اوّل همسایه را باید رسید وآخر خود را

بدون نظر »

وابـن بـابـویـه بـه سـنـد مـعـتبر از حضرت امام حسن علیه السّلام روایت کرده است که آن حـضـرت فـرمـود کـه در شـب جـمـعـه مـادرم فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام در مـحراب خود ایستاده ومشغول بندگی حق تعالی گردید وپیوسته در رکوع وسجود وقیام ودعا بود وتا صبح طـالع شـد شنیدم که پیوسته دعا می کرد از برای مؤ منین ومؤ منات وایشان را نام می برد ودعا برای ایشان بسیار می کرد واز برای خود دعائی نمی کرد، پس گفتم : ای مادر! چرا از بـرای خـود دعـا نـکـردی چـنـانکه از برای دیگران کردی ؟ فرمود: یا بُنَىَّ! الْجارُ ثُمَّ الدّار؛ ای پسرجان من ! اوّل همسایه را باید رسید وآخر خود را.
منتهی الامال

چادر نورانى ومسلمان شدن هشتاد یهودى

بدون نظر »

ابن شهر آشوب وقطب راوندى روایت کرده اند که روزى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام مـحـتـاج بـه قرض شد وچادر حضرت فاطمه علیهاالسّلام را به نزد مرد یهودى که نامش زیـد بود رهن گذاشت وآن چادر از پشم بود وقدرى از جوبه قرض ‍ گرفت . پس یهودى آن چـادر را بـه خـانـه بـرد ودر حجره گذاشت ، چون شب شد زن یهودى به آن حجره درآمد نـورى از آن چـادر ساطع دید که تمام حجره را روشن کرده بود چون زن آن حالت غریب را مـشـاهـده کـرد بـه نـزد شـوهـر خـود رفـت وآنـچـه دیـده بـود نـقـل کـرد، پـس یـهـودى از اسـتـمـاع آن حـالت در تـعـجب شد وفراموش کرده بود که چادر حـضـرت فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام در آن خـانـه اسـت بـه سـرعـت شـتـافـت وداخل آن حجره شد که دید شعاع چادر آن خورشید فلک عِصْمت است که مانند بَدْر مُنیر خانه را روشـن کـرده اسـت ، یـهودى از مشاهده این حالت تعجبش زیاده شد پس ‍ یهودى وزنش به خانه خویشان خود دویدند وهشتاد نفر از ایشان را حاضر گردانیدند واز برکت شعاع چادر فاطمه علیهاالسّلام همگى به نور اسلام منوّر گردیدند

علت نزول سوره توحید

دیدگاه‌ها برای علت نزول سوره توحید بسته هستند

از امام چهارم علیه‏ السلام راجع به توحید پرسش شد، فرمود: خدای عزوجل دانست که در آخرالزمان مردمی محقق و موشکاف آیند از این رو و سوره (((قل هوالله احد))) و آیات سوره حدید را که آخرش (((و هو علیم بذات الصدور))) است نازل فرمود، پس هر که برای خداشناسی غیر از این جوید هلاک است.
اصول کافی جلد ا باب انتساب وخویشی روایت ۳
ادامه نوشتار »

نکاتی در مورد سوره توحید (قل هوالله احد)

بدون نظر »

امام صادق علیه‏ السلام فرمود: یهود از رسول خدا (صلی‏ الله علیه و آله) سؤال کرد و گفتند نژاد پروردگار تو را برای ما بیان کن، حضرت سه روز درنگ کرد و پاسخشان نداد سپس سوره (((قل هو والله احد))) تا آخرش نازل شد.
اصول کافی جلد ۱ باب انتساب وخویشی روایت ۱
**************
حماد نصیبی گوید از امام صادق علیه‏ السلام درباره (((قل هوالله احد))) پرسیدم فرمود: نسبت خداست به مخلوقش یکتاست، مقصود مخلوق (بی‏خلل) است، همیشگی است، نیاز مخلوق به اوست او را دست آویزی نباشد که نگاهش دارد، بلکه او همه چیز را با دست آویزشان نگهدارد، مجهول را شناسد و نزد هر جاهلی معروفست (زیرامعرفت حق فطری بشر است و آثار وجودش عالم و جاهل را فرا گرفته است) یکتاست، نه مخلوقش در او باشند و نه او در مخلوقش، محسوس نیست و به لمس در نیاید، دیدگان درکش نکنند، بلند است تا آنجا که نزدیکست (رتبه علم و قدرتش به قدری بالاست که به همه مخلوقش از نزدیک احاطه دارد) نزدیکست تا آنجا که دور است (از شدت ظهورش مخفی است) نافرمانی شود و بیامرزد. اطاعت شود و پاداش دهد، زمینش او را فرانگیرد و آسمانهایش حامل او نگردند، او با قدرتش همه چیز را برداشته، بی‏پایان و بی‏آغاز است فراموش نکند بیهوده‏ گری ننماید غلط نرود، بازی نکند، خواستش را منعی نیست (هر چه خواهد فورا پدید آید) داوریش (در قیامت) پاداش است (ستم و جور در آن نیست) و فرمانش جاریست: فرزند ندارد تا ارثش برند (چیزی از او جدا نشده تا قسمتی از او به دیگری منتقل شده باشد) زائیده نیست تا شریکش باشند (تا پدرانش انباز او بلکه بالاتر از او باشند) (از چیزی جدا نشده تا آن چیز در صفات و خصوصیات شریک و مانندش باشد) و هیچ کس همتای او نیست.
اصول کافی جلد ۱ باب انتساب وخویشی روایت ۲

