خطبه های نهج البلاغه




خطبه های نهج البلاغه


نهج البلاغه

خانه

فهرست
خطبه : ۱
مِنْ خُطْبَهِ لَهُ عَلَیْهِالسَّلامُ یَذْکُرُ فِیهَا اءبْتِداءَ خَلْقِ اءلسَّماءِ وَ الاَرْضِ وَ خَلْقِ
آدَمَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش
آدم (ع )است :
خطبه : ۲
وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ بَعْدَ انْصِرافِهِ مِن صِفِّینَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از بازگشتش از صفین :
خطبه : ۳
وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِیَّهِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) معروف به خطبه شقشقیه :
خطبه : ۴
و من خطبه له ع و هی من اءفصح کلامه علیه السلام و فیها یعظ الناس و یهدیهم من
ضلالتهم ویقال إ نه خطبها بعد قتل طلحه و الزبیر
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که فصیح ترین کلام حضرت است و در آن مردم را موعظه
مى کند
خطبه : ۵
و من خطبه له ع لَما قُبِضَ رَسوُلُ اللّهُ ص وَ خاطَبَهُ الْعَباسُ وَ اءَبُوسُفْیانَ بْنُ حَرْبٍ
فِی اءَنْیُبایِعا لَهُ بِالْخِلافَهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که رسول خدا (ص ) رحلت کرده بود و، عباس و ابو
سفیان بنحرب از او خواستند که به خلافت با او بیعت کنند:
کلام : ۶
و من کلام له ع لَمَا اءُشِیرَ عَلَیْهِ بِاءَن لا یَتْبَعَ طَلْحَهَ وَ الزُّبِیْرَ وَ لا یُرْصِدَ لَهُما
القِتالَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) آنگاه که به او گفتند، از تعقیب طلحه و زبیر باز ایستد و
بسیج نبردبا ایشان نکند:
خطبه : ۷
و من خطبه له ع یذم فیها اءتباع الشیطان
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن پیروان شیطان را نکوهش مى کند
کلام : ۸
و من کلام له ع یَعْنِی بِهِ الزُّبَیْرِ فِی حالٍ اقْتَضَتْ ذلِکَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) مقصودش زبیر است ، در حالى که ، مقتضى چنین سخنى
بود:
کلام : ۹
و من کلام له ع فی صفته و صفه خصومه و
یقال إ نها فی اءصحابالجمل
سخنى از آن حضرت (ع ) در مورد صفت خود و دشمنش ، و گویند درباره
اصحابجمل است :
خطبه : ۱۰
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۱
و من کلام له ع لابْنِهِ مُحَمَدِ بْنِ الحَنَفیِّهِ لَمَا اءَعْطاهُ الرَایَهَ یَوْمَ الْجَمَلِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) به پسرش ، محمد بن حنفیّه ، هنگامى که در
جنگجمل رایت را به دست او داد:
خطبه : ۱۲
و من کلام له ع لَمَا اءَظْفَرَهُ اللّهُ بِاءَصْحابِ الجَمَلِ وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اءَصْحَابِهِ:
وَدِدْتُ اءَنَّاءَخِی فُلاَنا کَانَ شَاهِدَنَا لِیَرَى مَا نَصَرَکَ اللَّهُ بِهِ عَلَى اءَعْدَائِکَ. فَقَالَ
لَهُ ع :
چون خداوند در جنگ جمل پیروزش گردانید، یکى از یاران گفتش اى کاش برادرم ،
فلان ، مىبود و مى دید که چسان خداوند تو را بر دشمنانت پیروز ساخته است
. على (ع ) از او پرسید:آیا برادرت هوادار ما بود گفت : آرى . على (ع ) گفت
:
خطبه : ۱۳
و من کلام له ع فِی ذَمَّ الْبَصْرَهِ وَ اءَهْلُها:
سخنى از آن حضرت (ع ) در نکوهش بصره و مردمش :

کلام : ۱۴
و من کلام له ع فِی مِثْلِ ذلِکَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در همین معنى :
کلام : ۱۵
و من کلام له ع فیما رَدَّه عَلَى الْمَسْلِمینَ مِنْ قَطائعِ عُثْمانَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره زمینهایى که عثمان در زمان خلافت خود به این و آن
داده بود وامام (ع ) آنها را به مسلمانان بازگردانید:
خطبه : ۱۶
و من خطبه له ع لَمَا بُویِعِ بِالْمَدینَهِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگامى که در مدینه با او بیعت کردند:
کلام : ۱۷
و من کلام له ع فِی صِفَهِ مَن یَتَصَدَى لِلْحُکْمِ بَیْنَ الا مه وَ لَیْسَ لِذلکَ بِاءَهْلٍ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف کسانى که داورى میان مردم را به عهده مى گیرند و
شایان آننیستند:
کلام : ۱۸
و من کلام له ع فی ذَمٍّ اختِلافِ العُلَماءِ فِی الفُتْیا:
سخنى از آن حضرت (ع ) در نکوهش اختلاف علما در فتوا:
کلام : ۱۹
من کلام له ع قالَهُ لِلا شْعَثِ بْنِ قَیْسٍ وَ هُوَ عَلى مِنْبَرِ الْکُوفَهِ یَخْطُبُ، فَمَضى فِی بَعْضِ
کَلامِهِ شَی ء اعْتَرَضَهُ الا شْعَثُ فَقالَ: یا اءَمیرَالمؤ منینَ، هذِهِ عَلَیْکَ لا لَکَ، فَخَفَضَ
عَلَیْهِالسّلامُ إ لَیْهِ بَصَرَهُ ثُمّز قالَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن خطاب به اشعث بن قیس است . امام در کوفه بر منبر
سخن مىگفت . در سخن او عبارتى بود که اشعث بر آن اعتراض کرد و گفت یا
امیرالمؤ منین اینکه گفتىبه زیان توست نه به سود تو. امام تیز در او
نگریست و گفت :
خطبه : ۲۰
و من خطبه له ع و فیه ینفر من الغفله و ینبه إ لى الفرار للّه
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن از غفلت نهى کرده و به رجوع به خدا دعوت مى
کند
خطبه : ۲۱
و من خطبه له ع و هی کلمه جامعه للعظه و الحکمه
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که سخنى جامع در موعظه و حکمت است
خطبه : ۲۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۳
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۴
و من خطبه له ع و هی کلمه جامعه له ، فیها
تسویغقتال المخالف ، و الدعوه إ لى طاعه اللّه ، و الترقی فیها لضمان
الفوز
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که کلام جامعى در سوغ دادن به جنگ با مخالف است
خطبه : ۲۵
عَلَیْهِ عامِلاهُ عَلَى الْیَمَنِ وَ هُما عُبَیْدُاللّهِ بْنُ عَباسٍ وَ سَعیدُ بْنُ نَمْرانُ لَمَا غَلَبَ عَلَیْها بُسْرُ
بْنُ اءَبِی اءَرْطاهَ، فَقام ع عَلَى الْمِنْبَرِ ضَجِرا بِتَثاقُلِ اءَصْحابِهِ عَنِ الْجِهادِ وَ مُخالَفَتِهِمْ لَهُ
