سخن حکیمان

بدون نظر »

حکیمی به حال مرگ افتاد. برادرش به زاری می گریست . محتضر او را گفت : ای برادر! گریه مکن ! که به زودی در مجلسی که از من یاد شود، خندانی .
*********************
جالینوس گفت : منظور من از ((خوردن )) آن است که زنده مانم و دیگران زنده اند، تا بخورند.
*********************
حکیمی ، مردی را دید که دست می شست . او را گفت : آن را خوب بشوی ! که شاخ ریحان صورت تست .
*********************
حکیمی گفت : اگر سه چیز نمی بود، آدمی سر به هیچ چیز فرود نمی آورد: بینوایی و بیماری و مرگ . یا اینهمه ، از جست و خیز و نخوت ، باز نمی ایستد.
*********************
حکیمی را گفتند: سفر کدام آدمی دورترست ؟ گفت : سفر آن که در جستجوی برادری نیکوکارست
کشکول شیخ بهایی

امثال وحکم

بدون نظر »

توبه : گناه را نابود مى کند.
بینوایى : زیرک را از دلیل باز مى دارد.
کامل : انسان با کمال ، انسانى است که به لغزش هاى خود آگاه باشد.
مرض : زندان تن .
غم : زندان روح .
آنچه بدان شاد شوند: در نبودنش ‍ غمگین شوند.
گریز بهنگام : پیروزى .
صائب ترین راى انسان : آن که از امیال او به دور است