فضیلت قناعت

بدون نظر »

مشت زنی را حکایت کنند که از دهر مخالف به فغان آمده و حلق فراخ از دست تنگ به جان رسیده شکایت پیش پدر برده و اجازت خواست که عزم سفر دارم مگر به قوّت بازو دامن کامی فرا چنگ آرم.
پدر گفت ای پسر خیال محال از سر بدر کن و پای قناعت در دامن سلامت کش که بزرگان گفته‌اند
دولت نه به کوشیدنست چاره کم جوشیدنست
اگر بهر سر موئیت صد خرد باشد
خرد به کار نیاید چو بخت بد باشد
پسر گفت : ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر و جرّ منافع و دیدن عجائب و شنیدن غرائب و تفرج بلدان و مجاورت خلاّن و تحصیل جاه و ادب و مزید مال و مکتسب و معرفت یاران و تجربت روزگاران چنان که سالکان طریقت گفته‌اند.
ادامه نوشتار »

خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد

بدون نظر »

خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد
رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود

کهن سخت که بر سنگ صلابت راند
نتواند که لطافت نکند با داود
سعدی

مدارای دشمن به از کارزار( سعدی )

بدون نظر »

همی تا برآید به تدبیر کار
مدارای دشمن به از کارزار

چو نتوان عدو را به قوت شکست
به نعمت بباید در فتنه بست

گر اندیشه باشد ز خصمت گزند
به تعویذ احسان زبانش ببند

عدو را بجای خسک در بریز
که احسان کند کند، دندان تیز

چو دستی نشاید گزیدن، ببوس
که با غالبان چاره زرق است و لوس
ادامه نوشتار »

کار مسکین از مدارا می‌رود

بدون نظر »

سروبالایی به صحرا می‌رود
رفتنش بین تا چه زیبا می‌رود

تا کدامین باغ از او خرمترست
کو به رامش کردن آن جا می‌رود

می‌رود در راه و در اجزای خاک
مرده می‌گوید مسیحا می‌رود

این چنین بیخود نرفتی سنگ دل
گر بدانستی چه بر ما می‌رود

اهل دل را گو نگه دارید چشم
کان پری پیکر به یغما می‌رود

هر که را در شهر دید از مرد و زن
دل ربود اکنون به صحرا می‌رود

آفتاب و سرو غیرت می‌برند
کآفتابی سروبالا می‌رود

باغ را چندان بساط افکنده‌اند
کآدمی بر فرش دیبا می‌رود

عقل را با عشق زور پنجه نیست
کار مسکین از مدارا می‌رود

سعدیا دل در سرش کردی و رفت
بلکه جانش نیز در پا می‌رود
سعدی

مذمت سخن چینی

بدون نظر »

سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.

میان دو کس جنگ چون آتشست
سخن چین بدبخت هیزم کشست

میان دو تن آتش افروختن
نه عقلست و خود در میان سوختن

پیش دیوار آنچه گویی هوش دار
تا نباشد در پس دیوار گوش
سعدی
**********************
به یک سال در جادویی ارمنی
میان دو شخص افکند دشمنی

سخن چین بدبخت در یکنفس
خلاف افکند در میان دو کس
سعدی
*************
ازان همنشین تا توانی گریز( سعدی )

سخن بزرگان

بدون نظر »

گرامی ترین همنشینی ، همنشینی با کسی ست که دعوی ریاست ندارد، و پایگاه آن را دارد.
و بدترین همنشینی ، همنشینی با کسی است که دعوی ریاست دارد و پایگاه آن را ندارد نرمخویی را رها کردن ، بخشی از دیوانگی ست
کسی را که پیش از شناختن تو، در حقت کوتاهی کرد، نکوهش مکن !
کسی که گفتارش پذیرفته نیست ، سوگندش پذیرفته نیست و کسی که بسیار سوگند خورد، باور مدار!
جفای نزدیکان ، دردناک تر از زدن بیگانگان است نرمی ، رشوه ایست برای کسی که رشوه نپذیرد
بخشنده مالباخته را دردناکتر از نکوهش کسی نیست که به روزگار توانگری ، او را می ستوده است
خواری ، آنست که کسی مال دیگری را بخواهد، که تصرف آن را با خطر همراهست
آن که با دشمن نرمی کند، دوستان از او بترسند آن که میان دو کس فتنه انگیزد، به گاه آشتی ، هلاکش به دست آن هاست
دو چیز پایان نپذیرد: رنج ها و نیازمندی ها
سخن چین ، با موچین ، سخن از از دیگری می کشد
رشوه پنهانی ، سحرانگیزست
آنکه با فروتر از خود بستیزد، شکوه خویش از میان برد آنکه با فراتر از خویش بستیزد شکست خورد، و آن که با همانند خویش بستیزد، پشیمانی خورد
کشکول شیخ بهایی