فِی الرَّاءی ، فَقالَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع )، پیاپى به امیرالمؤ منین خبر مى رسید، که اصحاب
معاویه بربلاد مستولى شده اند. عبید الله بن عباس و سعید بن نمران که
کارگزاران او در یمن بودند،نیز بیامدند. بسر بن ابى ارطاه بر آنان
چیره شده بود. على (ع ) در حالى که از درنگاصحاب خود در امر جهاد، و
مخالفت ورزیدنشان با راءى و نظر خودملول شده بود، بر منبر شد و چنین
فرمود:
خطبه : ۲۶
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۷
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۸
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۹
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۳۰
و من کلام له ع فِی مَعْنى قَتْلِ عثُمْانَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره کشته شدن عثمان :
کلام :۳۱
و من کلام له ع لَما اءَنْفَذَ عَبْدَ اللّهِ بْنَ عَبَاسٍ إ لَى الزُّبَیْرِ قَبْلَ وُقُوعِ الْحَرْبِ
یَوْمَ الْجَمَلْلِیَسْتَفِیئهُ إ لى طاعَتِهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که عبد الله بن عباس را، پیش از شروع
جنگجمل ، نزد زبیر فرستاد تا او را به اطاعت خویش ‍ بازگرداند:
خطبه : ۳۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۳۳
و من خطبه له ع عِند خُروجه لِقتال
اءهل البصره ،قال عبدالله بْنِ العباس : دَخَلَتْ عَلى اءمیر المؤ منین ع بِذى قار
وَ هُوَ یخصف نَعله ، فَقالَ لى :و فیها حکمه مبعث
الرسل ، ثم یذکر فضله و یذم الخارجین
سخنى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۳۴
و من خطبه له ع فِی اِسْتنفارُ الناس إ لى اءهلِ الشامْ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) آنگاه که لشکر به جنگ با شامیان بسیج مى کرد:
خطبه : ۳۵
و من خطبه له ع بَعْدُ التَحْکیم :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعد از حکمیّت :
خطبه : ۳۶
و من خطبه له ع فِی تِخْویف اءَهل النَهروان :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در بیم دادن نهروانیان :((۱۹))
کلام : ۳۷
و من کلام له ع یَجْری مُجْرى الخطبه :
سخنى از آن حضرت (ع ) که تواند خطبه اى باشد:
خطبه : ۳۸
و من خطبه له ع و فیها عله تسمیه الشبهه شبهه ثم
بیانحال الناس فیها
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن علت اینکه شبهه را شبهه نامیده ان بیان مى
کند
خطبه : ۳۹
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۴۰
و من کلام له ع فِی الْخَوارِج لَما سَمع قولهم ((لا حکم إ لا لله )) قَالَ ع :
سخنى از آن حضرت (ع ) وقتى شنید که خوارج مى گویند، ((لا حکم الا للّه ))
فرمود:
خطبه : ۴۱
و من خطبه له ع و فیها ینهى عن الغدر و یحذر منه
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن نهى مى کند از مکر و حیله
خطبه : ۴۲
و من خطبه له ع و فیه یحذر من اتباع الهوى و
طول الامل فی الدنیا
سخنى از آن حضرت (ع ) که در آن از تبعیت هواى نفس و درازى آرزو مردم را بر حذر مى
دارد
کلام : ۴۳
و من کلام له ع وَ قَدْ اءشارَ عَلَیْهِ اءَصْحابه بالاستعداد
لِحَرباءَهْل الشامِ بَعْد إ رساله جَریر بْنِ عَبْدالله البَجَلی إ لى مُعاویه
:
سخنى از آن حضرت (ع ) پس از آنکه ، جریر ابن عبد الله البجلى را به سفارت
نزد معاویهفرستاد، اصحابش اشارت کردند که براى نبرد با مردم شام مهیا
شود، فرمود:
کلام : ۴۴
و من کلام له ع لَما هَرَبَ مَصْقِله بْنَ هَبیرهَ الشیبانی إ لى مُعاویهَ، وَ کانَ قَدْ ابْتاعَ
سَبی بنیناجِیه مِن عامِل اءمیر المؤ منین علیه السلام وَ اءعْتقهم ،
فَلَما طالِبهبِالمال خاسَّ بِه وَ هَرْب إ لى الشام :
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که مصقله ابن هبیره شیبانى ، اسیران بنى
ناجیه را ازعامل امیرالمؤ منین خرید و آزاد کرد و چون على (ع ) بهاى آن
مطالبه نمود، مصقله نزد معاویهگریخت و على (ع ) درباره آن فرمود:
خطبه : ۴۵
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۴۶
و من کلام له ع عِنْدَ عَزمه عَلى الْمَسیر إ لى الْشام :
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که به قصد شام سفر مى کرد:
کلام : ۴۷
و من کلام له ع فِی ذِکْر الکوفه
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره کوفه :
خطبه : ۴۸
و من خطبه له ع عِنْدَ الْمَسیر إ لى الشام :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگامى که عزم سفر شام داشت :
خطبه : ۴۹
و من خطبه له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام :۵۰
و من کلام له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۵۱
و من خطبه له ع لَما غَلَبَ اءَصْحاب مُعاویه اءصحابه ع عَلى شریعه الْفرات
بِصَفین وَمَنْعوهم الْماء:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که یاران معاویه در صفین بر آب فرات غلبه یافتند
و آب رابه روى اصحاب او بستند:
خطبه : ۵۲
و من خطبه له ع وَ قَدْ تَقَدَّم مُخْتارَها بِروایَه وَ نَذَکِّرها هاهُنا بِروایه اُخرى لِتَغایر
الرَوایَتَیْن :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) گزیده اى از این خطبه را پیش از این آوردیم . در
اینجا، روایتدیگرى از آن را مى آوریم .زیرا میان دو روایت تفاوتهایى است
:
خطبه : ۵۳
و من خطبه له ع فِى ذِکْر الْبَیْعه :
سخنى از آن حضرت (ع ) در ذکر بیعت :
کلام : ۵۴
و من کلام له ع وَ قَدْ استبطاء اءَصْحابه إ ذنه لَهُمْ
فِیالْقِتال بِصفّین :
سخنى از آن حضرت (ع )، یاران على (ع ) مى گفتند، که چرا در نبرد صفین درنگ مى
کند و بهآنان اجازت جنگ نمى دهد. و او در پاسخ چنین گفت :
کلام : ۵۵
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۵۶
و من کلام له ع لاءصْحابه :
سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به اصحاب خود:
کلام : ۵۷
و من کلام له ع کلم بِه الْخَوارِج :
