اسباب فقر و تنگدستی

بدون نظر »

روایت شده که شخصی به حضور امیرالمؤمنین (ع) از تنگی معیشت خود، شکایت کرد، حضرت فرمودند: «فقر و تنگدستی تو شاید به این سبب است که با قلم گره دار می نویسی.»
عرض کرد: «خیر یاامیرالمؤمنین!»
فرمود: «شاید با شانه شکسته، موی خویش را می آرایی.»
گفت: «نه!»
فرمود: «شاید از کسی که عمرش از تو بیشتر است، جلوتر می روی؟»
گفت: «نه!»
فرمود: «شاید بعد از طلوع فجر می خوابی.»
گفت: «نه!»
فرمود: «شاید که در مورد پدر و مادر خود از دعای خیر دریغ می ورزی.»
گفت: «آری یاامیرالمؤمنین!»
پس حضرت دستور داد که: برای رفع بلای تنگدستی، پدر و مادر خود را از دعا فراموش نکند و گفت: از رسول اکرم (ص) شنیدم که می فرمود: «ترک دعای خیر برای پدر و مادر، روزی را می برد و او را به تنگدستی مبتلا می سازد.»

ایّاک نعبد بر زبان دل، درخیال این و آن

بدون نظر »

ایّاک نعبد بر زبان دل، درخیال این و آن
کفراست اگر گویی یکی شرک است اگرگویی دو تا

نقل است که در زمان بهلول، روزی شخصی تفسیری را که بر قرآن کریم نوشته بود نزد خلیفه می برد، بهلول در راه به او برخورد کرد و پرسید: «کجا می روی؟»
گفت: «تفسیری بر قرآن نوشته و به خدمت خلیفه می برم.»
بهلول گفت: «مدّتی بود که می خواستم تفسیر آیه ایّاک نعبد وایّاک نستعین را بدانم، بگو ببینم در تفسیر این آیه چه نوشته ای؟»
آن شخص مدّتی اندیشید و از همانجا به خانه برگشت، بهلول گفت: «کجا رفتی؟»
گفت: «همان جا که تو مرا فرستادی.»

کسی که کار خود به غیر گذارد خیر نبیند

بدون نظر »

گویند تیهوئی در مزرعه گندم، جوجگان خرد داشت و از درویدن آن خوفناک بود که مبادا دروگران اطفالش را دستگیر نمایند، لهذا به آن جوجگان وصیت نمود که در غیاب من هر چه از مالک مزرعه بشنوید آشکار سازید که از غفلت کار به فساد نینجامد. شب اول به مادر خبر دادند که دهقان آمد و سفارش به پسران خود نمود که رفقا را خبر دهید که محصول ما رسیده است، فردا بیایند و آن را درو کنند که تاخیر جایز نیست. مادر دانا گفت: باکی نیست و با کمال اطمینان با بچگان عزیز شب را بسر بردند. صبح از خانه برای تحصیل رزق بیرون رفت. شب دوم باز خبر دادند که دهقان آمد تا نزدیک چاشت انتظار داشت، بعد از یاس بر آشفت و با پسران خود گفت که رفقای بی وفا نیامدند، اقربا و اقوام اعمام و بنی اعمام را اطلاع دهید که فردا بیایند و حاصل را حصاد نمایند و نهایت تاکید را نمود که مبادا تاخیر کنند. باز مادر گفت: آسوده باشید و حرکت نکنید که اقوام هم اقدامی ننمایند و آرام بیارمید و صبح قدم از خانه بیرون نهاد و بال و پری بگشاد. شب سوم آمد، گفتند: ای مادر! مالک مزرعه آمد تا ظهر چشم به راه اقوام ماند و متغیرانه این شعر خواند.

گر بخارد پشت من انگشت من – خم شود از بار منت پشت من

ای فرزند دلبند! باید خود در کار خود بکوشیم و چشم از کمک دیگران بپوشیم؛ داس ها تیز کن که فردا خود این کار را انجام خواهم داد. وقتی که مادر این خبر بشنید فی الحال با کمال استعجال، اطفال را شبانه از آن محل انتقال داد، زیرا که یقین داشت که شخص در امور خود تعلل و اهمال نخواهند نمود.
نتیجه
باید امورات خود مراقبت نماییم و در عهده شخص دیگر نگذاریم و الا آن کار انجام نگیرد و اتمام نپذیرد و هر گاه خود از عهده به تنهایی برنیاییم باید به مدد دیگران تحت نظارت خود آن عمل را به اتمام رسانیم.

