حکیمی گفته است : مثل یاران پادشاه ، مثل کسانی ست که بر کوهی بالا می روند و آن که بیش بالا رود، به نابودی نزدیک ترست .
********************
حکیمی را پرسیدند: روز خویش را چگونه آغاز کردی ؟ گفت در حالی آغاز کردم ، که دنیا مایه اندوهم بود و آخرت موجب کوششم .
********************
صوفی یی را پرسیدند: حرفه شما چیست ؟ گفت : به خدا گمان نیک داشتن و به مردم ، گمان بد.
********************
حکیمی گفت : اگر از شیری به سلامت رستی ، در شکار آن طمع مکن ! به نزد آن کسی که دشمن تست مرو! و اگر رفتی ، سلام گوی !
********************
حکیمی گفت : اگر خواهی وفای کسی را بدانی ، اشتیاقش را به برادرانش ‍ بنگر! و شوقش را به میهنش و گریه اش را بر گذاشته اش .
********************
یکی از حکیمان گفته است : همچنان که مگس بر جراحت نشیند و آن را بگزد، و از جاهای سالم دوری کند، مردم بدکار، عیوب دیگران را پی گیرند و آن را یاد کنند. و خوبی هایشان را از نظر دور دارند.
********************
ارسطو به اسکندر نوشت : رعیت اگر توانائی گفتن داشته باشد، توانایی عمل کردن به آن نیز دارد. بنابراین ، بکوش ! تا نگوید، که از اجرای آن در امان باشی .
********************
اسکندر را پرسیدند: از آن ها که به دست آورده ای ، کدام یک بیشتر ترا شادمان کرد؟ گفت : قدرت بر این که احسان دیگران را به وجه احسن پاسخ گویم .
********************
سولون را پرسیدند: چه چیز بر انسان دشوارتر است ؟ گفت : خویشتن داری از گفت سخنی که او را سودی ندارد.
کشکول شیخ بهایی