حمران گوید: روزى در محضر امام صادق (علیه السلام ) سخن از خلفاى ناحق و وضع بدى که شیعه در نزدآنان دارند به میان آمد.
حضرت فرمود: هنگامى من با ابو جعفر منصور بجایى مى رفتیم ، و او در میان موکب خلافت بر اسبى سوار بود و از جلو و از پشت سرش گروهى سوار و من نیز در کنار او بر الاغى سوار بودم منصور به من گفت : اى ابا عبدالله کار (خلافت بسود ما) انجام شد (و ما بخلافت رسیدیم ) و اکنون شایسته است که تو نیز به این نیروئى که خدا بما داده و درب عزتى که به روى ما گشوده خوشحال باشى ، و به مردم نگوئى که تو از ما و از همه خاندانت بکار خلافت شایسته تر هستى تا ما را به شدت عمل نسبت به خودت و نسبت به مردم وادار کنى ؟
حضرت فرماید: من بدو گفتم : هر که این سخن را از من براى تو نقل کرده دروغ گفته ، گفت : آیا بر این سخنى که مى گوئى قسم مى خورى ؟ فرمود: بدو گفتم : مردم افسونگرند یعنى مى خواهند دل تو را با من بد کنند – تو نباید سخن آنها را در گوش خود بگیرى زیرا که ما بتو نیازمندتریم از تو به ماها گفت : یادت هست که روزى من از تو پرسیدم : آیا ما به سلطلنت خواهیم رسید؟ و تو گفتى : آرى زمانى دراز و پهناور و سخت ، و همچنان در کار خود مهلت دارید و در دنیاى خود فراخمند زندگى کنید تا وقتى که خون حرامى را از ما در ماه حرام و در شهر حرامى بریزید…

(امام فرماید): من فهمیدم که حدیث را خوب حفظ کرده بدو گفتم : شاید خداى عزوجل تو را از دست زدن بدینکار نگهدارى کند، زیرا من تو بالخصوص را نگفتم (که چنین کارى مى کنى ) و این سخن حدیثى بود که من بیان کردم ، وانگهى شاید کس دیگرى از خاندانت غیر از تو مرتکب این کار گردد.
این سخن را که شنید ساکت شده چیزى نگفت .
چون به خانه برگشتم یکى از دوستان ما به نزد من آمده و گفت : قربانت گردم به خدا من شما را در موکب (سلطنتى ) ابى جعفر دیدم که بر الاغى سوار بودى و او اسبى سوار بود، و از روى اسب با شما سخن مى گفت مثل اینکه شما زیر دست او بودى ، و من که چنین دیدم پیش خود گفتم : این حجت خدا است بر مردم و زمامدارى است که باید به او اقتدا شود، و این دیگرى کسى است که به ستم رفتار کند و فرزندان پیامبران را مى کشد، و خونهاى ناحق روى زمین مى ریزد، و با اینحال او در موکب سلطنتى و شوکت است و تو بر الاغى سوارى ؟ و از این منظره شک و تردیدى در دلم افتاده که از آن (بر عقیده ) خود و دینم ترسیدم ؟
حضرت فرماید: من بدو گفتم : اگر تو فرشتگانى را که گرداگرد من و پیش رو و پشت سر و طرف راست و چپ من بودند میدیدى او و بساط سلطنتیش ‍ را کوچک مى شمردى ! (آنمرد که این سخن را شنید) گفت : اکنون دلم آرام شد.
سپس گفت : تا کى اینان باید سلطنت کنند، یا تا چه وقت این راحتى و آسایش را دارند؟
من بدو گفتم : آیا ندانى که هر چیزى مدتى دارد؟ گفت : چرا، گفتم : آیا بتو سود بخشد اگر بدانى که این جریان (بسر آمدن دوران آنها) هر گاه زمانش فرا رسد از چشم بهم زدنى زودتر برسد! اگر تو حال ایشان را در نزد خداى عزوجل مى دانستى که چه حالى است خشم تو نسبت به آنها بیشتر مى شد، و اگر تو کوشش کنى یا همه مردم روى زمین کوشش کنند که اینانرا از نظر گناه در وضعى سخترتر از وضعى که اکنون در آن هستند در آورند نخواهند توانست ، پس شیطان تو را نلغزاند و پریشان نکند، که به راستى عزت از آن خدا و رسول او و مردم با ایمان است ولى منافقان نمى دانند.
