نامه حضرت علی (ع) به یکی از موالی که برای به دست آوردن مال به نزد معاویه رفته بود

بدون نظر »

امام صادق (علیه السلام ) فرمود: یکی از موالی (بندگان آزاد شده ) امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) از او مالی درخواست کرد، حضرت به او فرمود: (صبر کن تا) بهره من که از بیت المال به من می رسد آن را با تو تقسیم کنم ! آن شخص گفت : من بدان مقدار اکتفا نمی کنم (و کفایت کار مرا نمی کند) و (برای بدست آوردن مال بیشتری ) بنزد معاویه رفت ، معاویه نیز او را بهره مند ساخت (و آنچه می خواست به وی داد) او نامه ای به امیرالمؤ منین نوشت و از مالی که (در نزد معاویه ) بدست آورده بود حضرت را به خبر ساخت امیر مؤ منان در پاسخ او نوشت :
اما بعد بدانکه این مالی که اکنون در دست تو است پیش از تو در دست دیگران بوده و پس از تو نیز به دست دیگری می رسد، و تنها آن مقدار از این مال بهره تو است که بوسیله آن برای خویش کاری آماده کنی ، پس خود را بر فرزندانت در آنچه بکار آنها می خورد مقدم دار، زیرا (اگر فرزندانت را در نظر داشته باشی و بوسیله آن برای خود کاری صورت ندهی در این صورت ) برای یکی از دو نفر مال جمع کرده ای : مردی که (پس از تو) آن مال را در راه اطاعت خدا مصرف کند و او سعادتمند شده ولی تو بدبخت گشته ای ، و مردی که آنرا به مصرف گناه و نافرمانی خدا برساند و بوسیله مالی که تو برای او جمع آوری کرده ای بدبخت شود، و هیچیک از این دو دسته شایسته آن نیستند که تو آنها را بر خویشتن مقدم داری ، و به خاطر این مال بار خودت را سنگین مکن ، پس نسبت به آنکه گذشته (مجلسی (رحمه الله علیه ) گوید: یعنی از فرزندانت ) به رحمت خدا امیدوار باش ، و برای آنکه بجای ماند به روزی خدا اعتماد کن . ))

حکمت های نهج البلاغه ۲۴۱ تا ۲۴۵

بدون نظر »

حکمت ۲۴۱
آینده دردناک ستمکاران
(سیاسی ) و درود خدا بر او، فرمود: روزی که ستمدیده از ستمکار انتقام کشد، سخت‏تر از روزی است که ستمکار بر او ستم روا می ‏داشت.
حکمت ۲۴۲
ارزش ترس از خداوند
(اخلاقی ، اعتقادی ) و درود خدا بر او، فرمود: از خدا بترس هر چند اندک، و میان خود و خدا پرده‏ای قرار ده هر چند نازک
حکمت ۲۴۳
روش صحیح پاسخگویی
(علمی ) و درود خدا بر او، فرمود: هرگاه پاسخ‏ها همانند و زیاد شد، پاسخ درست پنهان گردد.
حکمت ۲۴۴
مسؤولیّت نعمت‏های الهی
(اعتقادی ، اجتماعی ) و درود خدا بر او، فرمود: خدا را در هر نعمتی حقّی است، هر کس آن را بپردازد، فزونی یابد، و آن کس که نپردازد و کوتاهی کند، در خطر نابودی قرار گیرد.
حکمت ۲۴۵
کاستی قدرت و کنترل شهوت
(اخلاقی ، علمی ) و درود خدا بر او، فرمود: هنگامی که توانایی فزونی یابد، شهوت کاستی گیرد.

