علامه مجلسی رحمه اللّه فرموده که چون عبداللّه به سنّ شَباب رسید نور نبوّت از جبین او سـاطـع بـود، جمیع اکابر و اشراف نواحی و اطراف آرزو کردند که به او دختر دهند و نـور او را بـربـایـنـد؛ زیـرا کـه یـگـانـه زمـان بـود در حـُسـن و جـمـال . و در روز بـر هر که می گذشت بوی مُشک و عَنْبَر از وی استشمام می کرد و اگر در شـب مـی گـذشـت جـهـان از نـور رویـش روشـن مـی گـردیـد و اهـل مـکـّه او را (مـِصـْبـاح حـَرَم ) مـی گـفتند

تا اینکه به تقدیر الهی عبداللّه با صدف گـوهـر رسالت پناه یعنی آمنه دختر وَهْب (ابْن عَبْد مَناف بن زُهْره بن کِلاب بن مُرّه ) جفت گـردیـد. پس سبب مزاوجت را نقل کرده به کلامی طولانی که مقام را گنجایش ذکر نیست . و روایت کرده که چون تزویج آمنه به حضرت عبداللّه شد دویست زن از حسرت عبداللّه هلاک شدند!
بالجمله ؛ چون حضرت آمنه صدف آن دُرّ ثمین گشت جمله کَهَنَه عرب آن بدانستند و یکدیگر را خـبـر دادنـد و چـنـد سـال بـود کـه عـرب بـه بـلای قـحـط گـرفـتـار بـودند و بعد از انتقال آن نور به آمنه باران بارید و مردم در خصب و فراوانی نعمت شدند، تا به جائی که آن سال را (سَنَهُ الْفَتْح ) نام نهادند.
در هـمـان سـال عـبـدالمـطـّلب عـبـداللّه را بـه رسـم بازرگانان به جانب شام فرستاد و عبداللّه هنگام مراجعت از شام چون به مدینه رسید مزاج مبارکش از صحّت بگشت و همراهان او را بـگـذاشـتـنـد و بـه مـکّه شدند و از پس ایشان عبداللّه در آن بیماری وفات یافت ، جسد مبارکش را در (دارالنّابغه ) به خاک سپردند.
امـّا از آن سوی ، چون خبر بیماری فرزند به عبدالمطّلب رسید حارث را که بزرگترین بـرادران او بـود بـه مـدیـنـه فـرسـتـاد تا جنابش را به مکّه کوچ دهد وقتی رسید که آن حـضـرت وداع جـهـان گـفـتـه بـود و مـدّت زنـدگـانـی آن جـنـاب بـیـسـت و پـنـج سـال بـود و هـنـگـام وفـات او هـنـوز آمـنـه عـلیـهـاالسـّلام حـمل خویش نگذاشته بود و به روایتی دو ماه و به قولی هفت ماه از عمر شریف آن حضرت گذشته بود.
در روایـات وارد شـده اسـت کـه شبی حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم به نزد قـبـر عـبـداللّه پـدر خود آمد و دو رکعت نماز کرد و او را ندا کرد ناگاه قبر شکافته شد و عـبـداللّه در قـبـر نـشـسـتـه بـود و مـی گـفـت : (اَشـْهـَدُ اَنُ لا اِل هَ اِلاّ اللّهُ وَاَنَّکَ نَبِی ُّ اللّهِ وَرَسولُهُ)
آن حضرت پرسید که ولی ّ تو کیست ای پدر؟ پرسید که ولی ّ تو کیست ای فرزند؟ گفت : ایـنـک عـلی ّ ولی ّ تـوسـت . گـفـت : شـهـادت مـی دهم که علی ّ ولی ّ من است ، پس ‍ فرمود که برگرد به سوی باغستان خود که در آن بودی پس به نزد قبر مادر خود آمد و همان نحو که با قبر پدر فرمود در آنجا نیز به عمل آورد.
عـلامـه مـجـلسـی رحـمـه اللّه فـرمـوده کـه از این روایت ظاهر می شود که ایشان ایمان به شـهـادَتـَیـْن داشـتند و برگردانیدن ایشان برای آن بود که ایمانشان کاملتر گردد به اقرار به امامت علی ّ بن ابی طالب علیه السّلام
منتهی الامال
مطالب مشابه
در ذکر نسب رسول خدا (ص) {عبدالله}
ذکر نسب رسول خدا (ص){ عبدالمطلب وحفر زمزم)
در ذکر نسب پیامبر اسلام (ص) {عبد المطلب}
در ذکر نسب پیامبر (ص) {هاشم}
در ذکر نسب پیامبر اسلام (ص) {عبد مناف}
در ذکر نسب پیامبر اسلام (ص) {مدرکه تا قصی}
در ذکر نسب رسول خدا{مضر- الیاس}
در ذکر نسب پیامبر (ص) -(عدنان معد نزار)
در نسب شریف حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم