ذکر نسب رسول خدا (ص){ عبدالمطلب وحفر زمزم)

بدون نظر »

هـمـانـا مـعـلوم بـاشد که عَمْروبن الحارث الجُرْهُمى ـ که رئیس جُرْهُمیان بود ـ در مکّه در عهد قـُصىّ، حُلَیْل بن حَبْسیّه از قبیله خُزاعه با ایشان جنگ کرد و بر ایشان غلبه جست و امر کـرد کـه از مـکّه کوچ کنند. لاجرم عمرو تصمیم عزم داد که از مکّه بیرون شود و آن چند روز که مهلت داشت کار سفر راست مى کرد از غایت خشم حَجَر الاَْسْود را از رُکْن انتزاع نمود و دو آهو برّه از طلا که اسفندیار بن گشتاسب به رسم هدیه به مکّه فرستاده بود با چند زره و چـند تیغ که از اشیاء مکّه بود برگرفت و در چاه زمزم افکنده آن چاه را با خاک انباشته کرد، پس مردم خود را برداشته به سوى یمن گریخت .
ادامه نوشتار »

در ذکر نسب پیامبر اسلام (ص) {عبد المطلب}

بدون نظر »

چـون صـیـّت جلالت هاشم به آفاق رسید سلاطین و بزرگان براى او هدایا فرستادند و استدعا نمودند که دختر از ایشان بگیرد شاید نور محمّدى صلى اللّه علیه و آله و سـلّم کـه در جـبـیـن داشـت بـه ایـشـان مـنـتـقـل گـردد و هـاشـم قـبـول نـکـرد و از نـُجـبـاى قـوم خود دختر خواست و فرزندان ذکور و اناث آورد که از جمله (اَسـَد) است که پدر فاطمه والده حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام است
ادامه نوشتار »

در ذکر نسب پیامبر (ص) {هاشم}

دیدگاه‌ها برای در ذکر نسب پیامبر (ص) {هاشم} بسته هستند

چـون هاشم به کمال رشد رسید آثار فتوّت و مروّت از وى به ظهور رسید و مـردم مکّه را در ظلّ حمایت خود همى داشت چنانکه وقتى در مکّه بلاى قحط و غلا پیش آمد و کار بر مردم صعب گشت هاشم در آن قحط سال همى به سوى شام سفر کردى و شتران خویش را طـعام بار کرده به مکّه آوردى و هر صبح و هر شام یک شتر همى کشت و گوشتش را همى پـخـت آنـگاه ندا در داده مردم مکّه را به مهمانى دعوت مى فرمود و نان در آب گوشت ثَرید کـرده بـدیـشـان مـى خـورانید از این روى او را (هاشم ) لقب دادند؛ چه (هَشْم ) به معنى شکستن باشد.
ادامه نوشتار »

در ذکر نسب پیامبر اسلام (ص) {عبد مناف}

بدون نظر »

قضى چنان بزرگ شد که هیچ کس بى اجازه او هیچ کار نتوانست کرد و هیچ زن بى اجازه و رخـصت او به خانه شوهر نتوانست رفت و احکام او در میان قریش در حیات و ممات او مانند دین لازم شمرده مى شد.
ادامه نوشتار »

در ذکر نسب پیامبر اسلام (ص) {مدرکه تا قصی}

بدون نظر »

نـور نـبـوّت از الیـاس بـه مـُدْرِکـه انـتـقـال یـافـت و بـعـضى گفته اند که مُدرِکه را بدان سبب مدرکه گفتند که درک کرد هر شرافتى را که در پدرانش بوده و او را ابوالهذیل مى گفتند. زوجه اش (سَلْمى بنت اَسَد بـن رَبـیـعـه بـن نـِزار) بـود و از وى دو پـسـر آورد یـکـى خـُزیـمـه و دیـگـر هـُذَیـْل کـه پـدر قـبـایـل بـسـیـار اسـت و نـور نـبـوّت بـه خـُزَیـمـه منتقل شد و او بعد از پدر حکومت قبایل عرب داشت و او را سه پسر بود: ۱ ـ کنانه ۲ ـ هون ۳ ـ اسد. و کنانه مادرش عوانه بنت سعد بن قیس بن عَیْلان بن مُضَر است و کـُنْیَتش ابونضر چون رئیس قبایل عرب گشت در خواب به او گفتند که (بَرّه بنت مرّ بـن اَدّ بـن طـابـخه بن الیاس ) را بگیر که از بطن وى باید فرزندى یگانه به جهان آید. پس کنانه ، برّه را تزویج نمود و از وى سه پسر آورد:
ادامه نوشتار »

