(و وجه تسمیه آن به طالوتیه آن است که حضرت بمناسبتى نام یاران طالوت را در این خطبه ذکر مى کند).
از ابى الهیثم بن تیهان روایت شده که امیر المؤ منین على (علیه السلام ) براى مردم در مدینه خطبه اى ایرادفرمود و در آن خطبه چنین گفت :
ستایش خدائیرا که معبودى جز او نیست ، زنده اى که (زندگیش ) چگونگى ندارد، و براى او بود شدن بمعناى پدید آمدن نیست ، و بودنش چگونگى ندارد، جا و مکان ندارد، و نه در چیزى بوده و نه بر چیزى ، و براى بودنش ‍ مکانى نساخته ، و نه پس از آنکه چیزى را هستى بخشیده نیروى تازه اى (از خلقت آن ) گرفته ، و نه پیش از آنکه چیزى را بیافریند ناتوان بوده (که براى رفع ناتوانى خود آنرا بیافریند) و نه پیش از آنکه چیزى را بیافریند ناتوان بوده (که براى رفع ناتوانى خود آنرا بیافریند) و نه پیش از آنکه موجودى را بیافریند (از تنهائى ) وحشت داشته ، و نه به چیزى شبیه است ، و نه پیش از پدید آوردن موجودات از فرمانروائى و سلطنت بدور بوده ، و نه پس از رفتن تمامى موجودات بى سلطنت بماند.
معبودى است زنده نه به زندگى عرضى (که عارض بر ذات او باشد) و فرمانروا و مالک بوده پیش از آنکه چیزى را بیافریند، و مالک است پس از اینکه جهان هستى را آفرید، و نیست براى خدا چگونگى و نه مکانى و نه حد و اندازه اى که بدان شناخته شود، و نه چیزى بدو ماند، و نه به واسطه زیاد ماندن پیر گردد، و نه از ترس دیگرى سستى گیرد، و نترسد همانند اینکه مخلوقاتش از چیزى بترسند، شنوا است بدون گوش ، و بینا است بدون خشم ، و نیرومند است بدون نیروئى از خلق خود، حدقه چشم بینندگان او را درک نکند و در گوش شنوندگان نگنجد (یعنى نتوان بوسیله گوش با شنیدن اوصاف او بکنهش پى برد).
چونکه درباره چیزى اراده فرماید احتیاج بمشورت و کمک و خبر گرفتن از دیگرى ندارد، و از کسى درباره چیزى که نسبت بخلق خود اراده کرده پرسش نکند، دیده گان ، او را در نیابند و او دیده ها را دریابد و او است ناپیدا و دانا.
و گواهى دهم که معبودى جز خداى یگانه نیست که شریک ندارد، و گواهى دهم که محمد بنده و رسول او است که او را براى راهبرى به دین راست فرستاده تا بر همه ادیان پیروزش گرداند و اگر چه مشرکان نخواهند، پس ‍ آنحضرت رسالت خود را به مردم رساند و راه را آشکار کرد – درود خدا بر او و آلش باد.
اى امتى که فریبش دادند و فریب خورد، و فریب آن کس که فریبش داده بود شناخت ولى باز هم روى همان فریب خوردگى پافشارى کرده ایستاد، و از هواهاى نفسانى پیروى کرد، و در راه تاریک گمراهى خود گام برداشت ، و یا اینکه حقیقت بر او آشکار شده بود از پیروى آن سرپیچى کرد، و از پیمودن راه روشن خوددارى نمود.