سخنى از آن حضرت (ع ) در باب خوارج :
کلام : ۵۸
و قال ع لَما عَزْم عَلى حَرْبِ الخَوارج وَ قیلَ لَه : إ نَ القوَمَ عبروا جَسر النَهْرَوان :
آن حضرت فرمود: هنگامى که آهنگ جنگ با خوارج داشت به او گفتند که
ایشان ازپل نهروان گذشته اند:
کلام : ۵۹
و قال ع لِما قَتَل الخَوارج فَقیلَ لَه : یا اءمیرالمؤ منین هلک القوم باءجمعهم :
و آن حضرت فرمود: هنگامى که همه خوارج کشته شدند و او را گفتند، یا امیرالمؤ منین
، همه آنقوم طعمه تیغ هلاکت گردیدند، فرمود:
کلام : ۶۰
و قال ع فِى الخوارج :
و آن حضرت فرمود در باب خوارج :
کلام : ۶۱
و من کلام له ع لَما خَوف مِن الغَیْلَه :
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که او را از ناگهان کشته شدن هشدار دادند:
خطبه : ۶۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۶۳
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۶۴
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۶۵
و من کلام له ع کانَ یَقُوُله لِاءَصحابه فِى بِعْضِ اءَیام صفِّینَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در یکى از روزهاى جنگ صفین به اصحاب خود چنین فرمود:
کلام : ۶۶
اءَنصارِ، قَالُوا: لَمَّا انْتَهَتْ إِلَى اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع اءَنْبَاءُ السَّقِیفَهِ بَعْدَ وَفَاهِ رَسُولِ اللَّهِ
صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه قَالَ: مَا قَالَتِ الْاءَنْصَارُ؟ قَالُوا: قَالَتْ: مِنَّا اءَمِیرٌ وَ مِنْکُمْ اءَمِیرٌ قَالَ ع
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره انصار: پس از وفات
رسول الله (صلى اللّه علیه و آله ) چون اخبار سقیفه به امیرالمؤ منین (ع ) رسید، پرسید
انصار چه گفتند گفتند انصار گفته اند، که امیرى از ما و امیرى از شما.على (ع ) فرمود:
کلام : ۶۷
و من کلام له ع لَما قُلّد مُحَمّد بْنَ اءبی بَکْرِ مصر فملکت عَلیه
وَقتل :
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که ، محمد بن ابى بکر را فرمانرواى مصر نمود
و بر اوشوریدند و مصر را از کفش به درآوردند و خودش را کشتند، فرمود:
کلام : ۶۸
و من کلام له ع فِى ذَمّ اءصحابه :
سخنى از آن حضرت (ع ) در نکوهش اصحابش :
کلام : ۶۹
و قال ع فِی سِحره الیَوم الْذی ضُرِبَ فِیه :
آن حضرت در سحرگاه روزى که ضربتش زدند فرمود :
خطبه : ۷۰
و من خطبه له ع فِی ذَم اءَهْل الْعَراق :
سخنى از آن حضرت (ع ) در نکوهش مردم عراق :
خطبه : ۷۱
و من خطبه له ع عِلْمُ فِیها الناس الصَلاه عَلى النَبی ص :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن به مردم آموخته است که چگونه بر پیامبر
(ص ) درودفرستند:
کلام : ۷۲
ه ، قَالُوا: اءُخِذَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ اءَسِیرا یَوْمَ الْجَمَلِ فَاسْتَشْفَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع إ لَى
اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَکَلَّمَاهُ فِیهِ، فَخَلَّى سَبِیلَهُ، فَقالا لَهُ: یُبَایِعُکَ یَا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟
فَقالَ ع :
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره مروان بن حکم در بصره ، مروان بن حکم در
جنگجمل اسیر شد. امام حسن و امام حسین (ع )، نزد امیرالمؤ منین شفاعتش کردند
و على (ع ) از بنداسارت آزادش نمود. پدر را گفتند یا امیرالمؤ منین ، مروان
با تو بیعت نمى کند على (ع ) درپاسخ آن دو چنین فرمود:
خطبه : ۷۳
و من خطبه له ع لِما عَزَموا عَلى بَیْعَه عُثْمان :
سخنى از آن حضرت (ع ) چون دیگران آهنگ بیعت با عثمان نمودند:
کلام : ۷۴
و من کلام له ع لَما بَلَغَه اتهام بَنی اءمیّه له بِالْمُشارکه فِی دَمِّ عُثْمان :
سخنى از آن حضرت (ع ) وقتى که شنید بنى امیه او را به شرکت
درقتل عثمان متهم مى کنند:
خطبه : ۷۵
و من خطبه له ع فی الحث على العمل
الصالح
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن مردم را
بهعمل صالح ترغیب مى کند
کلام : ۷۶
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۷۷
من کلمات کان ع یَدْعُو بها:
از سخنان آن حضرت (ع ) در دعا:
کلام : ۷۸
و من کلام له ع قالَهُ لِبَعْضِ اءَصْحابه لِما عِزْمِ عَلَى الْمَسیر إ لى الخَوارج ، وَ قَدْ
قالَ له : یااءمیرالمؤ منین إ ن سَرت فِی هَذا الْوَقت ، خَشیت اءَن لا تَظْفر بِمُرادک
، مِنْ طریق عِلم النُجوم .فَقَالَ ع :
سخنى از آن حضرت (ع ) آنگاه ، که آهنگ خوارج کرد، یکى از اصحابش او را گفت اى
امیرالمؤ منینبه شهادت علم نجوم ، اگر در این ساعت حرکت کنى مى ترسم که
به مراد خویش نرسى . على(ع ) در پاسخ او فرمود:
خطبه : ۷۹
و من خطبه له ع بَعْدَ فَراغَه مِن حَرْب الجَمل
سخنى از آن حضرت (ع ) پس از فراغت از جنگ جمل
کلام : ۸۰
و من کلام له ع فی الزهد
سخنى از آن حضرت (ع ) در زهد
کلام : ۸۱
و من کلام له ع فِی صِفه الدُنیا:
سخنى از آن حضرت (ع ) در نکوهش دنیا
خطبه : ۸۲
و من خطبه له ع وَ تَسْمى الغراء وَ هِی الخُطْبَه العَجیبَه
خطبه اى از آن حضرت (ع ) آن را خطبه غرّاء نامیده اند که از خطبه هاى شگفت انگیز آن
حضرت(ع ) است
خطبه : ۸۳
و من خطبه له ع فِی ذِکر عمرو بْن العاص
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره عمرو بن عاص
خطبه : ۸۴
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۸۵
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۸۶
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۸۷
وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۸۸
و من خطبه له علیه السلام
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۸۹
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۹۰
و من خطبه له ع تَعْرِف بِخطبه الا شباح وَ هِی مِن
جَلائِل خُطْبَه وَ کانَسائِل سَاءَلَهُ اءَنْ یَصِفْ الله لَهُ حَتى کَانَّه یَراه عَیانا
فَغَضَبُ لذلِک .
