کتاب له ع إ لی اءَهْلِ الْکُوفَهِ عِنْدَ مَسیِرِه مِنَ الْمَدِینَهِ إ لَی الْبَصْرَهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به مردم کوفه هنگامی که از مدینه به بصره می رفت
:
نامه شماره : ۵۸
و من کتاب له ع کَتَبَهُ إ لی اءَهْلِ الا مْصارِ یَقْتَصُّ فِیهِ ما جَری بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اءَهْلِ
صِفَّینَ:
از نامه آن حضرت (ع ) به مردم شهرها نوشته و در آن از آنچه میان او و سپاه صفین
گذشتهاست حکایت می کند:.
نامه شماره : ۵۹
و من کتاب له ع إ لَی الاْ سْوَدِ بْنِ قُطْبَهَ صاحِبِ جُندِ حُلْوانَ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به اسود بن قطبه فرمانروای حلوان ،:
نامه شماره : ۶۰
و من کتاب له ع إ لی العُمَالِ الذینَ یَطاءُ الجَیْشُ عَمَلَهُم :
نامه ای از آن حضرت (ع ) به عاملانی که لشکر از سرزمینهایشان می گذرد:
نامه شماره : ۶۱
و من کتاب له ع إ لی کُمَیْلِ بْنِ زِیادٍ النَّخَعِی ٍَّّ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلی هِیتٍ، یُنْکِرُ عَلَیْهِ تَرْکَهُ
دَفْعَ مَنْیَجْتازُ بِه مِنْ جَینْشِ الْعَدُوَّ طالِبا لِلْغارَهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به کمیل بن زیاد نخعی
کهعامل او بر هیت بود. او را به سبب منع نکردن لشکر دشمن که ازسرزمین او
گذشته و به غارتمسلمانان رفته ، سرزنش می کند:
نامه شماره : ۶۲
و من کتاب له ع إ لی اءَهْلِ مِصْرَ مَعَ مالِکِ الا شْتَرِ رَحِمَهُ اللّهُ لَمَا وَلاهُ إ مارَتَها:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به مردم مصر. ((این نامه را با مالک اشتر هنگامی که او
را حکومتمصر داده بود فرستاد.))
نامه شماره : ۶۳
و من کتاب له ع إ لی اءَبِی مُوسَی الا شْعَرِی ٍِّّ، وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَی الْکُوفَهِ، وَ قَدْ
بَلَغَهُ عَنْهُتَثْبیطُهُ الناسَ عَنِ الْخُرُوج إ لَیهِ لَمَا نَدَبَهُمْ لِحَرْبِ اءَصْحابِ
الْجَمَلِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به ابو موسی اشعری
کهعامل او در کوفه بود. به امام خبر رسید که بدان هنگام که مردم را
به جنگ با اصحابجمل فرا می خوانده ، ابوموسی ، کوفیان را از رفتن به
جنگ باز می داشته و به نشستن درخانه ترغیب می کرده است :
نامه شماره : ۶۴
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ جَوابا عَنْ کِتابَه :
نامه ای از آن حضرت (ع ) در پاسخ به معاویه :
نامه شماره : ۶۵
و من کتاب له ع إ لَیهِ اءیْضا:
نامه ای از آن حضرت (ع ) نیز به معاویه :
نامه شماره : ۶۶
و من کتاب له ع إ لی عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْعَبَاسِ، وَ قَدْ تَقَدَّمَ ذِکْرُهُ بِخِلافِ هذِهِ
الرَّوایَهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس و پیش از این روایت دیگری از
این نامه راآوردیم :
نامه شماره : ۶۷
و من کتاب له ع إ لی قُثَم بْنِ الْعَبَاسِ، وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَی مَکَّهَ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به قثم بن عباس ،