گهر ناب

بدون نظر »

فرمود: رشک آورترین دوستانم از امتم نزد من مردی است سبک بار بهره ‏مند از نماز که در نهان خوب پروردگارش را بپرستد، و در میان مردم گمنام باشد، و روزیش به اندازه گذرانست و بر آن شکیبا بماند، و بمیرد ارثش اندک باشد و گریه‏ کنانش اندک.
****************************
فرمود: به مؤمن رنج و دردی نرسد و نه غمی گرچه ملال خاطری باشد جز اینکه خداوند بدان گناهانش را جبران کند.
***********************
فرمود: هر که هر چه خواهد بخورد و هر چه خواهد بپوشد و هر چه خواهد سوار شود خدا به او نظر لطف نکند تا به مرگ اندر شود یا آن را وانهد و توبه کند.
************************
فرمود: مؤمن بمانند یک خوشه گندم باشد که یک بار به خاک افتد و یک بار برپا ایستد و کافر چون درختی سخت پیوسته بر پا است و شعور ندارد (که سر به حق فرود آورد).
******************
از وی پرسش شد کدام مردم در دنیا در بلای سخت‏تر باشند؟ در پاسخ فرمود: پیمبران و سپس شبیه‏ تران به حق و پس از آن ، مؤمن هم به اندازه ایمانش بلا میکشد و خوش کرداریش. هر که ایمانش درست و کردارش خوبست بلایش سخت است و هر که ایمانش پست و کردارش سست است بلایش اندک است.
تحف العقول
مطالب مشابه
کلماتی گهر بار از پیامبر (ص)
پندهایی از پیامبر اکرم (ص)

حکایتی از امام موسی ابن جعفر

بدون نظر »

حماد بن عثمان گوید: هنگامى موسى بن عیسى (از متنفذین دستگاه بنى عباس ) در خانه خویش که مشرف بر محل سعى صفا و مروه بود نشسته بود که ناگاه حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) را دید که سوار بر استرى است و از طرف مروه مى آید، موسى بن عیسى فورا به مردى از قبیله همدان که به نام ابن هیاج و از نزدیکانش بود دستور داد که برود و دهنه استر را بگیرد و ادعاى استر را بکند (و بگوید که این استر از من است ) آن مرد (پست ) نزدیک آمد و دهنه استر آن حضرت را گرفت و مدعى استر شد حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) که چنان دید پاى خود را از رکاب در آورد و از استر به زیر آمد و به غلامان خود فرمود: زینش را بردارید و استر را به این مرد بدهید، آن مرد (پست ) گفت : زین هم از من است ؟ حضرت فرمود: دروغ میگوئى ما گواه و حجت شرعى داریم که این زین مال محمد بن على (حضرت باقر (علیه السلام ) است و اما استر را نیز ما به همین نزدیکی ها خریده ایم و تو بهتر میدانى بدانچه میگوئى (بهتر میدانى که منظورت از این ادعا چیست ، و بدین ترتیب امام هفتم (علیه السلام ) شر آن مرد پست فطرت و احیانا نقشه را که موسى بن عیسى براى اتهام آن حضرت کشیده بود از سر خود دور کرد).

آداب رفتار با مردم

بدون نظر »

ابوالجارود از امام باقر (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرموده : هر که تفحص کند نیابد (ابن اثیر گوید: یعنی هر که تفحص کند – برای پیدا کردن دوست صمیمی – آنچه خواهد نیابد زیرا خیر در مردم به ندرت یافت شود) و هر که صبر و شکیبائی برای پیش آمدهای ناگوار روزگار آماده نکرده باشد درماند، و هر که به مردم بد گوید به او بد گویند، و هر که ایشان را وا گذارد آنها او را وانگذارند، کسی عرض کرد: ای رسول خدا پس من چه بکنم ؟ فرمود: از آبروی خود به آنها قرض بده برای روز نیازت .
(ابن اثیر گوید: یعنی اگر کسی به تو بد گفت تو در مقابل به او بد مگو و صبر کن و آنرا قرضی در ذمه او قرار ده تا در روز نیازمندیت یعنی روز قیامت آنرا از او باز ستانی ).

حکایت کشاورز و کوزه گر

بدون نظر »

