در یکی از کتاب های تاریخی آمده است که : انوشیروان ، بر بزگمهر خشم گرفت و او را در خانه ای تاریک به زندان افکند. و دستور داد تا او را به زنجیر کنند. و روزگاری به چنین حالی ماند. آنگاه کسی را نزد او فرستاد، تا از حالش بپرسد. فرستاده او را قویدل و آرام یافت . آنگاه ، او را گفتند: چگونه است که در این حالت سختی و تنگی ، ترا چنین فارغ می بینیم ؟ گفت : شش آمیزه را به هم درآمیخته و خمیر کرده و بکار داشته ام و چنین است که به این حال مانده ام ، که می بینید. گفتند: از این آمیزه ها ما را نیز بگوی ، تا به هنگام گرفتاری به کار بریم . و او گفت : اما، آمیزه نخستین ، اطمینان به خدای عزیز و بزرگست . دوم این که : آن چه مقدرست ، همان خواهد شد و سوم این که محنت رسیده را صبر، بهترینست . چهارم این که : اگر صبر نکنم ، چه کنم ؟ از این رو، کار را به زاری ، بیش از این ، بر خود سخت نکنم . پنجم این که از این وضع که من ، در آنم ، بسیار بدتر نیز خواهد بود. و ششم این که از این ساعت ، تا بدان ساعت ، گشایشی خواهد بود. سخن بزرگمهر را به انوشیروان رساندند و او را آزاد کرد و گرامی داشت .
کشکول شیخ بهایی