کهعامل او در مکه بود:
نامه شماره : ۶۸
و من کتاب له ع إ لی سَلْمانَ الْفارِسِی رَحِمَهُ اللّهُ قَبْلَ اءَیّامِ خِلافَتِهِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به سلمان فارسی ، رحمه الله ، پیش از ایام خلافت
او:
نامه شماره : ۶۹
و من کتاب له ع إ لَی الْحارِثِ الْهَمَدانی :
از نامه آن حضرت (ع ) به حارث همدانی :
نامه شماره : ۷۰
و من کتاب له ع إ لی سَهْلِ بْنِ حُنَیفٍ الا نصاری ، وَ هُوَ عامِلُهُ، عَلَی الْمَدینَهِ فِی
مَعْنی قَوْمٍ مِنْاءَهْلِها لَحِقوا بِمُعاویَهَ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به سهل بن حنیف انصاری که از سوی آن حضرت حاکم مدینه
بود. دراین باب که شماری ازکسانی که نزد او بودند به معاویه
پیوستند:
نامه شماره : ۷۱
و من کتاب له ع إ لَی الْمُنْذِرِ بْنِ الْجارُودِ الْعَبْدی ، وَ قَدْ کانَ اسْتَعْمَلَهُ عَلی بَعْضِ
النَّواحِی فَخانَ الامانَهَ فِی بَعْضِ ما وَلاهُ مِنْ اءَعْمالِهِ:
از نامه آن حضرت (ع ) به منذر بن الجارود العبدی که در پاره ای از آنچه او را بر
آن ولایتداده بود، خیانت کرد:
نامه شماره : ۷۲
و من کتاب له ع إ لی عَبْدِ اللَه بْنِ الْعَبَاسِ، رَحِمَهُ اللَهُ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس :
نامه شماره : ۷۳
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) به معاویه :
نامه شماره : ۷۴
و من حلف له ع کَتَبَهُ بَیْنَ رَبِیعَهَ وَ الْیَمنِ، وَ نُقِلَ مِنْ خَطَّ هِشامِ بْنِ الْکَلْبِی ٍَّّ:
پیمان نامه ای از آن حضرت (ع ) میان ربیعه و یمن . از روی خط هشام بن
الکلبی نقل شده است :
نامه شماره : ۷۵
و من کتاب له ع إ لی مُعاوِیَهَ مِنَ الْمَدینَهِ فِی اءَوَّلِ ما بُویِعَ لَهُ بِالْخِلافَهِ، ذَکَرَهُ
الْواقِدِی ٍُّّ فِیکِتابِ الْجَمَلِ:
نامه ای از آن حضرت (ع ) از مدینه ، در آغاز بیعت با او به خلافت به معاویه
نوشته استواقدی آن را در کتاب الجمل آورده است :
نامه شماره : ۷۶
و من وصیه له ع لَعَبْدِ اللَه بْنِ الْعَبَاسِ، عِنْدَ اسْتِخْلافِهِ إ یَاهُ عَلَی الْبَصرَهِ:
وصیت آن حضرت (ع ) به ابن عباس ، هنگامی که او را در بصره جانشین خود ساخت
:
نامه شماره : ۷۷
و من وصیه له ع لِعَبْدِ اللَه بْنِ الْعَباسِ لَمَا بَعَثَهُ لِلاْحْتِجاجَ عَلَی الْخَوارِج :
از وصیت آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس هنگامی که او را برای گفتگو
با خوارجفرستاد:
نامه شماره : ۷۸
و من کتاب له ع اءَجابَ بِهِ اءبَا مُوسَی الا شْعَرِی َّ عَنْ کِتابٍ کَتَبَه الَیْهِ مِنْ الْمَکانِ
الَّذِی اُقْعِدُوافِیهِ لِلْحُکُومَهِ، وَ ذَکَرِ هذا الْکِتابِ سَعِیدُ بْنُ یَحْیَی الا مَوِی ٍُّّ فِی
کِتابِ الْمَغازِی :
از نامه آن حضرت (ع ) به ابو موسی اشعری در پاسخ امر حکمین . آن را سعید بن
یحیی الاموی در کتاب المغازی نقل کرده است :
نامه شماره : ۷۹
و من کتاب کتبه ع لَمَّا اسْتُخِلفَ، إ لی اءُمَراءِ الا جْنادِ:
نامه آن حضرت (ع ) به سرداران سپاه هنگامی که به خلافت رسید: