حکایتی از ابوعثمان حمیرى

بدون نظر »

یکى از سودگران نیشابور، کنیزک خویش را نزد ابوعثمان حمیرى به امانت سپرد روزى نگاه شیخ بر او افتاد و فریفته او شد. پس ، احوال خویش را به مراد خویش ((ابو حفص حدّاد)) نوشت . و او، در پاسخ ، وى فرمان داد، تا به رى ، به نزد((شیخ یوسف )) برود. ابو عثمان ، چون به رى رسید، و از مردم ، نشان شیخ یوسف را جویا شد، او را به نکوهش ‍ گرفتند که : مرد پرهیزگار چون تو، چگونه جویاى خانه بدکارى همچون اوست ؟ پس ، به نیشابور بازگشت
ادامه نوشتار »

آه صاحب درد باشد کارگر

بدون نظر »

صوفیى را گفتند: چیست ؟ که چو سخن گویى ، هر شنونده اى گرید. و از سخن واعظ شهر، یک تن چنین نکند؟ گفت : گریه آن که به مزدورى گرید، همچون گریه زن فرزند مرده نیست . و عارف رومى در مثنوى در این
معنى گفته است :
گر بود در ماتمى صد نوحه گر
آه صاحب درد باشد کارگر
همایون ، نزدیک به همین معنى گفته است :
ممتاز بود ناله ام از ناله عشاق
چون آه مصیبت زده در حلقه ماتم .
کشکول شیخ بهایی

راه یافتن به خدا

بدون نظر »

گفته اند که : یکى از پیامبران ، به درگاه پروردگار راز و نیاز کرد و گفت : پروردگارا! چگونه به تو راه یابم ؟ پروردگار، به او وحى فرستاد که : ترک خویش کن ! و سوى من آى !
کشکول شیخ بهایی

سخنی حکیمانه

بدون نظر »

یکى از ناموران گفته است : پروردگار، دو چیز بر قرار داشته است . یکى ((وادارنده )) و دیگرى ((باز دارنده )). نخستین ، تو را به بدى وا مى دارد، و آن ، ((نفس )) است که ((نفس ، وادرنده به بدى است )). و دیگرى ، از بدى ((باز مى دارد)). و آن ، ((نماز)) است . که ((نماز، از کار زشت و ناپسند، باز مى دارد.)) پس به همان سان که ((نفس )) تو را به گناهان وا مى دارد، در رویارویى با آن ، از نماز یارى بخواه
کشکول شیخ بهایی

امثال وحکم

بدون نظر »

روزها پنج است : روز گمشده (مفقود)، روز کنونى (مشهود)، روز آینده (مورود)، روز وعده (موعود) و روز پایدار(ممدود)
اما، روز گمشده ، دیروز تو بود که با زیاده روى خویش ، آن را از دست داده اى .
روز اکنون تو، آن است که در آنى . پس ، از طاعات خویش ، توشه آخرت بساز!
روز آینده ، فرداى تو است و نمى دانى ، که از روزهاى عمر تو هست ؟ یا نه ؟
روز وعده ، واپسین روزهاى زندگى تست ، همواره آن را پیش چشم دار!
روز پایدار آخرت تو ست و آن ، روزیست که بر تو نمى گذرد. در باره آن ، کوشش خویش به کار بر! و آن یا بر تو نعمت جاوید است و یا عذاب پایدار.
کشکول شیخ بهایی

سخن حکما ودانشمندان

بدون نظر »

یکى از ناموران گفته است :
واى بر آن کس که آخرتش را به پاس دنیاش تباه کند! و آن چه را که آباد کرده است ترک کند، بى امید بازگشت به آن . و قدم به جایى بگذارد که خود خراب کرده است و جاوید در آن خواهد ماند.
************************
اویس قرنى که – خدا از او خشنود باد! – گفته است : استوارترین کلمه اى که حکیمان گفته اند، اینست . یکى را به همراهى بر گزین ! که وجود او، ترا از دیگران بى نیاز دارد.
*******************
در یکى از کتاب هاى آسمانى آمده است : هر گاه دانشمندى به دنیا علاقه ورزد، خوشى راز و نیاز با خویش را از دل او جدا مى کنم .
کشکول شیخ بهایی

سخنی از سقراط

بدون نظر »

سقراط را گفتند: آیا از پادشاه روزگار خویش ترسانى ؟ گفت : من بر خشم و شهوت خویس فرمانروایم و این دو بر او فرمانروایى دارند و او بنده این دو است .

پندی از علامه حلی

بدون نظر »

علامه جمال الدنیا والدین ((حلى )) – که خاک او پاک باد! – به خط خویش ‍ نوشته است : اى آن که از سبب مرگ زندگان مى پرسى ! مرگ ، آنست که حرارت طبیعى بدن را فرو مى نشاند، و حرکات را ساکن مى کند. شیخ الرئیس (ابن سینا) نه از دانش طب بهره اى برد و نه از حکمتى که برگرمى ها داشت . نه ((شفا)) او را از مرگ شفا داد و نه کتاب ((نجات )) سبب نجات او شد.
کشکول شی بهایی

فرازهایى از کتب آسمانى

بدون نظر »

از کتاب ((ورام )): عیسى که – بر پیامبر ما و او درود باد! گفت : اى یاران ! از چیزى کوچک از مال دنیا – با سلامت دین – راضى باشید. چنان که دنیاداران به اندکى از دین – با سلامت دنیا- خوشنودند و شاعرى این معنى را چنین سروده است :
مردانى را مى بینم که به اندکى از دین قناعت مى ورزند؛ گرچه در دنیا به چیزهاى کوچک راضى اند تو نیز از دنیا جهاندران به دین بى نیاز شو! همچنان که جهانداران ، به دنیادارى ، خود را از دین بى نیاز مى بینند.
کشکول شیخ بهایی

بدون نظر »

مال از بهر آسایش عمرست نه عمر از بهر گرد کردن مال عاقلی را پرسیدند نیک بخت کیست و بدبختی چست گفت نیک بخت آن که خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت.
************************
موسی علیه السلام قارون را نصیحت کرد که اَحْسَن کما اَحسنَ اللهُ الیکنشنید و عاقبتش شنیدی

خواهی که ممتع شوی از دنیی و عقبی
با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد

درخت کرم هر کجا بیخ کرد
گذشت از فلک شاخ و بالای او

شکر خدای کن که موفق شدی به خیر
ز انعام و فضل او نه معطل گذاشتت
***********************
دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد

علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی

نه محقق بود نه دانشمند
چارپاپیی برو کتابی چند
گلستان سعدی در اداب صحبت حکایات ۱ تا ۳

آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر