سفارشی از حضرت علی (ع) به یاران خود

بدون نظر »

حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) فرمود: امیر المؤ منین (علیه السلام ) اصحاب خود را بدین نحو سفارش مى کرد که مى فرمود:
شما را به ترس از خدا و پرهیزکارى سفارش مى کنم زیرا پرهیزکارى است که مورد رشک جوینده امیدوار و مورد اعتماد گریزان پناه جو است ، و پرهیزکارى را جامه درونى و باطنى خود قرار دهید و از روى اخلاص یاد خدا کنید تا بوسیله آن بهترین زندگى را دریابید و بدان راه نجات را به پیمائید بنگرید بدنیا نگریستن پارسائى که از آن جدا گردد، زیرا دنیا جاى گزین خود را از جاى برکند و خوشگذران آسوده دل را داغدار کند، آنچه که از دنیا رفته است امیدى به بازگشت آن نیست ، و آینده آن نیز روشن نیست که انتظارش را برند، به آسایش آن بلا و گرفتارى و به بقایش فنا و نیستى بسته است ، خوشیش آمیخته به اندوه و بقاى در آن مخلوط بناتوانى و سستى است ، دنیا چون بستانى است که چراگاهش خرم و سرسبز است و نظر بیننده را بخود جلب کند، نوشیدنیش گوارا و خاکش خوشبو است ، از ریشه هایش آب چکد و شاخه هایش نمناک باشد تا چون این گیاه زمانش فرا رسد (و بثمر رسد) و بندهاى آن محکم گردد بادى بوزد که برگها را برکند و بندها را از هم بگسلد پس چنان گردد که خدا فرموده : (خشک گردد و بادها پراکنده اش سازد، و خدا بر هر چیز تواناست ). (سوره کهف آیه ۴۵) بنگرید در دنیا که چیزهاى جالب براى شما بسیار دارد ولى کمتر چیزى از آن بشما سود دهد

پند هایی کوتاه از نهج البلاغه

بدون نظر »

حکمت ا
به هنگام فتنه چو اشتر بچه می‏باش که نه پشتی برای سواری دادن، و نه پستانی برای دوشیدن دارد.
حکمت ۲

آن که طمع را شعار ساخت شخصیّت خود را باخت، و آن کس که سفره دل نزد هر کس بگشاد به خفّت و خواری خود رضایت داد، و هر کس که زبانش فرمانروای او باشد ارزش خود از دست خواهد داد.
حکمت ۳

بخل ننگ است و ترسْ نقص، و ناداری زبان زیرک را از بیان دلیل خود بندد، و تنگدست در شهر خود غریب نماید، ناتوانی آفت است و صبر شجاعت، زهد ثروت است و پارسایی سپر.
حکمت ۴

رضامندی همنشین خوبی، و دانش میراثی گران سنگ است، و روش های نیکو، زیورهایی است نو به نو، و اندیشه آینه‏ ای است صاف و نیک‏پرتو.
حکمت ۵

سینه دانا گنجینه رازها، و خوشرویی کمند دوستی‏ها، و بردباری نهان جای زشتی‏هاست.
و در روایت دیگر: خوشرفتاری سرپوش بدیهاست.

دعای امام سجاد در حمد خدا

بدون نظر »

