نام پسران نزار چنین است :
اوّل : ربـیـعـه ، دوم : اءنـمـار، سوّم : مُضَر، چهارم : ایاد. و از براى ایشان قصّه لطیفه اى اسـت مـعـروف در مـقام تقسیم اموال پدر و رجوع ایشان به حکم افعى جُرْهُمى که در علم کهانت مهارتى تمام داشت و در نجران مرجع اعاظم و اشراف بود و از (اءنْمار) دو قبیله پدید آمد: خَشْعَمْ و بَجیلَه و این دو طایفه به یمن شدند و به ایاد منسوب است قُسّ بـْن سـاعـِده ایـادى کـه از حـُکـمـا و فـُصـحـاى عـرب اسـت و از ربـیـعـه و مـضـر نـیـز قـبـایـل بـسـیـار پـدیـدار شد چنانکه یک نیمه عرب بدیشان نسب مى برند و بدین جهت در کثرت ضرب المثل گشتند.
در فضیلت ربیعه و مُضَر بس است خبر نبوى صلى اللّه علیه و آله و سلّم : (لا تَسُبُّوا مـُضـَرَ وَ رَبـیـعـهَ فـَإ نـّهـمـا مـُسـْلِم انِ)
(مـُضـَر)معدول از ماضر است و آن شیر است پیش از آنکه ماست شود و اسم مُضَر، عَمْرو است و مادرش سـَوْدَه بـنـت عـَکّ اسـت و نـور نـبـوّت از (نـِزار) بـه او مـنـتـقـل شـده بـود و بـعـد از پدر سیّد سلسله بود و اقوام عرب او را مطیع و منقاد بودند و همواره در ترویج دین حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام روز مى گذاشت و مردم را به راه راسـت مـى داشـت . گـویـنـد از تـمـامـى مـردم صـورتـش نـیـکـوتـر بـود و او اوّل کسى است که آواز حُدَى را براى شتران خواند و از وى دو پسر به وجود آمد یکى عَیْلان که قبایل بسیار از او پدید آمد.

دیـگـر الیـاس کـه نـور پـیـغـمـبـرى بـدو مـنـتـقـل شـده بـود لاجـرم بـعـد از پـدر در مـیان قـبـایـل بـزرگـى یـافـت چـنـانـکـه او را سـیـّد العـشـیـره لقـب دادنـد و امـور قـبـایـل و مـُهـمـّات ایـشـان بـه صـلاح و صـواب دیـداو فـیـصـل مـى یـافـت و تـا آن روز کـه نـور مـحمّدى صلى اللّه علیه و آله و سلم از پشت او انـتـقـال نـیـافـتـه بود گاهى از صُلب خویش زمزمه تسبیح شنیدى و پیوسته عرب او را معظّم و بزرگ شمردندى مانند لقمان و اَشباه او.
مـادرش ربـاب نـام دارد و زوجـه اش لیـلى بـِنـْت حـُلْوان قـضـاعـیـّه یـَمَنِیَّه است که او را (خـِنـْدِف ) گـویـنـد و او را سـه پـسـر بـود: ۱ ـ عـَمْرو ۲ ـ عامر ۳ ـ عُمیرا. گویند؛ چون پـسـران وى به حدّ بلوغ و رشد رسیدند روزى عمرو وعامر با مادر خود لیلى به صحرا رفـتـنـد نـاگاه خرگوشى از سر راه بجنبید و به یک سو گریخت و شتران از خرگوش بـرمـیـدنـد عـمـرو و عـامـر از دنبال خرگوش تاختن کردند، عمرو نخست او را بیافت و عامر رسـیـد و آن را صـیـد کـرده کـبـاب کـرد. لیـلى را از ایـن حال سروررى و عُجْبى روى آورد پس به تعجیل به نزدیک الیاس آمد و چون رفتارى به تَبَخْتُر داشت الیاس به او گفت : اَیْنَ تُخَندِفین (خِنْدِفِه آن را گویند که رفتارش به جـلالت و تـبختر باشد) لیلى گفت : همیشه بر اثر شما به کبر و ناز قدم زنم و از این روى الیـاس او را خـِنـْدِف نـامـیـد و آن قـبـایـل کـه بـا الیـاس نـسب مى برند بنى خِنْدِف لقب یافتند و از این روى که عمرو آن خرگوش را یافته بود الیاس او را (مُدْرِکِه ) لقب داد و چون عامر صید آن کرد و کباب ساخت (طابخه ) نامیده شد.
و چون عمیرا در این واقعه سر در لحاف داشت و طریق خدمتى نپیمود به قَمَعَه ملقّب گشت و بِالْجمله ؛ خِندِف الیاس را بسیار دوست مى داشت . گویند چون الیاس ‍ وفات کرد خِندِف حُزن شدیدى پیدا کرد و از سر قبر وى بر نخاست و سقفى بر او سایه نیفکند تا وفات یافت
موضوعات مشابه
در ذکر نسب پیامبر (ص) -(عدنان معد نزار)
در نسب شریف حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم