شنیدم که پیری به راه حجاز
به هر خطوه کردی دو رکعت نماز
چنان گرم رو در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای
به آخر ز وسواس خاطر پریش
پسند آمدش در نظر کار خویش
به تلبیس ابلیس در چاه رفت
که نتوان از این خوب تر راه رفت
گرش رحمت حق نه دریافتی
غرورش سر از جاده برتافتی
یکی هاتف از غیبش آواز داد
که ای نیکبخت مبارک نهاد
مپندار اگر طاعتی کردهای
که نزلی بدین حضرت آوردهای
به احسانی آسوده کردن دلی
به از الف رکعت به هر منزلی
مرداد 05
مرداد 05
بزارید وقتی زنی پیش شوی
که دیگر مخر نان ز بقال کوی
به بازار گندم فروشان گرای
که این جو فروش است گندم نمای
نه از مشتری کز ز حام مگس
به یک هفته رویش ندیدهست کس
به دلداری آن مرد صاحب نیاز
به زن گفت کای روشنایی، بساز
به امید ما کلبه این جا گرفت
نه مردی بود نفع از او وا گرفت
ره نیکمردان آزاده گیر
چو استادهای دست افتادهگیر
ببخشای کانان که مرد حقند
خریدار دکان بی رونقند
جوانمرد اگر راست خواهی ولی است
کرم پیشهٔ شاه مردان علی است
بوستان سعدی