ستایش برای خداست؛ آن نخستینِ بی‌آغاز و آن واپسینِ بی‌انجام.
او که دیده‌ی بینندگان از دیدنش فرو مانَد، و اندیشه‌ی وصف کنندگان ستودنش نتواند.
آفریدگان را به قدرت خود آفرید، و به خواستِ خویش بر آنان جامه‌ی هستی پوشید.
آن‌گاه ایشان را به راهی که می‌خواست رهسپار کرد، و به جاده‌ی محبّت خود روان گردانید. آفریدگان نتواند از حدّی که خدا برایشان مقرّر ساخته است، قدمی پیش و پس بگذارند.
برای هر یک از آنان روزی‌ام معلوم و به اندازه قرار داده است؛ آن گونه که هیچ کس نتواند از آن کس که خدا فراوان به او داده، چیزی بکاهد، و به آن کس که اندک به او بخشیده، چیزی بیفزاید.
سپس برای زندگی‌اش پایانی مشخص و زمانی معیّن قرار داد که با روزهای عمرش به سوی آن گام بر می‌دارد، و با سال‌های روزگار خویش بدان نزدیک می‌شود؛ تا چون واپسین گام‌ها را بردارد و عمرش به سرآید، جان او را بستاند و به سوی پاداش بسیار یا عذاب وحشت‌بار خود روان سازد، «تا آنان را که بد کرده‌اند، به سبب کردارشان، سزا دهد، و آنان را که نیکی کرده‌اند، جزا بخشد»؛
و این، نشانِ دادگری اوست. نام‌های او پاک و بی‌نقص است، و نعمت‌هایش بر همه آشکار. «از آنچه می‌کند، باز خواست نشود، در حالی که آنان بازخواست شوند.»
ستایش برای خداست که اگر در برابر آن همه نعمتِ پیاپی که بر بندگانش فرستاد، ستایش خود را به ایشان نمی‌آموخت، از نعمت‌هایش بهره می‌جستند و او را سپاس نمی‌گفتند، و از روزی‌اش گشایش می‌یافتند و شکرانه‌ی آن را به جا نمی‌آوردند.
در این صورت، از مرزهای انسانی برون می‌افتادند و در وادی حیوانی پای می‌نهادند، و آن گونه می‌شدند که خدا در کتاب استوار خود فرمود: «آنان مثل چارپایانند، نه بیش‌تر، بلکه از چارپایان نیز گمراه‌تر.»
ستایش برای خداست که خود را به ما شناسانید، و شیوه‌ی سپاسگزاریِ از خود را به ما آموخت، و درهای علم به پروردگاری‌اش را به روی ما گشود، و ما را به اخلاص ورزیدن در توحیدِ‌خود رهنمون ساخت، و از شک و ناباوری نگاه داشت.
ستایش که با آن در حلقه‌ی ستایشگرانش درآییم، و به یاری آن پیشی گیریم از همه‌ی آنان که در طلب خشنودی و بخشایش او پیش افتاده‌اند.
ستایشی که به سبب آن، تیرگی‌های برزخ بر ما آشکار، و راه رستاخیز هموار شود، و در روزی که «هر کس به سزای خود برسد و بر کسی ستم نرود»، و در «روزی که هیچ دوستی به کار دوستِ خود نیاید و هیچ کس به یاری دیگری نشتابد»، ما در پیشگاه گواهان (فرشتگان و پیامبران و امامان ـ علیهم السّلام ـ ) بلند مرتبه شویم.
ستایشی نوشته شده در کارنامه‌ی ما که تا «اعلی علّیّین» بالا رود و فرشتگان مقرّب خدا بر آن گواهی دهند.
ستایشی که در روز خیره شدن چشم‌ها از ترس قیامت، دیدگان ما بدان روشنی گیرد، و آن گاه که عدهّ‌ای سیه‌روی گردند، ما بدان رو سپید شویم.
ستایشی که ما را از آتش دردناک خدا برهاند و در کنار بخششِ همواره‌اش بنشاند.
ستایشی که ما را با فرشتگانِ مقرّب او همنشین سازد، و در سرای جاویدی که پیوسته باقی است، و در جایگاه پُر نعمتی که هرگز دگرگون نشود، ما را با پیامبرانی که فرستاده همدوش و همنفس گرداند.
ستایش برای خداست؛ او که زیبایی‌های آفرینش را برای ما برگزید، و روزی‌های پاک و نیکو را به سوی ما روان گردانید،
و ما را بر همه‌ی آفریدگان برتری بخشید و بر آنان چیرگی داد. پس اینک هر آفریده‌ای به توانایی او فرمانبردار ماست. و به یاری او در اطاعت ما ناچار.
ستایش برای خداست که دَرِ نیاز را، جز به درگاه خویش، از همه سو بر ما بست؛ حالا چگونه سپاس او را گزاریم؟ کی توانیم از عهده‌ی شکرش به درآییم؟ نه، کی توانیم؟
ستایش برای خداست؛ او که در پیکر ما ابزارهایی برای گشودن و بستنِ اندام‌ها نهاد، و ما را از نیروی زندگی بهره‌مندی داد، و اندام‌هایی برای کار و تلاش در ما پدید آورد، و از خوردنی‌های پاک و گوارا روزی‌مان کرد، و با فضل و بخشش خود ما را توانگر ساخت. و با نعمت خویش سرمایه‌مان بخشید.
آنگاه ما را به کارهای فرمان داد تا فرمانبرداری‌مان را بسنجد، و از کارهایی نهی فرمود تا سپاسگزاری‌مان را بیازماید. پس از آن، چون از فرمانش سرپیچیدیم و بر مرکب نافرمانی‌اش نشستیم، در کیفر دادنِ ما عجله نکرد و در انتقام گرفتن از ما شتاب نورزید، بلکه از سَرِ بزرگواری، با رحمت خود با ما مدارا کرد، و از روی بردباری، با مهربانی مهلتمان داد و بازگشتِ ما را به انتظار نشست.
ستایش برای خداست که ما را به راه توبه رهنمون گردید، و از احسانِ او بود که ما بدان راه افتادیم. و اگر از نعمت‌های او به همین یک نعمت بسنده کنیم، باز هم نعمت دادنش نیکو، احسانش در حقّ ما بس بزرگ، و بخشش او از شمار بیرون است.
آیین خداوندی‌اش در پذیرش توبه‌ی پیشینیان این گونه نبود. هر چه را تاب آن نداشتیم، از عهده‌ی ما برداشت، و جز به اندازه‌ی توانمان تکلیف نفرمود، و ما را جز به کارهای آسان وا نداشت، و برای هیچ یک از ما بهانه‌ای باقی نگذاشت.
اینک، از ما نگون‌بخت آن کس است که نافرمانیِ خدا کند، و نیک‌بخت آن کس که به او روی آورَد.
ستایش برای خداست به هر زبانی که نزدیک‌ترین فرشتگانش و گرامی‌ترین آفریدگانش و پسندیده‌ترین ستایشگرانش او را بدان می‌ستایند.
ستایشی برتر از هر ستایش دیگر؛ به همان اندازه که پروردگار ما، خود، از همه‌ی آفریدگانش برتر است.
پس به جای هر نعمتی که بر ما و همه‌ی بندگان درگذشته و زنده‌ی خود ارزانی داشته است، و به شمار تمام آنچه در علم بی‌پایان او گنجد، و به جای هر یک از نعمت‌هایش، او را سپاس می‌گوییم؛
شکر و سپاسِ چندین برابر و بی‌آغاز و انجام، تا هنگامه‌ی رستاخیز؛ ستایشی که بی‌اندازه است، و به شمار درنیاید، و پایان نپذیرد، و در آن هیچ گسستی نباشد.
ستایشی که وسیله‌ای برای رسیدن به فرمانبرداری و بخشایش او، و راهی به بهشت، و پناهگاهی در برابر انتقام، و آسایشی از خشم، و پشتیبانی برای فرمانبرداری، و بازدارنده‌ای از نافرمانی، و مددکاری بر انجام دادن فرموده‌های او باشد.
ستایشی که با آن در جرگه‌ی دوستدارانِ نیک‌بختِ او درآییم، و در صفِ کسانی باشیم که با شمشیرهای دشمنانش به شهادت رسیده‌اند. بی‌شک، او سرپرست مؤمنان و نیکو خصال است.

