بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته

بدون نظر »

بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته 
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته 
بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن 
تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته 
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش 
تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته 
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار 
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته 
حسن ای نورچشمانم حسین ای راحت جانم 
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته 
بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب 
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته 
روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او 
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته

غلامرضا سازگار

ای ز نبی ربوده دل، روی خدا نمای تو

بدون نظر »

ای ز نبی ربوده دل، روی خدا نمای تو 
وی ز علی گره گشا، دست گره گشای تو 
پیش روی نبی نبی، عازم دست بوسیت 
پشت سر علی علی، ملتمس دعای تو 
روح دهی به قدسیان با نفست به هر نفس 
دل برد از ملایکه ذکر خدا خدای تو 
درد نگفته دلت اشک شبانه علی 
حرف دل علی بود گریه بی صدای تو 
ناله و آه ما کجا حق تو را ادا کند 
جز که هماره مهدیت گریه کند برای تو 
تو سپر علی شدی پیش هجوم دشمنان 
محسن بی گناه تو، شد سپر بلای تو 
بازوی بسته شیر حق، راهی مسجد النبی 
تو در قفای او روان، حسین در قفای تو 
تا ز علی نهان کنی، قصه گوشواره را 
دست تو بود برروی، روی خدا نمای تو 
تا که به پاست عالمی قطع نمی شود دمی 
ناله وای وای ما، گریه های های تو 
تربت بی چراغ تو، سینه داغدار ما 
قبر تو هر کجا بود، در دل ماست جای تو 

حاج غلامرضا سازگار

قسم دادن در دعا

بدون نظر »

ابو بصیر گوید:
به امام ششم گفتم دعاى یوسف در چاه تاریک چه بود ما در آن اختلاف داریم فرمود چون یوسف به چاه تاریک افتاد از زندگى نومید شد و گفت بار خدایا اگر خطاها و گناهها روى مرا نزد تو کهنه کردند و آوازم را نزد خود بالا نبرى و دعایم را مستجاب نکنى من از تو خواهش کنم به حق یعقوب پیرمرد به ناتوانیش رحم کن و مرا با او همراه کن تو مهربانى او را نسبت به من و اشتیاق مرا نسبت به او میدانى .
گوید سپس امام ششم گریست و گفت من هم میگویم بار خدایا اگر خطاها و گناهان مرا نزد تو بى آبرو کرده و آوازم بدرگاهت بر نمیاید من از تو که چیزى مانند تو نیست خواهش کنم به محمد پیغمبر رحمتت یا اللّه ….. سپس امام فرمود این را بگوئید که من آن را در گرفتاریهاى بزرگ می گویم

اشک از ترس خدا

بدون نظر »


محمّد بن مروان گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که می فرمود: هیچ چشمی نیست که اشک در آن حلقه زند جز اینکه خداوند تمام آن بدن را بر آتش حرام سازد. و قطره اشکی نیست که بر گونه صاحبش بچکد و در عین حال آن چهره را روز قیامت گرد خواری و پریشانی فرا گیرد. و هر کاری از کارها خیر وزن و یا اجری دارد جز اشکی که از ترس خدا سرازیر شود، که همانا خداوند به قطره ای از آن دریاهائی از آتش را در روز قیامت خاموش کند. و بسا در میان امّتی یک نفر از ترس خدا می گرید و خداوند به سبب گریه آن یک مؤمن به تمام آن امّت رحم می نماید.

امالی شیخ مفید