در ملل و نحل آمده است که : سقراط حکیم ، شاگرد فیثاغورث بود و زهد می ورزید و به ریاضت و پیراستن اخلاق و روی گرداندن از دنیا مشغول بود. در کوهی گوشه نشین شد و در غاری مسکن گزید و بزرگان روزگارش ‍ را که به شرک و بت پرستی مشغول بودند، نهی می کرد. اما، اوباش بر او شوریدند و پادشاه را به قتلش ناگزیر کردند و پادشاه ، او را به زندان افکند و سپس ، زهر خوراند.
سقراط گفته است : خاص ترین صفتی که می توان خدا را بدان وصف کرد، ((حی )) است و ((قیوم )). زیرا علم ، قدرت ، جود و حکمت ، در ((حی )) گنجانده شده است و ((حیات )) صفت فراگیری است برای همه . و ((بقا)) و ((جاودانگی )) و ((دوام ))، در ((قیوم )) گنجانده شده است و ((قیومیت )) صفت فراگیری است برای همه .
سقراط درباره روح گفته است : ارواح انسانی ، پیش از پدید آمدن بدن ها وجود داشته اند و به منظور کامل کردن بدن ، به آن پیوسته اند و هنگامی که بدن از میان برود، روح نیز به کلیّت اصلی خویش باز می گردد.