حدیثی در فضیلت امیرمؤ منان (علیه السلام )

بدون نظر »

ابوبصیر گوید: روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) نشسته بود که امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) از راه رسید رسول خدا (صلی الله علیه و آله )به او فرمود: همانا در تو نمونه ها و شباهت هایی از عیسی بن مریم موجود است ، و اگر ترس این نبود که طوائفی از امت من درباره تو بگویند آنچه را نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند (که او را خدا دانستند) همانا سخنی در فضیلت تو می گفتم که به هیچ دسته ای از مردم بر نخوری (و بر آنها نگذری ) جز آنکه خاک زیر پایت را برای برکت بردارند، (از این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) آن دو مرد عرب و هم چنین مغیره بن شعبه و چند تن از قریش به خشم آمده گفتند: برای عموزاده اش مانندی پیدا نکرد که بدان مثل زند جز عیسی بن مریم .
ادامه نوشتار »

نامه امام باقر (ع) به سعد الخیر

بدون نظر »

مزه بن بزیع گوید: امام باقر (علیه السلام ) نامه زیر را به سعد الخیر نوشت :
بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد نامه تو رسید، در آن یاد آوری کرده بودی شناختن چیزی را که ترکش سزاوار نیست و فرمانبری از کسیکه خوشنودی خدا در خوشنودی او است ، و از این مطلب این مقدار را بر خود پذیرفتی و قبول کردی که خود در گرو آن هستی اگر آنرا واگذاری ، و تعجب می کنی از اینکه رضایت خدا و فرمانبرداریش و خیرخواهیش پذیرفته نشود و یافت نشود و شناخته نشود جز در میان بندگانی آواره (و بی یاور) و دور از اجتماعی که مردم آنها را به ریشخند گیرند از این جهت که آنها کارهای مردم را منکر دانند و آنها را از کارهای زشت جلوگیری کنند، و گویا گفته می شد: که مؤ من به حقیقت ایمان نرسد تا نزد مردم مبغوض تر باشد از لاشه گندیده الاغ …
(فیض (رحمه الله علیه ) گوید: از روی هم رفته این کلام استفاده می شود که تا به اینجا سخنانی بوده که سعد الخیر در نامه خود نوشته است ، و از اینجا به بعد امام (علیه السلام ) در صدد پاسخ آن بر آمده ، و متحمل است از جمله : (و تعجب می کنی …) به بعد کلام امام (علیه السلام ) باشد).
و اگر چنان نبود که تو هم مانند ما دچار بلا می شدی و آنوقت بلا و آزار مردم را مانند عذاب خدا می گرفتی (و برای رفع آزار آنها عذاب خدا را انتخاب می کردی ). و من ، تو و خودمانرا در پناه خدا قرار دهم از چنین کاری – تو را با دوری مقامی که داری به حق نزدیک می کردم (و مطالبی را برایت بیان می داشتم ).
و بدان – خدایت رحمت کند – که به دوستی و محبت خدا ترسی جز به مبغوض شدن در پیش بیشتر مردم ، و به ولایت و پیروی خدا نرسی جز به دشمنی آنان و از دست دادن دوستی مردم برای درک دوستی و ولایت خدا بسیار ناچیز و آسان است برای مردمی که بدانند.
ای برادر! همانا خدای عزوجل در میان امت هر پیامبری باقی ماندگانی از اهل علم قرار داده که هر که گمراه شود به راهنمائی دعوتش کنند و بر آزار مردمان شکیبا باشند، خواننده به سوی حق را اجابت کنند و خود مردم را به سوی خدا بخوانند، تو آنها را بشناس – خدایت رحمت کند – زیرا که آنان دارای مقامی بلند هستند اگرچه در دنیا زبون و پست شمرده شوند، آنهایند که مردگان را به کتاب خدا زنده کنند، و به وسیله نور خدا از کوری برهانند و بینا کنند، چه بسا کشته های ابلیس را که زنده کرده اند و چه بسا سرگردان گمگشته ای را که راهنمائی کردند، و خون خود را برای رهائی بندگان خدا (از هلاکت ) نثار کردند، و چه اثر خوبی که آنها روی بندگان بجای گذاردند و چه آثار بدی که از بندگان بر آنها مانده است .

