چه از میدان گردون چتر خورشید
نگون چون رایت عبّاس گردید
بتول دوّمین اُمّ المَصائب
چه خود را دید بی سالار و صاحب
بر ایتام برادر مادری کرد
بَنات النَّعش را جمع آوری کرد
شفا بخش مریضان شاه بیمار
غم قتل پدر بودش پرستار
شدندی داغداران پیمبر
درون خیمه سوزیده ز اخگر
به پا شد از جفا و جور امّت
قیامت بر شفیعان دست امّت
شبی بگذشت بر آل پیمبر
که زهرا بود در جنّت مُکدّر
شبی بگذشت بر ختم رسولان
که از تصویر آن عقل است حیران
ز جمّال و حکایتهای جمّال
زبانِ صد چُه من ببریده و لال
ز انگشت و ز انگشتر که بودش
بود دُور از ادب گفت و شنودش
منتهی الامال