خطبه اى از آن حضرت (ع )، این خطبه به خطبه اشباح معروف است . و از
خطبه هاىجلیل و گرانقدر اوست . کسى از اوخواست که خدا را برایش ‍ توصیف
کند، آنسان که گویى اورا به چشم مى بیند. امیرالمؤ منین از این سخن خشمگین
شد.
کلام : ۹۱
و من کلام له ع لَمَا اُرِیدَ عَلَى الْبَیْعَهِ بَعْدِ قَتِل عُثْمانَ
خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از کشته شدن عثمان که خواستند با او بیعت کنند:
خطبه : ۹۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۹۳
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۹۴
و من خطبه له ع
از خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۹۵
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۹۶
و من خطبه له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۹۷
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۹۸
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۹۹
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۰۰
و من خطبه له ع تَشْتَمِلُ عَلى ذِکُرِ الْمَلاحِمِ
خطبه اى از آن حضرت (ع ) مشتمل بر پیشگوییهایى
خطبه : ۱۰۱
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در همین باب :
خطبه : ۱۰۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۰۳
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع ) ،گزیده اى از آن را که با این روایت متفاوت است پیش از این
آوردیم .
خطبه : ۱۰۴
و من خطبه له ع
از خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۰۵
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام :۱۰۶
و من کلام له ع فِی بَعضِ اءَیَامِ صِفَینَ
سخنى از آن حضرت (ع ) در یکى از روزهاى صفین :
خطبه : ۱۰۷
و من خطبه له ع وَ هِىٍَّ مِنْ خُطَبِ الْمَلاحِمِ
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در این خطبه از وقوع پیشامدهاى بزرگ یاد مى کند
خطبه : ۱۰۸
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۰۹
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۱۰
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۱۱
و من خطبه له ع ذَکَرَ فِیها مَلَکَ الْمَوْتِ ع وَ تَوَفِّیَهُ اءلاءنفُسَ:
از خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن از ملک الموت یاد کرده و گرفتن او جانها را:
خطبه : ۱۱۲
و من خطبه له ع فی ذم الدنیا
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در نکوهش دنیا
خطبه : ۱۱۳
و من خطبه له ع و فیها مواعظ للناس
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن پندهائى براى مردم است
خطبه : ۱۱۴
و من خطبه له ع فِی الاْستِسقاءِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در طلب باران
خطبه : ۱۱۵
و من خطبه له ع و فیها ینصح اءصحابه
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن یارانش را نصیحت مى کند
خطبه : ۱۱۶
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۱۷
و من کلام له ع فى الصالحین من اءصحابه
سخنى از آن حضرت (ع ) در باره یاران خوبش
کلام : ۱۱۸
و من کلام له ع وَ قَدْ جَمَعَ النَاسَ وَ حَضَّهُمْ عَلَى الْجِهادِ فَسَکَتُوا مَلِیا، فَقَالَ ع :
سخنى از آن حضرت (ع ) در حالیکه مردم را گرد آورده بود و به جهاد تحریض مى
کرد. و آنان، همچنان ، مهر سکوت بر لب ، پاسخى نمى دادند. به آنها
فرمود:
کلام : ۱۱۹
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام :۱۲۰
و من کلام له ع وَ قَدْ قامَ رَجُلٌ مِنْ اءَصْحابِهِ فَقالَ: نَهَیْتَنا عَنِ الْحُکُومَهِ ثُمَّ اءَمَرْتَنا
بِها، فَلَمْنَدْرِ اءَیُّ الْاءَمْرَیْنِ اءَرْشَدُ؟ فَصَفَقَ ع إِحْدَى یَدَیْهِ عَلَى الْاءُخْرَى . ثُمَّ
قَالَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) یکى از اصحابش برخاست و گفت : ما را از حکمیت منع مى
کردى و سپسخود حکمى برگماشتى ندانیم کدامیک از این دو به صواب
نزدیکتر است ، على (ع ) دست بردست زد و فرمود:
کلام :۱۲۱
و من کلام له ع قالَهُ لِلْخَوارِجِ، وَ قَدْ خَرَجَ إِلَى مُعَسْکَرِهِمْ وَ هُمْ مُقِیمُونَ عَلَى إِنْکَارِ
الْحُکُومَهِ
سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن خطاب به خوارج است ، هنگامى که به
لشکرگاهشان رفتهبود و آنان ، همچنان ، در مورد حکمیت خرده مى گرفتند.