آیا ندانسته اى که هر که چشم به راه دولت ما باشد و بر آزار و ترس که مى بیند شکیبایى ورزد فرداى قیامت در زمره ما محشور گردد پس هر گاه دیدى که حق مرده ، و (حق جویان و) اهل حق از میان رفتند و دیدى که ستم همه شهرها را فرا گرفته ، و دید که (دستورات ) قرآن کهنه شده و چیزهائى که در آن نیست در آن پدید شده ، و (آیات آن ) طبق دلخواه توجیه شده ، و دیدى که آئین زیرو رو گشته چنانچه آب زیرو رو مى شود، و دیدى که اهل باطل بر اهل حق بزرگى جویند، و دیدى که شر و بدى آشکار است و از او نهى نشود و هر که بد کند او را معذور دانند، ودید که بزهکارى آشکار گردیده ، و مردان به مردمان و زنان به زنان اکتفا کنند، و دیدى که شخص ‍ مؤ من مهر بر لب زده و سخنش را نپذیرند، و دیدى که شخص فاسق دروغ گوید و کسى دروغ و افترایش را بر او باز نگرداند، و دیدى که (بچه ) کوچک (مرد) بزرگ را خوار شمارد، و دیدى که قطع رحم کنند، و دیدى هر که را بکار بد بستایند خندان گردد و سخن گوینده را به او باز نگرداند و دیدى که پسر بچه همان کند که زنان کنند، و دیدى که زنان با زنان تزویج کنند، و دیدى که مدح و ثنا (و تملق و چاپلوسى ) بسیار گردد، و دیدى که مرد مال خود را در غیر راه اطاعت خدا خرج کند و کس از کار او جلوگیرى نکند و دستش را نگیرند، و دیدى که چون شخصى کوشش مؤ من را (در اطاعت خدا) بیند از کوشش او به خدا پناه برد، و دیدى که همسایه همسایه آزارى کند و مانعى براى او در این کار نیست ، و دیدى که کافر خوشحال است از آنچه در مؤ من مى بیند و شاد است از اینکه در روى زمین فساد و تباهى بیند، و دیدى که شراب را آشکارا بنوشند و براى نوشیدنش گردهم بر آیند کسانیکه از خداى عزوجل نمى ترسند، و دیدى که امر کننده به معروف خوار است ، و فاسق در آنچه خدا دوست ندارد نیرومند و ستوده است ، و دیدى که اهل قرآن و تفسیر خوارند و هرکه آنانرا دوست دارد نیز خوار است ، و دیدى که راه خیر بسته شده و به راه شر و بدى رفت و آمد گردد، و دیدى که خانه کعبه تعطیل شده و دستور به نرفتن آن مى دهند، و دیدى که مرد به زبان گوید آنچه را عمل بدان نکند، و دیدى که مردان براى استفاده مردان خود را فربه کنند و زنان نیز براى زنان ، و دیدى که زندگى مرد از پسش اداره گردد و زندگى زن از فرجش ، و دیدى زنان نیز چون مردان براى خود انجمنها ترتیب دهند، و دیدى در فرزندان عباس کارهاى زنانگى آشکار شد و خضاب کنند و سر را شانه زنند چنانچه زن براى شوهر خود خضاب کند، و به مردها براى فروج خود پول دهند (یعنى براى اینکه مردان با آنها کار شنیع انجام دهند، یا پول دهند تا مردان با زنانشان جمع شوند) و دیدى که درباره استفاده از مرد رقابت شود و مردان بر سر این کار غیرت ورزى کنند، و پولدار عزیزتر از مؤ من باشد، و ربا آشکار شود و بر آن سرزنشى نشود، و زنان بر دادن زنا ستایش شوند، و دیدى که زن براى نکاح مردان با شوهر خود همکارى کند، و دیدى بیشتر مردم و بهترین خانه ها آن باشد که با زنان در هرزگى آنها کمک گردد، و دیدى که مردم به شهادت ناحق اعتماد کنند، و دیدى که حرام حلال شود و حلال حرام گردد، و دیدى که دین به راى تعیین شود و قرآن و احکام آن تعطیل گردد، و دیدى که از روى دلیرى بر خدا مردم براى انجام کار بد انتظار آمدن شب را نکشند، و دیدى که مؤ من نتواند کار بد را انکار کند جز به دلش ، و دیدى که مال کلان در مورد خشم خداى عزوجل خرج شود، و دیدى که زمامداران بکافران نزدیک شوند و از خوبان دورى گزینند، و دیدى که فرمانروایان در داورى رشوه گیرند، و دیدى که حکومت و فرمانروائى در مزایده قرار گیرد، و دیدى که خویشاوندان محرم را نکاح کنند و به همانها اکتفا کنند، و دیدى که به صرف تهمت و سوء ظن مردم را بکشند، و درباره استفاده از مرد نر غیرت ورزى شود و جان و مال سر این کار دهند، و دیدى که مرد براى آمیزش با زنان مورد سرزنش قرار گیرد (و باصطلاح روز، هم جنس بازى مد شود)، و دیدى که مرد از کسب زنش از هرزگى نام مى خورد، آنرا مى داند و به آن تن مى دهد، و دیدى که زن بر مرد خود مسلط شود و کارى را که مرد نمى خواهد انجام دهد و به شوهر خود خرجى مى دهد، و دیدى که مرد زن و کنیزش را (براى زنا) کرایه مى دهد، و به خوراک و نوشیدنى پستى تن