سوگند بدان خدایى که دانه را شکافت و (حیوان ) دم زن را آفرید اگر علم و دانش را از معدنش بدست مى آوردید، و آب را گوارا نوش مى کردید، و خیر خوبى را از جایگاهش ذخیره مى کردید، و راه را از قسمت روشنش ‍ مى گرفتید، و براه حق و درست گام بر مى داشتید، راهها براى شما روشن مى گشت و نشانه ها براى شما آشکار و اسلام براى شما مى درخشید، و به خوشى و فراوانى مى خوردید، و عائله مند گرفتارى در میان شما نبود، و به هیچ مسلمان و غیر مسلمانى که در عهد و پیمان شمایند ستم نمى شد، ولى شما راه تاریکى را در پیش گرفتید پس دنیا با همه فراخیش بر شما تاریک شد، و درهاى علم و دانش بروى شما بسته شد، پس از روى دلخواه خود سخن کردید، و در دین خود راه اختلاف پیمودید و ندانسته در دین خدا فتوى دادید، و از گمراهان پیروى کردید و آنان شما را گمراه کردند، و امامان خود را رها کردید آنها نیز شما را رها کردند، پس به این روز افتادید که طبق دلخواه خود حکم کنید، هنگامى که کارى پیش آید از اهل ذکر بپرسید و چون آن را براى شما بیان کنند گوئید راستى که حقیقت علم همین است ، پس چه شد که (با این اقرار و اعتراف ) آنها را رها کردید؟ و پشت سر انداختید و با آنها مخالفت کردید؟
باشد! که به زودى تمام آنچه را کشتید درو کنید، و عواقب وخیم جرمها و کارهایتان را دریابید، سوگند بدانکه دانه را شکافت و جنبندگانرا آفرید بخوبى دانستید که منم زمامدار شما و آنکس که به پیرویش مامور هستید و منم دانشمند شما و آنکسى که نجات شما به علم و دانش او است ، و وصى پیامبر شما و برگزیده پروردگار شما و زبان نور (یعنى رسول خدا یا قرآن ) شما را و داناى به مصالح شما، و به زودى بطور آرامى بشما رسد آنچه را بدان وعده داده شده اید، و آنچه به امتهاى پیش از شما فرود آمد، و بزودى خداى عزوجل از شما درباره امامانتان پرسش کند، با آنها محشور گردید، و فرداى محشر به سوى خداى عزوجل بازگشت خواهید کرد، هان ! که (به خدا سوگند) اگر به اندازه اصحاب طالوت یا به شماره اهل بدر یاور داشتم که آنها همطراز و مانند شما بودند هر آینه شما را با شمشیر مى زدم تا به سوى حق باز گردید و به راستى گرائید، و اینکار براى بستن شکاف (که در دین نمودار شده ) بهتر و با رفق و نرمش موافق تر بود. خدایا تو میان ما به حق حکم فرما که بهترین داوران هستى .
راوى گوید: سپس آن حضرت از مسجد بیرون رفت و به یک چهار دیوارى رسید که در آن حدود سى راس گوسفند بود، فرمود: به خدا سوگند اگر براى من مردانى به عدد این گوسفندان بودند که براى خدا و رسولش خیر خواهى کنند هر آینه پسر زن مگس خوار را از فرمانروائى و ریاستش بر مى داشتم .
چون شام شد سیصد و شصت نفر با او بیعت به مرگ کردند (که تا پاى جان استقامت ورزند) امیر مؤ منان على (علیه السلام ) به آنها فرمود: فردا صبح همگى سر تراشیده در کنار (احجار الزیت ) (نام جائى در اطراف مدینه بوده ) حاضر شوید (و دستور سر تراشیدن را براى علامت وفادارى معین فرمود) خود امیر المؤ منین (علیه السلام ) سرش را تراشیده ولى روز دیگر از آن سیصد و شصت نفر جز ابوذر و مقداد و حذیفه بن یمان و عماربن یاسر و سلمان که او نیز در آخر کار رسید کسى سر تراشیده در وعده گاه حاضر نشد، على (علیه السلام ) (که چنان دید) دست به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا این مردم مرا خوار شمردند هم چنانکه بنى اسرائیل هارون را خوار شمردند، خدایا تو به خوبى مى دانى آنچه را ما پنهان کنیم و آنچه را آشکار کنیم ، و چیزى در آسمان و زمین بر تو پوشیده نیست ، مرا مسلمان بمیران و بشایستگان ملحقم فرما.
هان ! که سوگند به خانه کعبه و آنکه به سوى کعبه رود (یا دست به خانه کعبه ساید) – و در نسخه ایست که فرمود: و مزدلفه و شتابندگان براى رمى جمره – اگر سفارشى که پیامبر گرامى بمن کرده است در کار نبود هر آینه مخالفین را به دریاى مرگ مى ریختم و باران برق دار مرگ را بر سرشان مى ریختم و بزودى خواهند دانست
روضه کافی.