ای دل تو ز هیچ خلق یاری مطلب
وز شاخ برهنه سایه داری مطلب

عزت ز قناعت است و خواری ز طمع
با عزت خود بساز و خواری مطلب
****************
باشد که ز اندیشه و تدبیر درست
خود را به در اندازم از این واقعه چست

کز مذهب این قوم ملالم بگرفت
هر یک زده دست عجز بر صحبت سست
*******************
بی آن که کس رسد زوری از ما
یا گشت پریشان دل موری از ما

بی هیچ برآورد به صد رسوایی
شوریده سر زلف تو شوری از ما
*******************
در کار کش این عقل به کار آمده را
تا راست کند کار به هم برزده را

از نقش خیال در دلت بتکده ایست
بشکن بت و کعبه ساز بتکده را