این دغل دوستان که مى بینى

مگسانند دور شیرینى

تا طعامى که هست مى نوشند

همچو زنبور، بر تو مى جوشند

تا به روزى که ده خراب شود

کیسه چون کاسه رباب شود.

ترک صحبت کنند و دلدارى

دوستى خود نبود پندارى

بار دیگر که بخت ، باز آید

کامرانى ز در فراز آید

دوغ بایى بپز! که از چپ و راست

در وى افتند چون مگس در ماست

راست گویم : سگان بازارند

کاستخوان از تو دوست تر دارند
سعدی