غزلی از حافظ

بدون نظر »

معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند می گویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید

روایات اهلبیت

بدون نظر »

شعیب حداد گوید از امام ششم جعفر بن محمد (ع) شنیدم میفرمود:
حدیث ما سخت است و ناهموار زیر بارش نرود جز فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل یا بنده اى که خدا دلش را با ایمان آزموده یا شهرى بارودار عمرو شاگرد شعیب از او پرسید اى شعیب شهر بارودار کدامست گفت من خود معنى آن را از امام صادق پرسیدم بمن فرمود دل خاطر جمع است .

گفتار خوش

بدون نظر »

على بن حسین (ع) (امام چهارم ) فرمود گفتار خوش فراوان کند دارائى را و روزى را بیفزاید و مرگ را پس ‍ اندازد و دوستى نزد خاندان ببار آورد و ببهشت ببرد.

پندی از پیامبر اکرم (ص)

بدون نظر »

قیس بن عاصم گوید:
با جمعى از بنى تمیم خدمت پیغمبر (ص) رسیدیم من وقتى وارد شدم که صلصال بن دلهمس نزد آن حضرت بود عرضکردم اى پیغمبر خدا بما پندى ده که از آن بهره ببریم زیرا ما مردم بیابان گردیم رسول خدا (ص) فرمود اى قیس راستى هر عزتى را ذلتى باشد و زندگى همراه با مرگ است و دنبال این سراى سپنج سراى دیگریست و براى هر چیز حسابرسى هست و بر هر چیز پاینده ایست هر کار نیک را ثوابیست و هر بد کردارى را کیفریست و هر مدتى را سندى باشد بناچار اى قیس قرینى با تو بگور آید او زنده باشد و تو مرده اى اگر گرامى باشد گرامیت دارد و اگر پست و زبون باشد تو را از دست بدهد و سپس جز با تو محشور نگردد و جز با او مبعوث نگردى و جز از او بازپرسى نشوى این قرین خود را جز کردار شایسته انتخاب مکن که اگر صالح باشد آرامش تو باشد و اگر فاسد بود جز از او در هراس نباشى آن کردار تو است عرضکرد اى پیغمبر خدا دوست دارم این گفتار در چند شعر باشد که ما بدان بر همسایگان عرب خود ببالیم و آن را اندوخته داریم پیغمبر دستور داد حسان را خدمتش آرند من در اندیشه شدم که گفتار آن حضرت را بنظم آورم و پیش از آمدن حسان بدان موفق شدم عرضکردم یا رسول اللّه چند شعر بخاطرم رسید که گمانم موافق مقصود شما باشد عرضکردم :
ز کردار خود دمخورى برگزین که در گور باشد تو را همنشین
پس از مرگ آماده داریش پیش بروزى که آید ندا آى پیش ‍
اگر دل بچیزى ببندى مبند بجز آنچه باشد خدا را پسند
پس و پیش مرگت تو را نیست کس بجز کرده ات یار و فریادرس ‍
بشر پیش خویشان دمى میهمان بود وانگهى کوچد از این جهان