کلام : ۱۲۲
و من کلام له ع قالَهُ لا صْحابِهِ فِی ساعَهِ الْحَرْبِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) به اصحاب خود در عرصه پیکار فرمود:
کلام : ۱۲۳
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۲۴
و من کلام له ع فِی حَثِّ اءَصْحابِهِ عَلَى الْقِتالِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در برانگیختن اصحابش به جهاد:
کلام :۱۲۵
و من کلام له ع فِى مَعْنى الْخَوارِج لَمَا اءَنْکَرُوا تَحْکِیمَ الرَّجالِ، وَ یَذُمُّ فِیِه
اءَصْحابَهُ فِىالتَّحْکِیمِ، فَقالَ عَلَیْهِالسَّلامُ:
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره خوارج . هنگامى که حکمیت مردان را منکر شدند. اینک
اصحابش رانکوهش مى کند.
کلام : ۱۲۶
و من کلام له ع لَمَّا عُوتِبَ عَلى التَّسوِیَهَ فی الْعَطاءِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که او را مورد عتاب قرار دادند که چرا عطایا را به
تساوىتقسیم مى کند.
کلام : ۱۲۷
و من کلام له ع لِلْخَوارِجِ اءَیْضا
سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به خوارج
کلام : ۱۲۸
و من کلام له ع فِیما یَخْبِرُ بِهِ عَنِ الْمَلاحِمِ بِالْبَصْرَهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) از حوادث شگرف بصره خبر مى دهد:
خطبه : ۱۲۹
و من خطبه له ع فِی ذِکْرِ الْمَکایِیلِ وَالْمَوازِینِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) درباره پیمانه ها و ترازوها:
کلام : ۱۳۰
و من کلام له ع لا بِی ذَرٍ، رَحِمَهُ اللَهُ، لَمَا اءُخْرِجَ إ لَى الرَّبَذَهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به ابوذر، رحمه الله ، هنگامى که عثمان او را
به ربذهتبعید کرد:
کلام : ۱۳۱
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۳۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۳۳
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۳۴
و من کلام له ع وَ قَدْ شاوَرَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَابِ فی الْخُرُوج إ لى غَزْوِ الرَّومِ
بِنَفْسِهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) عمر براى اینکه خود به نبرد رومیان رود با او مشورت کرد و
على (ع) فرمود:
کلام : ۱۳۵
و من کلام له ع وَ قَدْ وَقَعتْ مُشاجَرَهُ بَینَهُ وَ بَیْنَ عُثْمانَ، فَقالَالْمُغِیرَهُ بْنَ الاَْخْنَس
لِعُثْمانَ:اءَنَااءَکْفِیکَهُ، فَقالَ عَلى عَلَیْهِ السَّلامُ لِلْمُغِیرَهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ). روزى میان او و عثمان مشاجره اى در گرفت . مغیره بن اخنس
، که درآنجا بود، به عثمان گفت من تو را در برابر او بسنده ام و امیرالمؤ منین
مغیره را فرمود:
کلام : ۱۳۶
و من کلام له ع فی اءمر البیعه
سخنى از آن حضرت (ع ) در مورد بیعت
کلام : ۱۳۷
و من کلام له ع فى مَعْنى طَلْحَهَ وَ الزُبَیْرِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره طلحه و زبیر:
خطبه : ۱۳۸
و من خطبه له ع یُومِئُ فِیها إ لى ذِکْرِ الْمَلاحِمِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در آن به حوادث بزرگ اشارت دارد:
کلام : ۱۳۹
و من کلام له ع فی وَقْتِ الشُّورى :
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام شورا:
کلام : ۱۴۰
و من کلام له ع فی النَهْی عَنْ غِیَبهِ النَّاسِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در نهى از غیبت مردم :
کلام : ۱۴۱
و من کلام له ع فى النهى عن سماع الغیبه و فى الفرق بین الحق
والباطل
سخنى از آن حضرت (ع ) در نهى از شنیدن غیبت و فرق میان حق
وباطل
کلام : ۱۴۲
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۴۳
و من خطبه له ع فی الاْسْتِسْقاءِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در طلب باران :
خطبه : ۱۴۴
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۴۵
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۴۶
و من کلام له ع لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَابِ وَ قَدِ اسْتَشارَهُ عمر بن الخطاب فِی الشُخُوصِ
لِقِتالِالْفُرْسِ بِنَفْسِهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) به عمر بن الخطاب گفت هنگامى ، که با او مشورت کرد، که
خود بهجنگ ایرانیان برود:
خطبه : ۱۴۷
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۴۸
و من کلام له ع فِی ذِکْرِ اءَهْلِ الْبَصرَهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره مردم بصره :
کلام : ۱۴۹
و من کلام له ع قَبْلَ مَوْتِهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) پیش از وفاتش :
خطبه : ۱۵۰
و من خطبه له ع یُومِىٌٍّ فِیها إ لَى اءلْمَلاحِمِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) به حوادث بزرگ اشارت دارد:
خطبه : ۱۵۱
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۵۲
و من خطبه له ع فى صفات اللّه جل
جلاله و صفات اءئمه الدین
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در صفات خداوند و امامن دین
خطبه : ۱۵۳
و من خطبه له ع یذکر فیها فضائلاءهل البیت
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن از فضائلاهل بیت مى فرماید
خطبه : ۱۵۴
و من خطبه له ع یَذْکُرُ فِیها بَدِیعَ خِلْقَهِ الْخُفَاشِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن آفرینش بدیع خفاش را بیان مى کند:
کلام : ۱۵۵
و من کلام له ع خاطَبَ بِهِ اءَهْلَ الْبَصرَهِ عَلى جَهَهِ اقْتِصاصِ الْملاحِمِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به مردم بصره و در آن از پیش آمدهاى سخت حکایت