در مى دهد، و دیدى که سوگندهاى بناحق بنام خدا بسیار گردد، و قمار بازى آشکار شود، و شراب را بدون مانع علنا بفروشند، و دیدى زنان خود را در اختیار کافران گذارند، و دیدى ساز و ضرب علنى گردد و بر سر کوى و بازار آشکارا زنند و کسى از آن جلوگیرى نکند و کسى جرات جلوگیرى آن را ندارد، و دیدى مردم شریف را خوار کند کسى که مردم از تسلط و قدرتش ‍ ترس دارند، و دیدى که نزدیک ترین مردم بفرمانروایان کسى که بدشنام گوئى ما خانواده ستایش شود، و دیدى هر کس ما را دوست دارد دروغگویش دانند و شهادتش را نپذیرند، و دیدى بر سر گفتن حرف زور و ناحق مردم با همدیگر رقابت کنند، و دیدى که شنیدن قرآن بر مردم سنگین و گران آید و در عوض شنیدن چیزهاى ناروا براى آنها آسان و مطلوب است ، و دیدى که همسایه همسایه را گرامى دارد از ترس زبانش ، و دیدى حدود خدا تعطیل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل کنند، و دیدى که مساجد طلاکارى و نقاشى شود، و دیدى راستگوترین مرد پیش آنها کسى است که بدروغ افتراء بندد، و دیدى که شر و سخن چینى آشکار گردد، و دیدى که ستمکارى شیوع یافته ، و دیدى که غیبت را سخن خوش مزه و نمکین شمارند، و مردم همدیگر را بدان مژده دهند، و دیدى که براى غیر خدا به حج و جهاد روند، و دیدى که سلطان بخاطر کافر مؤ من را خوار کند، و دیدى که خرابى بر آبادانى چیره گشته ، و دیدى که زندگى مرد از کم فروشى اداره مى شود، و دیدى خونریزى را آسان شمارند (و اهمیتى در نظر مردم ندارد)، و دیدى که مرد براى غرض دنیائى ریاست مى طلبد و خود را به بدزبانى مشهور مى سازد تا از او بترسند و کارها را با او گذارند، و دیدى نماز را سبک شمارند، و دیدى که مرد مال بسیار دارد و از وقتیکه آن را پیدا کرده زکاتش را نداده ، و دیدى که گور مرده ها را بشکافند و آنها را بیازارند و کفن هایشان را بفروشند، و دیدى که آشوب بسیار است ، و دیدى که مرد روز خود را به نشئه (شراب ) به شب برد و شب را به مستى صبح کند و به وضعى که مردم در آنند اهمیت ندهد، و دیدى که حیوانات را نکاح کنند، و دیدى که حیوانات همدیگر را بدرند، و دیدى که مرد به نماز خانه خود رود و چون برگردد جامه در تن ندارد، و دیدى دل مردم سخت و چشمانشان خشک شه و یاد خدا بر آنان سنگین آید، و دیدى کسبهاى حرام شیوع یافته و بر سر آن رقابت کنند، و دیدى که نماز خوان براى ریا و خودنمائى نماز مى خواند، و دیدى که فقیه براى غیر دین مسئله مى آموزد و طالب دنیا و ریاست است و دیدى که مردم با کسى هستند که پیروز شود، و دیدى که هر کس روزى حلال مى جوید مورد سرزنش و مذمت قرار مى گیرد و جوینده حرام مورد ستایش و تعظیم قرار مى گیرد، و دیدى که در حرمین (مکه و مدینه ) کارهائى که خدا دوست ندارد انجام گیرد، کسى از آنها جلوگیرى نکند و میان مردم و انجام آنها کسى مانع نشود، و دیدى که ساز و آواز در حرمین آشکارا گردد، و دیدى که اگر کسى سخن حق گوید و امر به معروف و نهى از منکر کند دیگران او را نصیحت کنند و بگویند: این کار بر تو لازم نیست ، و مردم به همدیگر نگاه کنند (و هم چشمى کنند) و به مردم بدکار اقتداء کنند (و به اصطلاح امروز مدپرستى شایع گردد) و ببینى که راه خیر و طریقه آن خالى است و مشترى ندارد، و دیدى که مرده را به مسخره گیرند و کسى براى مرگ او غمناک نشود، و دیدى که هر سال بدى و بدعت تازه بیش از گذشته پیدا شده ، و دیدى که مردم و انجمنها پیروى نکنند مگر از توانگران ، و دیدى که بفقیر چیز دهند در حالیکه به او بخندند و براى غیر خدا به او ترحم کنند، و دیدى که نشانه هاى آسمانى پدید آید ولى کسى از آن هراس نکند، و دیدیکه مردم بر هم بجهند چنانچه حیوانات بر هم مى جهند و هیچکس از ترس کار زشتى را انکار نکند، و دیدى که مرد در غیر اطاعت خدا زیاد خرج کند ولى در مورد طاعت از کم هم دریغ دارد، و دیدى ناسپاسى پدر و مادر آشکار گشته و در و مادر را سلک شمارند و حال آنها در پیش فرزند از همه بدتر باشد و فرزند خوشحال است که به آنها دروغ بندد، و ببینى که زنها بر حکومت غالب گشته و هر کارى را قبضه کنند، و کارى پیش نرود جز آنچه طبق دلخواه آنان باشد، و دیدى که پسر به پدر افتراء زند و به پدر و مادر خود نفرین کند و از مرگشان خوشحال شود.
