آبان 29
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب روی باری پدر به کراهت و استحقار درو نظر میکرد پسر به فراست استبصار به جای آورد و گفت ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر
الشاهُ نظیفهٌ و الفیلُ جیفهٌ.
اقلُّ جبالِ الارضِ طورٌ و اِنّهُ
لاَعظَمُ عندَ اللهِ قدراً وَ منزلا
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت باری به ابلهی فربه
اسب تازی و گر ضعیف بود
همچنان از طویله خر به
پدر بخندید و ارکان دولت پسندیدند وبرادران به جان برنجیدند.
ادامه نوشتار »
اخلاق و سبک زندگی, اشعار, حکایات, سعدی
برچسبها: اسب تازی و گر ضعیف بود, اسب لاغر میان به کار آید, پادشاه در اقلیمی, تا مرد سخن نگفته باشد, روز میدان, سعدی, گاو پرواری, گلستان, گلیمی بخسبند, همچنان از طویله خر به
شهریور 30
از شیخ سعدى :
گوش تواند که همه عمر وى
نشنود آواز دف و چنگ ونى
دیده شکیبد زتماشاى باغ
بى گل و نسرین به سر آرد دماغ
گر نبود بالش آگنده پر
خواب توان کرد حجر زیر سر
ور نبود دلبر همخوابه پیش
دست توان کرد در آغوش خویش
وین شکم بى هنر پیچ پیچ
صبر ندارد که بسازد به هیچ
و بهاءالدین محمد – در پاسخ گفته است :
گر نبود خنگ مطلى لگام
زد بتوان بر قدم خویش ، گام
ور نبود مشربه از زرّتاب
با دو کف دست ، توان خورد آب
ور نبود بر سر خوان آن و این
هم بتوان ساخت به نان جوین
ور نبود جامه اطلس ترا
دلق کهن ساتر تن ، بس ترا
شانه عاج از نبود بهر ریش
شانه توان کرد به انگشت خویش
جمله که بینى ، همه دارد عوض
وز عوضش گشته میسر غرض
آن چه ندارد عوض اى هوشیار!
عمر عزیزست و غنیمت شمار!
اسفند 10
به نام خدایی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
خداوند بخشندهٔ دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر
عزیزی که هر کز درش سر بتافت
به هر در که شد هیچ عزت نیافت
سر پادشاهان گردن فراز
به درگاه او بر زمین نیاز
نه گردن کشان را بگیرد بفور
نه عذرآوران را براند بجور
ادامه نوشتار »