قسم دادن در دعا

بدون نظر »

ابو بصیر گوید:
به امام ششم گفتم دعاى یوسف در چاه تاریک چه بود ما در آن اختلاف داریم فرمود چون یوسف به چاه تاریک افتاد از زندگى نومید شد و گفت بار خدایا اگر خطاها و گناهها روى مرا نزد تو کهنه کردند و آوازم را نزد خود بالا نبرى و دعایم را مستجاب نکنى من از تو خواهش کنم به حق یعقوب پیرمرد به ناتوانیش رحم کن و مرا با او همراه کن تو مهربانى او را نسبت به من و اشتیاق مرا نسبت به او میدانى .
گوید سپس امام ششم گریست و گفت من هم میگویم بار خدایا اگر خطاها و گناهان مرا نزد تو بى آبرو کرده و آوازم بدرگاهت بر نمیاید من از تو که چیزى مانند تو نیست خواهش کنم به محمد پیغمبر رحمتت یا اللّه ….. سپس امام فرمود این را بگوئید که من آن را در گرفتاریهاى بزرگ می گویم

توکل و تواضع

بدون نظر »

حسن بن جهم گوید:
به حضرت رضا(ع) عرض کردم قربانت اندازه توکل چیست ؟ گفت اینست که با توجه به خدا از احدى نترسى گوید عرض کردم اندازه تواضع چیست ؟ گفت اینست که به مردم بدهى آنچه را دوست دارى به تو بدهند گوید عرض کردم دوست دارم بدانم من به نظر شما چیستم ؟ فرمود ببین من در نظر تو چیستم ؟

امالی شیخ صدوق

بر آوردن حاجت مؤمن

بدون نظر »

امام صادق (ع) میفرمود:
بر آوردن حاجت مؤمن بهتر است از هزار حج مقبول با همه اعمالش و از آزاد کردن هزار بنده براى خدا و از تقدیم هزار اسب زین و مهار کرده در راه خدا.

امالی شیخ صدوق

دنیا از محمد (ص) و آل محمد نیست

بدون نظر »

محمد بن قیس گفت :
شیوه پیغمبر (ص) بود که چون از سفرى باز میگشت اول به فاطمه (س) وارد میشد و مدید مدتى نزد او میماند، به سفرى رفت و فاطمه(س) در غیاب او دو دست بند نقره و گلوبند و دو گوشواره و پرده درى ساخت که پذیرائى پدر و شوهرش ‍ باشد چون رسول خدا (ص) برگشت و داخل خانه فاطمه (ع) شد یارانش ‍ در خانه ماندند و ندانستند بمانند یا بروند چون بسیار مکث میکرد از خانه فاطمه رسول خدا (ص) فورا بیرون آمد و خشم در روى او عیان بود و نزد منبر نشست و فاطمه (س) حس کرد که این عمل رسول خدا (ص) به خاطر دستبند و گلوبند و گوشواره ها و پرده است آنها را از خود برآورد و پرده را از در کند و نزد رسول خدا (ص) فرستاده خود گفت بگو دخترت بتو سلام میرساند و خواهش دارد اینها را در راه خدا صرف کنید چون فرستاده نزد رسول خدا (ص) آمد فرمود چنین کرد سه بار فرمود پدرش قربانش دنیا از محمد و آل محمد نیست ، اگر دنیا پیش خدا به اندازه بال پشه اى ارزش داشت شربتى از آب آن به کافرى نمیداد سپس برخاست و نزد فاطمه (ع) رفت .

امالی شیخ صدوق

نتیجه برخی اعمال

بدون نظر »

– عبد الرحمن بن قاسم گوید:
ما یک روز نزد رسول خدا (ص) بودیم فرمود من دیشب عجایبى دیدم عرضکردم یا رسول اللّه چه دیدى ؟ براى ما نقل کن قربانت جان ما و اهل و اولاد ما، فرمود مردى از امتم را دیدم که ملک الموت آمده بود جانش را بگیرد و احسان به پدر و مادر آمد و او را بازداشت ، مردى از امتم را دیدم که عذاب قبر بر او چنگال گشوده وضویش آمد و آن را بازداشت ، مردى از امتم را دیدم که شیاطین گردش را گرفته بودند ذکر خداى عز و جل آمد از میان آنها نجاتش داد،

ادامه نوشتار »