کند:
خطبه : ۱۵۶
و من خطبه له ع یحث الناس على التقوى
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن مردم را به پرهیزگارى مى خواند
خطبه : ۱۵۷
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۵۸
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۵۹
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۶۰
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۶۱
و من کلام له ع لِبَعْضِ اءَصْحابِهِ وَ قَدْ سَاءَلَهُ کَیْفَ دَفَعکُمْ قَوْمُکُمْ عَنْ هذَا الْمَقامِ وَ
اءَنْتُمْ اءَحَقُبِهِ؟ فَقالَ عَلَیْهِ السَّلامُ:
سخنى از آن حضرت (ع ) به یکى از اصحابش که از او پرسید: چگونه قومتان شما
را از اینمقام (یعنى خلافت ) باز داشتند، در حالى که ، از دیگران سزاوارتر
بدان بودید؟ چنین پاسخداد:
خطبه : ۱۶۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۶۳
و من کلام له ع لَمّا اجْتَمَعَ النّاسُ اِلَیْهِ وَ شَکَوْا ما نَقْمُوهُ عَلى عُثْمانَ، وَ سَاءَلُوهُ
مُخاطَبَهُ عَنْهُمْوَاسْتَعتابَهُ لَهُمْ، فَدْخَلَ ع عَلى عُثْمانَ فَقالَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که مردم نزد او گرد آمدند و، در آنچه از عثمان
ناپسندشانافتاده بود، به وى شکایت کردند و خواستند که از سوى آنها با
عثمان سخن گوید و بخواهدتا خشنودشان سازد، نزد عثمان شد و چنین گفت :
خطبه : ۱۶۴
و من خطبه له ع یَذْکُرُ فِیها عَجِیبَ خِلْقَهِ الطاوُوسِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن به ذکر آفرینش شگفت طاووس مى پردازد:
خطبه : ۱۶۵
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۶۶
و من خطبه له ع فی اءَوِّلِ خِلافَتِه :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آغاز خلافتش فرمود:
کلام : ۱۶۷
و من کلام له ع بَعْدَ ما بُویِعَ بِالْخِلافَهِ، وَ قَدْ قالَ لَهُ قَومْ مِنَ الصَّحابَهِ لَوْ عاقَبْتَ
قَوْمامِمَّناءَجْلَبَ عَلى عُثْمانِ؟ فَقَالِ عَلَیْهِالسَّلامُ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از آنکه به خلافت با او بیعت کردند، جمعى از
صحابه او راگفتند، چه شود اگر کسانى را که بر عثمان شوریدند، کیفر دهى
؟ على (ع ) فرمود:
خطبه : ۱۶۸
و من خطبه له ع عِندَ مَسِیرِ اءصْحابِ الْجَمَلِ إ لَى الْبَصْرَهِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگام رهسپار شدن
اصحابجمل به بصره :
کلام : ۱۶۹
َابِ الْجَمَلِ لِتَزُولَ الشُّبْهَهُ مِنْ نُفُوسِهِمْ، فَبَیَّنَ لَهُ، ع ، مِنْ اءَمْرِهِ مَعَهُمْ مَا عَلِمَ بِهِ اءَنَّهُ عَلَى
الْحَقِّ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: بَایِعْ، فَقَالَ: إِنِّی رَسُولُ قَوْمٍ وَ لاَ اءُحْدِثُ حَدَثا حَتَّى اءَرْجِعَ إِلَیْهِمْ، فَقَالَ ع

سخنى از آن حضرت (ع ) روى سخن با یکى از عربهاست ، هنگامى که ، امام (ع )
به بصرهنزدیک شد، مردم بصره ، عربى را نزد او فرستادند تا
حقیقت حالش را با اصحابجمل معلوم دارد، مگر شبهه از دلشان برود. على
(ع ) حقیقت کار خود را با آن مردم آنچنان بیانکرد که آن مرد دریافت که حق با
اوست . پس ، على (ع ) او را گفت بیعت کن . آن مرد گفت که منفرستاده قومى هستم
، کارى نخواهم کرد تا نزد آنان بازگردم . على (ع ) او را گفت :
کلام : ۱۷۰
و من کلام له ع لَمَا عَزَمَ عَلى لِقاءِ اءلْقَوْم بِصِفِّینَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که عزم نبرد آن قوم را در صفین داشت :
خطبه : ۱۷۱
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۷۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۷۳
و من کلام له ع فِی مَعْنى طَلْحَهَ بْنِ عُبَیْدِ اللّ هِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره طلحه بن عبید الله :
خطبه : ۱۷۴
من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۷۵
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۷۶
و من کلام له ع فِى مَعْنَى الْحَکَمَیْنِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در باب آن دو حکم :
خطبه : ۱۷۷
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۷۸
و من کلام له ع وَ قَدْ سَاءَلَهُ ذِعْلِبُ الْیَمَانِیُّ فَقَالَ: هَلْ رَاءَیْتَرَبَّکَ یَا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟
فَقَالَع :
سخنى از آن حضرت (ع ) ذعلب یمانى از او پرسید: ((یا امیرالمؤ منین آیا
پروردگارت را دیدهاى ؟)) على (ع ) فرمود:
خطبه : ۱۷۹
و من خطبه له ع فِی ذَمَّ اءَصْحابِهِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در نکوهش یارانش :
کلام : ۱۸۰
و من کلام له ع وَ قَدْ اءَرْسَلَ رَجُلاً مِنْ اءَصْحَابِهِ یَعْلَمُ لَهُ عِلْمَ اءَحْوَالِ قَوْمٍ مِنْ جُنْدِ
الْکُوفَهِ قَدْ هَمُّوابِاللِّحَاقِ بِالْخَوَارِجِ، وَ کَانُوا عَلَى خَوْفٍ مِنْهُ ع ، فَلَمَّا عَادَ إِلَیْهِ
الرَّجُلُ قَالَ لَهُ:
سخنى از آن حضرت (ع ) مردى از اصحاب خود را فرستاد تا بداند که
آیاجماعتى از سپاهکوفه که مى خواستند به خوارج بپیوندند ولى از آن
حضرت بیم داشتند، اکنون چه مى کنند.چون آن مرد نزد او بازگشت ،
پرسید:
خطبه : ۱۸۱
الْکُوفَهِ، وَ هُوَ قائِمٌ عَلَى حِجارَهٍ نَصَبَها لَهُ جَعْدَهُ بْنُ هُبَیْرَهَ الْمَخْزُومِیُّ، وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَهٌ مِنْ
صُوفٍ، وَ حَمائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ، وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلانِ مِنْ لِیفٍ، وَ کَاءنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَهُ بَعِیرٍ.