ابوالعیناء و عبیدالله بن سلیمان

بدون نظر »

چون ((ابوالعیناء)) از تاءخیر ارزاق خود به عبیدالله بن سلیمان شکایت برد، عبیدالله گفت : مگر، ما به ((ابن مدبر)) ننوشتیم ؟ پس ، او در کار تو چه کرد؟ گفت ؟ مرا جیره از خار تاءخیر داد. و میوه وعده را نیز بر من حرام کرد. گفت : تو خود او را انتخاب کردی . گفت : من در این کوتاهی نکردم . موسی نیز هفتاد مرد را برگزید که از میان آنان یک تن در راه رشد و هدایت گام برنداشتند. و به عذاب گرفتار آمدند. پیامبر (ص ) نیز ((ابن ابی السرح )) را به نویسندگی برگزید و مرتد شد و به کافران پیوست . علی بن ابی طالب نیز ابوموسی اشعری را به حکمیت برگزید و علیه او حکم داد.

معاویه واحنف

بدون نظر »

روزی معاویه احتجاج کرد که پروردگار می فرماید: ((و ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم )) از چه رو، مرا نکوهش می کنند؟ احنف گفت : من ، تو را به سبب آن چه در خزاین خداوندی ست نکوهش ‍ نمی کنم . ولیکن بر این نکوهش می کنم که هر آن چه را که خداوند، از خزائنش فرو فرستاده است ، در خزائن خویش نهاده و بین ما و او حایل شده ای .

حکایت معاویه ومرد یمنی

بدون نظر »

روزی معاویه به یکی از یمنی ها گفت : از شما نادان تر نبوده است . زیرا زنی بر آنان فرمانروایی داشته است . و او، به پاسخ گفت : نادان تر از قبیله من ، دودمان تواند که چون پیامبر خدا (ص ) آنان را فرا خواند، گفتند: پروردگارا! اگر این بر حق است ، از آسمان بر ما سنگ ببار! و نگفتند که : پروردگارا اگر این بر حق است ، ما را به سوی او هدایت کن !

رای وقیاس

بدون نظر »

سماعه گوید: به امام هفتم عرض کردم: اصلحک الله ما انجمن می ‏کنیم و وارد مذاکره می ‏شویم، هر مطلبی که پیش آید، راجع به آن نوشته‏ ای داریم، این هم از برکت وجود شماست که خدا به ما لطف کرده است، گاهی مطلب کوچکی پیش می ‏آید که حکمش را حاضر نداریم و به یکدیگر نگاه می ‏کنیم و چون نظیر آن موضوع را داریم آن را به بهترین نظیرش قیاس می ‏کنیم. فرمود: شما را با قیاس چه کار؟! همانا پیشینیان شما که هلاک شدند بواسطه قیاس هلاک شدند، سپس فرمود: چون مطلبی برای شما پیش آمد که حکمش را می ‏دانید بگوئید و چون آن چه را نمی ‏دانید پیش آمد، این با دست به لبهای خویش اشاره فرمود (یعنی سکوت کنید یا حکمش را از دهان من جوئید) پس فرمود: خدا ابوحنیفه را لعنت کند که می ‏گفت علیچنان گفت و من چنین گویم، اصحاب چنان گفتند و من چنین گویم، پس فرمود: در مجلسش بوده ‏ای ؟ گفتم: نه ولی این سخن اوست؟ پس گفتم اصلحک الله آیا پیغمبر احتیاجات مردم زمان خویش را کامل آورد؟ فرمود: بلی و آنچه را هم تا قیامت محتاجند، گفتم: آیا چیزی هم از دست رفت؟ گفت نه، نزد اهلش محفوظ است.
اصول کافی جلد ۱ باب رای ها وقیاس ها روایت۱۳
*****************
ادامه نوشتار »

قصار الحکم نهج البلاغه ۲۳۶ الی ۲۴۰

بدون نظر »

