:
دولت اگر دولت جمشیدى است
موى سفید، آیت نومیدى است .
صبح برآمد چو سوى مست خواب
کز سر دیوار گذشت آفتاب
رفت جوانىّ و تغافل به سر
جاى دریغست ، دریغى بخور!
گمشده هر که چو یوسف بود
گم شدنش ، جاى تاءسف بود
فارغى از قدر جوانى که چیست
تا نشوى پیر، ندانى که چیست
گرچه جوانى همه چون آتشست
پیرى تلخست و جوانى خوشست
شاهد باغست درخت جوان
پیر شود، برکندش باغبان
شاخ ‌تر از بهر گل نوبرست
هیزم خشک از پى خاکسترست