سیّد بن طاوس روایت کرده که در این وقت محمّد بن بشیر الحضرمى را خبر دادند که پسرت را در سر حدّ مملکت رى اسیر گرفتند، گفت : عوض جان او و جان خود را از آفریننده جانها مى گیریم و من دوست ندارم که او را اسیر کنند و من پس از او زنده و باقى بمانم .
چون حضرت کلام او را شنید فرمود: خدا ترا رحمت کند من بیعت خویش را از تو برداشتم برو و فرزند خود را از اسیرى برهان ، محمّد گفت : مرا جانوران درنده زنده بدرند و طمعه خود کنند اگر از خدمت تو دور شوم ! پس حضرت فرمود: این جامه هاى بُرد را بده به فرزندت تا اعانت جوید به آنها در رهانیدن برادرش ، یعنى فدیه برادر خود کند، پس ‍ پنج جامه بُرد او را عطا کرد که هزار دینار بها داشت
منتهی الامال