در ذکر نسب رسول خدا{مضر- الیاس}

بدون نظر »

نام پسران نزار چنین است :
اوّل : ربـیـعـه ، دوم : اءنـمـار، سوّم : مُضَر، چهارم : ایاد. و از براى ایشان قصّه لطیفه اى اسـت مـعـروف در مـقام تقسیم اموال پدر و رجوع ایشان به حکم افعى جُرْهُمى که در علم کهانت مهارتى تمام داشت و در نجران مرجع اعاظم و اشراف بود و از (اءنْمار) دو قبیله پدید آمد: خَشْعَمْ و بَجیلَه و این دو طایفه به یمن شدند و به ایاد منسوب است قُسّ بـْن سـاعـِده ایـادى کـه از حـُکـمـا و فـُصـحـاى عـرب اسـت و از ربـیـعـه و مـضـر نـیـز قـبـایـل بـسـیـار پـدیـدار شد چنانکه یک نیمه عرب بدیشان نسب مى برند و بدین جهت در کثرت ضرب المثل گشتند.
در فضیلت ربیعه و مُضَر بس است خبر نبوى صلى اللّه علیه و آله و سلّم : (لا تَسُبُّوا مـُضـَرَ وَ رَبـیـعـهَ فـَإ نـّهـمـا مـُسـْلِم انِ)
(مـُضـَر)معدول از ماضر است و آن شیر است پیش از آنکه ماست شود و اسم مُضَر، عَمْرو است و مادرش سـَوْدَه بـنـت عـَکّ اسـت و نـور نـبـوّت از (نـِزار) بـه او مـنـتـقـل شـده بـود و بـعـد از پدر سیّد سلسله بود و اقوام عرب او را مطیع و منقاد بودند و همواره در ترویج دین حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام روز مى گذاشت و مردم را به راه راسـت مـى داشـت . گـویـنـد از تـمـامـى مـردم صـورتـش نـیـکـوتـر بـود و او اوّل کسى است که آواز حُدَى را براى شتران خواند و از وى دو پسر به وجود آمد یکى عَیْلان که قبایل بسیار از او پدید آمد.
ادامه نوشتار »

در ذکر نسب پیامبر (ص) -(عدنان معد نزار)

بدون نظر »

همانا (عَدْنان ) پسر (اُدد) است و نام مادرش (بَلْهاء) است ، در ایّام کودکى آثار رشد و شـهـامـت از جـبـیـن مـبـارکـش مـطـالعـه مـى شـد و کـاهـنـیـن عـهـد و منجّمین ایّام مى گفتند که از نـسـل وى شـخـصـى پـدیـد آید که جنّ و انس مطیع او شوند و از این روى جنابش را دشمنان فـراوان بـود چـنانکه وقتى در بیابان شام هشتاد سوار دلیر او را تنها یافتند به قصد وى شـتافتند عَدْنان یک تنه با ایشان جنگ کرد چندان که اسبش کشته شد پس ‍ پیاده با آن جـمـاعـت بـه طـعـن و ضـرب مـشـغـول بـود تـا خـود را بـه دامـان کـوهـى کشید و دشمنان از دنـبـال وى هـمـى حمله مى بردند و اسب مى تاختند ناگاه دستى از کوه به درشده گریبان عـدنـان را بـگـرفـت و برتیغ کوه کشید و بانگى مهیب از قلّه کوه به زیر آمد که دشمنان عـدنان از بیم جان بدادند. و این نیز از معجزات پیغمبر آخر الزّمان صلى اللّه علیه و آله و سلّم بود.
ادامه نوشتار »

در نسب شریف حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم

بدون نظر »

هـُوَ اَبـُوالقـاسـِمِ مُحَمَّد ـ صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ ابن عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عـَبـْدمَناف بن قُصَىّ بن کِلاب بن مُرَّه بن کَعْب بن لُؤ ىّ بن غالب بن فِهْر بن م الِک بن النَّضْر بن کِنانَه بن خُزَیْمَه بن مُدْرِکَه بن اَلْیَاْس ‍ بن مُضَربن نزار بن مَعَد بن عَدْنان .
روایت شده از حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم که فرمود: (اِذ ا بَلَغَ نَسَبى اِلى عَدنان فَاَمْسِکُوا). لهذا ما بالاتر از عَدْنان را ذکر نکردیم .
ادامه نوشتار »