هـشـام بـن سـالم گـویـد: شـنـیـدم حـضـرت صـادق عـلیـه السـلام مـى فـرمـود: خـداى عـزوجـل فـرمـایـد: به جنگ بامن اعلان دهد آنکس که بنده مؤ من مرا بیازارد، و از خشم من آسوده خـاطـر بـاشـد آنـکـس کـه بـنـده مـؤ من مرا گرامى دارد، و اگر در میانه شرق و مغرب زمین آفـریده از آفریده هایم جز یک مؤ من و یک پیشواى عادلى با او نباشد، من بعبادت آن دو از تـمـامـى آنـچـه در زمـینم آفریدم بى نیاز باشم و هر آینه هفت آسمان و هفت زمین بخاطر او برپا باشند، و براى آن دو از ایمانى که دارند آرامشى فراهم سازم که نیازى به آرامش دیگرى نداشته باشند.

شــرح :
مـجـلسـى (ره ) گـویـد: مـقـصـود از بـى نـیازى خداوند بعبادت یک مؤ من و یک امام از عبادت دیـگـران پـذیـرفـتـن عـبـادت آنـدو اسـت و گـرنـه خـداى متعال غنى بالذات است و نیازى بعبادت هیچکس ندارد، و نیز مقصود از بودن یک مؤ من و یک پـیـشـوا اعـم اسـت از ایـنـکـه بـالفـعـل آن مـؤ مـن مـوجـود باشد یا بالقوه ، زیرا چه بسا پیمبرانى که مبعوث شدند و تا مدتى کسى بآنها ایمان نیاورد چنانچه در باب کمى عدد مؤ منین گذشت که حضرت ابراهیم علیه السلام یک تنه عبادت خداى را میکرد و کسى با او نـبـود تـا آنـکه خداوند او را به اسمعیل و اسحاق ماءنوس کرد، و بعضى گفته اند مقصود بیان حال این امت است پس منافاتى با تنهائى پیمبران گذشته ندارد.
اصول کافی جلد ۴ باب کسیکه مسلمانان را آزار کند و خوارشان شمارد روایت ۱