حکمت ۲۳۶
زشتی دنیای حرام
(اخلاقی ، اعتقادی ) و درود خدا بر او، فرمود: به خدا سوگند این دنیای شما که به انواع حرام آلوده است، در دیده من از استخوان خوکی که در دست بیماری جذامی باشد، پست ‏تر است
حکمت ۲۳۷
اقسام عبادت
(عبادی ، معنوی ) و درود خدا بر او، فرمود: گروهی خدا را به امید بخشش پرستش کردند، که این پرستش بازرگانان است، و گروهی او را از روی ترس عبادت کردند که این عبادت بردگان است، و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری پرستیدند و این پرستش آزادگان است.
حکمت ۲۳۸
مشکلات تشکیل خانواده
(اخلاقی ، اجتماعی ) و درود خدا بر او، فرمود: زن و زندگی ، همه ‏اش زحمت و دردسر است و زحمت بارتر اینکه چاره ‏ای جز بودن با او نیست«».
حکمت ۲۳۹
زشتی سستی و سخن چینی
(اخلاقی ، اجتماعی ) و درود خدا بر او، فرمود: هر کس تن به سستی دهد، حقوق را پایمال کند، و هر کس سخن چین را پیروی کند دوستی را به نابودی کشاند.
حکمت ۲۴۰
غصب و ویرانی
(اقتصادی ، سیاسی ) و درود خدا بر او، فرمود: سنگ غصبی در بنای خانه، مایه ویران شدن آن است.
(این سخن از رسول خدا نقل شده است، و اینکه سخن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و علی علیه السّلام شبیه یکدیگرند جای شگفتی نیست برای اینکه هر دو از یک جا سر چشمه گرفته و در دو ظرف ریخته شده است).
حکمت های نهج البلاغه

حکمت های نهج الباغه ۲۳۱تا ۲۳۵

بدون نظر »

حکمت ۲۳۱
تعریف عدل و إحسان
(اخلاقی ، اقتصادی ) و درود خدا بر او، فرمود: در تفسیر آیه ۹۰ سوره نحل «خدا به عدل و احسان فرمان می ‏دهد» فرمود) عدل، همان انصاف، و احسان، همان بخشش است.
حکمت ۲۳۲
ره آورد إنفاق
(اخلاقی ، اقتصادی ) و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که با دست کوتاه ببخشد، از دستی بلند پاداش گیرد.
می ‏گویم: (معنی سخن این است که آنچه انسان از اموال خود در راه خیر و نیکی انفاق می ‏کند، هر چند کم باشد، خداوند پاداش او را بسیار می ‏دهد، و منظور از «دو دست» در اینجا دو نعمت است، که امام علیه السّلام بین نعمت پروردگار، و نعمت از ناحیه انسان، را با کوتاهی و بلندی فرق گذاشته است که نعمت و بخشش از ناحیه بنده را کوتاه، و از ناحیه خداوند را بلند قرار داده است، بدان جهت که نعمت خدا همیشگی و چند برابر نعمت مخلوق است، چرا که نعمت خداوند اصل و اساس تمام نعمتها است، بنا بر این تمام نعمتها به نعمتهای خدا باز می ‏گردد، و از آن سرچشمه می ‏گیرد).
حکمت ۲۳۳
پرهیز از آغازگری در مبارزه
(اخلاق اجتماعی ، سیاسی ) و درود خدا بر او، فرمود: (به فرزندش امام مجتبی علیه السّلام فرمود) کسی را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار، و تجاوزکار شکست خورده است.
حکمت ۲۳۴
تفاوت اخلاقی مردان و زنان
(اخلاقی ، علمی ) و درود خدا بر او، فرمود: برخی از نیکوترین خلق و خوی زنان، زشت‏ترین اخلاق مردان است، مانند، تکبّر، ترس، بخل، هر گاه زنی متکبّر باشد، بیگانه را به حریم خود راه نمی ‏دهد، و اگر بخیل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ می ‏کند، و چون ترسان باشد از هر چیزی که به آبروی او زیان رساند فاصله می ‏گیرد.«»
حکمت ۲۳۵
نشانه خردمندی
(اخلاقی ) و درود خدا بر او، فرمود: (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان، پاسخ داد:) خردمند آن است که هر چیزی را در جای خود می ‏نهد. (گفتند پس جاهل را تعریف کن فرمود) با معرّفی خردمند، جاهل را نیز شناساندم.
(یعنی جاهل کسی که هر چیزی را در جای خود نمی ‏گذارد، بنا بر این با ترک معرّفی مجدّد، جاهل را شناساند)
نهج البلاغه قصار الحکم