و دیدى اگر روزى بر مردى بگذرد که در آن روز گناهى نکرده باشد مانند هرزگى یا کم فروشى یا انجام کار حرام یا میخوارگى آنروز گرفته و غمناک است و خیال کند که روزش به هدر رفته و عمرش در آنروز تلف شده ، و دیدى که سلطان خوراک را احتکار کند، و دیدى که حق خویشاوندان پیغمبر (خمس ) بناحق تقسیم شود و بدان که قمار بازى کنند و میخوارگى کنند، و دیدى که با شراب مداوا کنند و براى بیمار نسخه کنند و بدان بهبودى جویند، و دیدى که مردم در مورد ترک امر به معروف و نهى از منکر و بى عقیده گى بدان یکسان شوند، و دیدى منافقان و اهل نفاث سر و صدائى دارند و اهل حق بى صدا و خاموشند، و دیدى که براى اذان گفتن و نماز پول گیرند، و دیدى که مسجدها پر است از کسانیکه ترس از خدا ندارند، و براى غیبت و خوردن گوشت مردم حق (بوسیله غیبت ) به مسجد آیند و در مسجدها از شراب مست کننده توصیف کنند، و دیدى که شخص ‍ مست که از خرد تهى گشته بر مردم پیشنمازى کند و به مستى او ایراد نگیرند، و چون مست گردد گرامیش دارند و از او ملاحظه کنند و بدون بازخواست او را رها کنند و او را به مستیش معذور دارند، و دیدى هر که مال یتیمان بخورد شایستگى او را بستایند، و ببینى که داوران بخلاف دستور خدا داورى کنند، و دیدى که زمامداران از روى طمع خیانتکار را امین خود سازند، و دیدى میراث (یتیمان ) را فرمانروایان بدست مردمان بدکار و بى باک نسبت به خدا داده اند (تا مقدارى را به آنها دهند و مابقى را خود بالا کشند) از آنها حق و حسابى بگیرند و جلوى آنها را رها کنند تا هر چه مى خواهند در آنها انجام دهند، و ببینى که بر فراز منبرها مردم را به پرهیزکارى دستور دهند ولى خود گوینده آن بدستورش عمل نکند، و دیدى که وقت نمازها را سبک شمارند، و دیدى که صدقه را به وساطت دیگران به اهلش دهند و به خاطر رضاى خدا ندهند بلکه روى درخواست مردم و اصرار آنها بپردازند، و ببینى که تمام غم و اندوه مردم درباره شکم و عورتشان است ، باکى ندارند که چه بخورند و به چه نکاح کنند و ببینى که دنیا به آنها روى آورده ، و ببینى که نشانه هاى حق مندرس و کهنه گشته .
در چنین وقتى خود را واپاى و نگهدار و از خداى عزوجل نجات بخواه و بدان که (در چنین وضعى ) مردم مورد خشم خداى عزوجل قرار گرفته اند و خداوند به خاطر کارى است که به آنها مهلت داده ، مراقب باش و کوشش ‍ کن تا خداى عزوجل تو را بر خلاف آنچه مردم در آنند مشاهده کند تا اگر عذاب بر آنها نازل گردد و تو در میان آنها باشى به سوى رحمت حق شتافته باشى و اگر جدا شوى آنان گرفتار شوند، و تو از روش آنان و بى باکى آنها نسبت به خدا عزوجل بیرون باشى ، و بدان که به راستى خداوند پاداش ‍ نیکو کاران را ضایع نکند، و همانا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است . ))
روضه کافی