عبدالملک گوید: میان حضرت باقر (علیه السلام ) و فرزندان امام حسن (علیه السلام ) حرفی شد (و اختلاف وکدورتی پدید آمد) و این جریان به گوش من رسید، پس خدمت امام باقر (علیه السلام ) شرفیاب شدم و خواستم چیزی (در این باره ) بگویم ، حضرت فرمود: خموش باش و میان ماها وارد مشو که حکایت ما و عموزادگانمان حکایت آن مردی است که در بنی اسرائیل بود و دو دختر داشت پس یکی از آن دو دختر را به شخص ‍ زارعی شوهر داد و دیگری را به کوزه گری ، روزی به دیدار دختران خود رفت و نخست به دیدن زن زارع رفت و از او پرسید: حالتان چطور است ؟ گفت : شوهرم کشت زیادی کرده اگر خداوند بارانی از آسمان بفرستد، از همه بنی اسرائیل حالمان بهتر خواهد بود، از آنجا به دیدن دختر دیگرش که زن کوزه گر بود رفت و از او پرسید: حال شما چطور است ؟ پاسخ داد: شوهرم کوزه زیادی ساخته اگر خدا از آسمان باران نبارد (که کوزه های ما خشک شود) کسی در میان بنی اسرائیل حالش بهتر از ما نخواهد بود.
آن مرد از نزد آن دختر بیرون آمد و می گفت : خدایا تو خدای هر دوی اینها هستی (خود دانی و خواهش مختلف این دو) ما نیز چنین هستیم .
(مجلسی (رحمه الله علیه ) گوید: همانطور که آن مرد قضاوتی نکرد و کار هر دو دخترش را به خدا واگذار کرد ما هم هر دو از فرزندان پیغبریم و شما را نرسد که در میان ما قضاوت کنید و به عنوان طرفداری به نفع یک طرف سخنی بگوئید)

نهی از شبیه ساختن خدا به مخلوق

بدون نظر »

خزاز و محمد بن حسین گویند: خدمت حضرت رضا شرفیاب شدیم و براى آن حضرت نقل کردیم، روایتی که: محمد(ص) پروردگارش را بصورت جوان آراسته سى ساله دیده و گفتم: هشم و بن سالم و صاحب طلاق و میثمى میگویند: خدا تا ناف میان خالى بود و باقى تنش توپر، حضرت براى خدا به سجده افتاد و فرمود: منزهى تو، ترا نشناختند و یگانه‏ ات ندانستند، از این رو برایت صفت ترا شیدند، منزهى تو، اگر ترا میشناختند به آنچه خود را توصیف کرده اى توصیف میکردند، منزهى تو، چگونه به خود اجازه دادند که ترا به دیگرى تشبیه کنند بار خدایا، من ترا جز به آنچه خود ستوده‏ اى نستایم و به مخلوقت مانند نسازم، تو هر خیرى را سزاوارى، مرا از مردم ستمگر قرار مده سپس به ما توجه نمود و فرمود: هر چه به خاطرتان گذشت خدا را غیر آن دانید، بعد فرمود: ما آل محمد طریق معتدلى (صراط مستقیمى) باشیم که غلو کننده به ما نرسد و عقب افتاده از ما نگذرد (مثل آنکه ما امیرالمؤمنین علیه‏السلام را خلیفه بلافصل دانیم ولى یک دسته غلو کرده او را خدا دانند و یک دسته عقب افتاده در رتبه چهارمش دانند، این دو دسته باید در عقیده خود را به ما که در حد وسطیم رسانند تا نجات یابند) اى محمد هنگامیکه رسول خدا(ص) به عظمت پروردگارش نظر افکند جوان آراسته و در سن سى سالگى بود اى محمد! پروردگار عزوجل من بزرگتر از این است که به صفت آفریدگان باشد. عرضکردم: قربانت گردم، کى بود که دو پایش در سبزه بود؟ فرمود: محمد (صلی الله علیه و اله وسلم) بود که چون با دل متوجه پرودگارش شد، خدا او را در نورى مانند نور حجت (معارف و عقول) قرار داد تا آنجا که آنچه در حجت بود برایش هویدا گشت، همانا نور خدا سبز و سرخ و سفید و رنگهاى دیگر است، اى محمد! عقیده ما همان است که قرآن و حدیث به آن گواهى دهد.
اصول کافی جلد ۱ باب نهى از توصیف خدا به غیر آنکه خود توصیف نموده روایت ۳

حسن تو همیشه در فزون باد

بدون نظر »

حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد

اندر سر ما خیال عشقت
هر روز که باد در فزون باد

هر سرو که در چمن درآید
در خدمت قامتت نگون باد

چشمی که نه فتنه تو باشد
چون گوهر اشک غرق خون باد

چشم تو ز بهر دلربایی
در کردن سحر ذوفنون باد

هر جا که دلیست در غم تو
بی صبر و قرار و بی سکون باد

قد همه دلبران عالم
پیش الف قدت چو نون باد

هر دل که ز عشق توست خالی
از حلقه وصل تو برون باد

لعل تو که هست جان حافظ
دور از لب مردمان دون باد

دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد

بدون نظر »

دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد

کارم بدان رسید که همراز خود کنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد

در چین طره تو دل بی حفاظ من
هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد

امروز قدر پند عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد

خون شد دلم به یاد تو هر گه که در چمن
بند قبای غنچه گل می گشاد باد

از دست رفته بود وجود ضعیف من
صبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد

حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جان ها فدای مردم نیکونهاد باد
حافظ