فَقَالَ ع :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) از نوف بکالى روایت شده است که گفت : امیرالمؤ منین این
خطبه رابراى ما در کوفه ادا فرمود. و او که بر سنگى که جعده بن هبیره
المخزومى براى او نصبکرده بود، ایستاده بود. جبّه اى پشمین بر تن داشت و
بند شمشیرش از لیف خرما بود و پاىافزارى از لیف خرما به پاى داشت و نشان
سجده بر پیشانیش چون پینه هاى زانوى شتر پیدابود. و چنین فرمود:
خطبه : ۱۸۲
من خطبه له ع
از خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۸۳
و من کلام له ع قالَهُ لِلْبُرْجِ بْنِ مُسْهِرٍ الطَائِىٍِّّ وَ قَدْ قالَ لَهُ بِحَیْثُ یَسْمَعُهُ: ((لا حُکْمُ
إِلالِلّهِ))،وَ کانَ مِنَ الْخَوارِج :
سخنى از آن حضرت (ع ) به برج بن مسهر طایى فرمود، هنگامى که برج به
گونه اى کهامام بشنود گفت : ((لا حکم الا للّه )) هیچ دارویى جز از آن خدا نیست .
و برج از خوارج بود.
خطبه : ۱۸۴
خطبه له ع رُوِیَ اءَنَّ صَاحِبا لِاءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع یُقالُ لَهُ:هَمَّامٌ کانَ رَجُلاً عابِدا،فَقالَ لَهُ: یا
اءَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ صِفْلِیَالْمُتَّقِینَ حَتَّى کَاءَنِّی اءَنْظُرُ إِلَیْهِمْ،فَتَثَاقَلَ ع عَنْ جَوَابِهِ،ثُمَّ قَالَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) گویند که امیرالمؤ منین (ع ) را مصاحبى بود به نام همام
که مردىعبادت پیشه بود. روزى گفتش که اى امیرالمؤ منین ، پرهیزگاران را
برایم وصف کن . آنسان کهگویى در آنها مى نگرم . على (ع ) در پاسخش درنگ
کرد، سپس گفت :
خطبه : ۱۸۵
و من خطبه له ع یَصِفُ فِیهَا الْمُنافِقِینَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در وصف منافقان :
خطبه : ۱۸۶
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۸۷
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۸۸
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۸۹
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۱۹۰
و من کلام له ع کانَ یُوصِی بِهِ اءصْحابَهُ:
سخنى از آن حضرت (ع ) به یاران خود سفارش مى کند:
کلام : ۱۹۱
و من کلام له ع فی معاویه
سخنى از آن حضرت (ع ) در باره معاویه
کلام : ۱۹۲
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۹۳
و من کلام له ع رُوِیَ عَنْهُ اءَنَّهُ قالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیِّدَهِ النِّساءِ فَاطِمَهَع کَالْمُناجِی بِهِ
رَسُولَ اللَّهِص عِنْدَ قَبْرِهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن از آن حضرت روایت شده که هنگام به خاک سپردن
سیده زنان، فاطمه (علیهما السلام ) بر سر قبر
رسول اللّه (ص )، چنانکه گویى با او راز مى گوید،بیان داشته است :
کلام : ۱۹۴
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۱۹۵
و من کلام له ع کانَ کَثِیرا ما یُنادِی بِهِ اءَصْحابَهُ:
سخنى از آن حضرت (ع ) همواره در میان اصحاب خود چنین ندا مى داد:
کلام : ۱۹۶
و من کلام له ع کَلَّمَ بِهِ طَلْحَهَ وَالزُّبَیْرَ بَعْدَ بَیْعَتِهِ بالخِلافَه ، وَ قَدْ عَتَبا عَلَیْهِ
مِن تَرْکِمَشْوَرَتِهما، والاستِعانَهِ فِی الاءُمُوربهما:
سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به طلحه و زبیر، پس از بیعت به خلافت . آن دو از
اینکه امام(ع ) در کارها با آنها مشورت نکرده و از ایشان یارى نخواسته ، اظهار
ناخشنودى کرده بودند.
کلام : ۱۹۷
و من کلام له ع وَ قَدْ سَمِعَ قَوْما مِنْ اءَصحابِهِ یَسِبُّونَ اءَهْلَ الشامِ اءَیّامَ حَرْبِهِمْ
بِصِفِّینَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که شنید گروهى از اصحابش در جنگ صفین ، شامیان
را دشناممى گویند چنین فرمود:
کلام : ۱۹۸
و من کلام له ع فِی بَعْضِ اءیّامِ صِفَینِ وَ قَدْ رَاءى الْحَسَنَ ابْنَهُ ع یَتَسَرَّعُ إ لَى
الْحَرْبِ:
سخنى از آن حضرت (ع ). در یکى از روزهاى جنگ صفین فرزندش حسن (ع ) را دید که
به جنگمى شتابد و چنین فرمود:
کلام : ۱۹۹
و من کلام له ع قالَهُ لَمَّا اضْطَرَبَ عَلَیْهِ اءصْحابُهُ فِی اءمْرِ الْحُکُومَهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که یارانش در باب حکمیت با او راه مخالفت پیش
گرفتند،فرمود:
کلام : ۲۰۰
و من کلام له ع بِالبَصْرَهِ وَ قَدْ دَخَلَ عَلَى الْعَلاءِ بنِ زِیادٍالْحارِثِی وَ هُوَ مِن
اءَصْحابِهِ یَعُودُهُ،فَلَما رَاءى سَعَهَ دارِهِ قالَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) امام (ع ) در بصره به عیادت علاء بن زیاد حارثى رفت و
علاء ازاصحابش بود. چون فراخى خانه اش را دید، چنین فرمود:
کلام : ۲۰۱
و من کلام له ع وَ قَدْ سَاءَلَهُ سائِلُ عن اءَحادِیثِ الْبِدَعِ وَ عَمَا فِی اءَیْدِی النَاسِ مِنِ
اخْتِلافِ الْخَبَرِ،فَقالَ ع :
سخنى از آن حضرت (ع ) کسى در باب حدیثهاى
مجعول و خبرهاى گوناگون که در دست مردماست از او سؤ
ال کرد و آن حضرت (ع ) چنین فرمود:
خطبه : ۲۰۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۰۳
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۰۴
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۰۵
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۲۰۶
و من دعاء له ع کان یدعو به کثیرا
از دعاهاى آن حضرت که فراوان مى خواند:
خطبه : ۲۰۷
و من خطبه له ع خَطَبَها بِصِفَّینَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در صفین :
کلام : ۲۰۸
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۲۰۹
و من کلام له ع لَمَا مَرَّ بِطَلْحَهَ وَ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ عَتابِ بْنِ اءسِیدٍ وَ هُما قَتِیلانِ یَوْمَ
الْجَمَلِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در جنگ جمل بر کشته طلحه و عبد الرحمان بن عتاب بن اسید
گذشت وچنین فرمود:
کلام : ۲۱۰
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۲۱۱
و من کلام له ع یَحُثُ فِیهِ اءصْحابَهُ عَلَى الْجِهادِ
سخنى از آن حضرت (ع ) در برانگیختن اصحابش به جنگ :
کلام : ۲۱۲
و من کلام له ع قالَهُ بَعْدَ تِلاوَتِهِ اءَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) پس از تلاوت الهیکم التکاثر حتى زُرتم المقابر((۷۱))
فرمود:
کلام : ۲۱۳
و من کلام له ع قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت آیه رجال
لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله ((۷۲)):
کلام : ۲۱۴
و من کلام له ع قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ یا اءَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَالْکَرِیمِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت یا ایها الانسان ما غرّک بربّک الکریم ((۷۳))
فرمود:
کلام : ۲۱۵
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۲۱۶
و من دعاء له ع
دعایى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۱۷
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۲۱۸
و من دعاء له ع
دعایى از آن حضرت (ع )
کلام : ۲۱۹
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام :۲۲۰
و من کلام له ع فِی وَ صْفِ بَیْعَتهِ بِالْخِلافَهِ، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِثْلُهُ بِاءَلْفاظٍ
مُخْتَلِفهٍ.
سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف بیعت با او به خلافت . نظیر این سخن با
الفاظى دیگر،پیش از این گذشت .
خطبه : ۲۲۱
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۲۲
و من خطبه له ع خَطَبَها بِذِی قارٍ وَ هُوَ مُتَوَجَّهٌ إ لَى الْبَصْرَهِ، ذَکَرَهَا الْواقِدِىٌٍّ فِی
کِتابِ الْجَمَلِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در ذوقار ادا فرمود. هنگامى که به بصره مى رفت . آن را
واقدى درکتاب الجمل آورده است :
کلام : ۲۲۳
و من کلام له ع کَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ زَمَعَهَ وَ هُوَ مِنْ شِیعَتِهِ، وَذلِکَ اءَنَّهُ قَدِمَ عَلَیْهِ فِی
خِلافَتِهِیَطْلُبُ مِنْهُ مالا،ً فَقَالَ ع :
سخنى از آن حضرت (ع ). به عبد الله بن زمعه فرمود و او از شیعیانش بود. در ایام
خلافتشنزد او آمد و مالى طلبید و على (ع ) در پاسخش چنین فرمود:
کلام : ۲۲۴
و من کلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۲۲۵
و من کلام له ع رَوى ذِعْلَبٌ الْیَمانِیُّ عَنْ اءَحْمَدَ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ
مالِکِ بْنِدِحْیَهَ قالَ: کُنَّا عِنْدَ اءَمِیرِ الْمُؤْمنِیِنَ ع وَ قَدْ ذُکِرَ عِنْدَهُ اخْتِلافُ النَّاسِ،
فَقَالَ:
سخنى از آن حضرت (ع ). ذعلب یمانى از احمد بن قتیبه از عبد الله بن یزید از مالک بن دحیه
روایت مى کند که گفت ما نزد امیرالمؤ منین (ع ) بودیم . در آنجا از اختلاف مردم سخن رفت و آن
حضرت فرمود:

کلام : ۲۲۶
و من کلام له ع قالَهُ وَ هُوَ یَلِی غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَجْهِیزَهُ:
سخنى از آن حضرت (ع ) به هنگام غسل دادن و کفن
کردنرسول الله (ص ) فرمود:
خطبه : ۲۲۷
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۲۸
و من خطبه له ع فِی التَّوحِیدِ وَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخُطْبَهُ مِنْ اءُصُولِ الْعِلْمِ مَا لا تَجْمَعُهُ خُطْبَهٌ
غَیْرُها:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در توحید است و در این خطبه
ازاصول علم چیزى گردآورده که در دیگر خطبه ها نیست .
خطبه : ۲۲۹
و من خطبه له ع تَخْتَصُّ بِذِکْرِ الْمَلاحِمِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن اشارت است به پیشامدهاى ناگوار آینده
خطبه : ۲۳۰
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۳۱
و من خطبه له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۳۲
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۳۳
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۳۴
صِعَهِ وَ هِىٍَّ تَتَضَمَّنُ ذَمَّ إ بْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَى اءسْتِکْبِارِهِ وَ تَرْکِهِ السُّجُودَ لاَِّدَمَ عَلَیِه
السَّلامُ وَ اءنَّهُ اءَوَّلُ مَنْ اءَظْهَرَ الْعَصَبِیَّهَ وَ تَبِعَ الْحَمِیَّهَ، وَ تَحْذِیَر النَاسِ مِن سُلُوک
طَرِیقَتِهِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعضى این خطبه را ((قاصعه ))((۸۰)) نامیده اند و آن
در نکوهشابلیس (لعنه الله ) است به سبب خودپسندى او و سجده نکردنش براى
آدم (ع ). او نخستین کسىاست که عصبیت را آشکار ساخت و از حمیّت پیروى نمود.
این خطبه مردم را از رفتن به راه ابلیس ‍برحذر مى دارد.
کلام : ۲۳۵
و من کلام له ع قاله لعبد الله بن العباس ، و قد جاءه برساله من عثمان و هو محصور
یساءلهفیها الخروج إ لى ماله بینبع ،
لیقل هتف الناس باسمه للخلافه ، بعد اءن کان
ساءلهمثل ذلک من قبل ، فقال علیه السلام :
سخنى از آن حضرت (ع )
کلام : ۲۳۶
و من کلام له ع اقتص فیه ذکر ما کان منه بعد هجره النبی ص ثم لحاقه به :
سخنى از آن حضرت (ع )
خطبه : ۲۳۷
و من خطبه له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
کلام : ۲۳۸
و من کلام له ع فی شاءن الحکمین و ذم اءهل الشام :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در باب حکمین و نکوهش مردم شام
خطبه : ۲۳۹
و من خطبه له ع یذکر فیها آل محمد ص
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن آلمحمد را یاد مى کند: