شاعر معروف به ((دیک الجن )) نامش عبدالسلام و شیعه مذهب بود. و به سال ۲۳۵ در هفتاد و چند سالگى در گذشت . وى کنیزکى داشت و غلامى ، که سر آمد زیبایى بودند و او فریفته این زیبایى بود. شاعر، روزى آن دو را در یک بستر خفه دید و آنان را کشت و جسدهایشان را سوزاند و خاکستر آن دو را با مقدارى خاک در آمیخت و از آن ، دو کوزه شراب ساخت ، که در مجلس شراب خویش حاضر مى کرد و یکى را در کنار راست خویش مى نهاد و دیگرى را بر کنار چپ . و گاه کوزه اى را که از خاک کنیزک ساخته شده بود، مى بوسید و مى خواند:
اى زیبارویى که مرگ بر آن فرود آمد. و دست ستم ، میوه او را چید. زمین را از خون او شاداب کردم و چه بسیار که لب هاى او سیراب ساختم !
و گاه کوزه ساخته شده از خاکستر غلام را مى بوسید و مى خواند:
در حالى او را دوست مى داشتم و رگ و پیوندم از او بود، کشتم و اینک ! او مرده است و به خوابى خوش در آمده است . و اما من اندوهناکم و اشک حسرتم بر گور او مى چکد.