عبد اللّه بن مسعود گوید:
در شبی که گروههائی از طایفه جن حضور رسول خدا (ص) مشرّف شدند ما با آن حضرت از مدینه بیرون شدیم . حضرت در محلّی از ناحیه وادی القری فرود آمد و سپس از آنجا حرکت فرمود. در بازگشت (بسوی مدینه ) آهی برآورد و فرمود: ابن مسعود! خبر مرگم بمن داده شده ، عرض کردم : یا رسول اللّه جانشین معیّن کنید. فرمود: که را؟ گفتم : ابو بکر را. حضرت لختی راه رفت و باز آهی کشید و فرمود: ابن مسعود! خبر مرگم بمن داده شده ، عرض کردم : جانشین معیّن کنید. فرمود: که را؟ عرض کردم : عمر را. حضرت لحظه ای سکوت کرد و لختی براه خود ادامه داد، باز آهی کشید و فرمود: ابن مسعود! خبر مرگم بمن داده شده . عرض کردم : جانشین معیّن کنید. فرمود: که را؟ عرض کردم : عثمان را. باز لحظه ای سکوت نمود و لختی راه رفت و فرمود:
ابن مسعود! خبر مرگم بمن داده شده . عرض کردم : جانشین معیّن کنید. فرمود، چه کسی را؟ عرض کردم : علیّ بن ابی طالب را، حضرت آهی کشید سپس فرمود: سوگند ب آن کس که جانم بدست قدرت اوست اگر از وی اطاعت کنند همگی دسته جمعی داخل بهشت گردند.