پاداش به اندازه عقل است

بدون نظر »

سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمی‏دانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائیل در یکى از جزایر دریا که سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا می‏کرد یکى از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش این بنده‏ ات را به من بنما خداوند باو نشان داد و او آن مقدار را کوچک شمرد، خدا باو وحى کرد همراه او باش پس آن فرشته بصورت انسانى نزد او آمد عابد گفت تو کیستى؟ گفت مردى عابدم چون از مقام و عبادت تو در این مکان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا کنم پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته باو گفت: جاى پاکیزه‏ اى دارى و فقط براى عبادت خوب است. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد. فرشته گفت: چه عیبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى می‏داشت در اینجا میچراندیمش براستى این علف از بین می‏رود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى می‏داشت چنین علفى تباه نمیشد، پس خدا بفرشته وحى کرد: همانا او را باندازه عقلش پاداش میدهم (یعنى حال این عابد مانند مستضعفین و کودکان است که چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است مشرک و کافر نیست لیکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد).

گفتاری در مورد عقل وجهل

بدون نظر »

حسن بن جهم گوید: بحضرت ابوالحسن علیه السلام عرض کردم نزد ما دسته‏ هایی هستند که دوستدار امامند ولى آن تصمیم راسخ را ندارند (که بتوانند از راه عقیده خویش از جان و مال بگذرند) همین قدر است که از محبت امام دم می‏زنند. فرمود آنها (بواسطه کوتاهى عقل و قصور ادارکشان) از جمله کسانى که مورد سرزنش خدا قرار گرفته‏ اند نیستند. همانا خدا می‏فرماید: عبرت گیرید اى صاحبان بصیرت (و ایشان صاحب بصیرت نمی‏باشند).
اصول کافی جلد ۱ عقل وجهل روایت ۵
********************************
اسحاق بن عمار گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: هر که عاقل است دین دارد و کسی که دین دارد ببهشت می‏رود (پس هر که عاقل است ببهشت می‏رود).
اصول کافی جلد ۱ عقل وجهل روایت ۶
********************************
ابو جارود از امام پنجم علیه السلام نقل می‏کند: خدا در روز قیامت نسبت بحساب بندگانش باندازه عقلى که در دنیا به آنها داده است باریک بینى می‏کند.
اصول کافی جلد ۱ عقل وجهل روایت ۷

آداب سفر

بدون نظر »

حماد بن عیسى گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
لقمان به پسرش فرمود:
هنگامى که همراه با گروهى سفر مى کنى ، در کار خود و کار آنها با همسفرانت بسیار مشورت کن .
در برابر آنها، بسیار تبسم کن .
درباره توشه سفر، کریمانه عمل کن .
زمانى که تو را فراخواندند، پاسخگو باش .
اگر از تو یارى خواستند، کمکشان کن .
زیاد نماز بخوان و سکوت اختیار کن .
اگر از تو در کلام حقى گواهى خواستند، گواهى ده .
هنگامى که از تو مشورت خواستند، فکرت را به کار بینداز با تعمق و بینش ‍ پاسخ ده . چون هر کس شرط اخلاص را بکار نبرد، خداوند، تدبیر را از او سلب مى کند.
اگر دیدى همسفران پیاده مى روند، تو نیز با ایشان پیاده راه برو.
چون دیدى آنان به کارى مشغولند، تو نیز با آنان مشغول شو.
چون صدقه اى دادند، تو نیز (در صدقه دادن با ایشان ) شرکت کن .
به سخن کسى که از تو بزرگتر است گوش فرا ده .
چون تو را به کارى امر کنند موافقت کن . چرا که عدم موافقت برانجام امور، نشانه عجز است .
اگر در مقصد تردید دارید، بایستید و مشورت کنید.
اگر یک نفر تنها را دیدید از او سوال نکنید چون ممکن است او جاسوس ‍ دزدان و یا شیطان باشد.
هنگامى که وقت نماز شد، آن را به هیچ بهانه اى تاخیر مینداز. زیرا نماز، دینى است که باید پرداخته گردد.
نماز را به جماعت بگزار، اگر چه بر سر نیزه باشى !
زمانى که به مقصد رسیدى ، پیش از آماده شدن خودت ، مرکبت را آماده کن . در جایى فرود آى که خاکش نرمتر و گیاهانش بیشتر است