همانا (عَدْنان ) پسر (اُدد) است و نام مادرش (بَلْهاء) است ، در ایّام کودکى آثار رشد و شـهـامـت از جـبـیـن مـبـارکـش مـطـالعـه مـى شـد و کـاهـنـیـن عـهـد و منجّمین ایّام مى گفتند که از نـسـل وى شـخـصـى پـدیـد آید که جنّ و انس مطیع او شوند و از این روى جنابش را دشمنان فـراوان بـود چـنانکه وقتى در بیابان شام هشتاد سوار دلیر او را تنها یافتند به قصد وى شـتافتند عَدْنان یک تنه با ایشان جنگ کرد چندان که اسبش کشته شد پس ‍ پیاده با آن جـمـاعـت بـه طـعـن و ضـرب مـشـغـول بـود تـا خـود را بـه دامـان کـوهـى کشید و دشمنان از دنـبـال وى هـمـى حمله مى بردند و اسب مى تاختند ناگاه دستى از کوه به درشده گریبان عـدنـان را بـگـرفـت و برتیغ کوه کشید و بانگى مهیب از قلّه کوه به زیر آمد که دشمنان عـدنان از بیم جان بدادند. و این نیز از معجزات پیغمبر آخر الزّمان صلى اللّه علیه و آله و سلّم بود.

بـالجـمـله ؛ چـون عَدنان به حدّ رشد و تمیز رسید مهتر عرب و سیّد سلسله و قبله قبیله آمد چـنـانـکـه سـاکـنـیـن بطحا و سُکّان یثرب و قبایل برّ حکم او را مطیع و منقاد بودند و چون (بُخْتُ نَصَّر) از فتح بیت المقدّس بپرداخت تسخیر بلاد و اقوام عرب را تصمیم داد و با عـدنان جنگ کرد و بسیارى از انصار او بکشت و عاقبت بر عدنان غلبه کرد و چندان از مردم عـرب بـکـشـت کـه دیگر مجال اقامت براى عدنان و مردان او نماند. لاجرم هر تن به طرفى گـریـخـت و عدنان با فرزندان خود به سوى یمن شد و آن مَاءْمَن را وطن فرمود و در آنجا بود تا وفات کرد.
و او را ده پـسـر بـود که از جمله مَعَدّ و عَکّ و عَدْن و اَدّ و غنى بودند، و آن نور روشن که از جـبـیـن عـَدْنـان درخـشـان بـود از طـلعت فرزندش مَعَدّ طالع بود و این نور همایون بر وجود پـیـغـمـبـر آخـر الزّمـان دلیـلى واضـح بـود کـه از صـُلْبـى بـه صـُلْبـى مـنـتقل مى شد، و چون آن نور پاک به مَعَدّ انتقال یافت و (بُخْتُ نَصَّر) نیز از جهان شده بود و مردم از شرّ او ایمنى یافته بودند کس به طلب مَعَدّ فرستادند و جنابش را در میان قـبـایـل عَرَب آوردند و مَعَدّ سالار سلسله گشت و از وى چهار پسر پدید آمد و نور جمالش ‍ به پسرش (نِزار)منتقل شد، مادر نزار مُعانَه بنت حَوشَمْ از قبیله جُرْهُم است . آنـگـاه کـه نـزار بـه دنـیـا آمـد پدرش نگاه کرد به نور نبوّت که در میان دیدگانش ‍ مى درخشید سخت شادان شد و شتران قربانى کرد و مردم را اطعام نمود و فرمود:
(اِنَّ ه ذا کُلُّهُ نَزْرٌ فى حَقِّ ه ذَا المَوْلوُدِ)؛
هـنـوز ایـنـهـا انـدک اسـت در حـق این مولود. گویند هزار شتر بود که قربانى کرد و چون (نـِزار) بـه مـعـنـى (انـدک ) است آن طفل به نزار نامیده شد و چون به حدّ رشد رسید و پدرش وفات کرد نِزار در عرب مهتر و سیّد قبیله گشت و چهار پسر از وى پدیدار گشت و چـون اجـل محتوم او نزدیک شد از میان بادیه با فرزندان به مکّه معظّمه آمد و در مکّه وفات کرد