از کتاب ((اعلام الدین )) – تاءلیف محمد الحسن بن ابی الحسن الدیلمی -: مقداد بن سریح البرهانی از پدرش روایت کرده است که گفت : در روز جنگ جمل عربی نزد امیرالؤ منین (ع ) به پرسش برخاست که : یا امیر المؤمنین ! می فرمایی : خدا یکی ست ؟ و مردم به او پرخاش کردند. و گفتند. ای اعرابی ! مگر دل مشغولی امیرالمؤمنین را نمی بینی ؟ و امام گفت : رهایش کنید! زیرا، آن چه این اعرابی می خواهد، همانست که ما از این مردم می خواهیم . آنگاه گفت : ای فلان ! این که کسی بگوید خدا یکی ست ، چهار گونه است . که دو گونه آن مجاز نیست و دو گونه دیگر، بر خدا ثابت است . اما، آن دو گونه که در مورد خدا نباید به کار برد، یکی آنست که گویند: ((خدا یکی ست )) و معنای عددی ((یکی )) را اراده کنند. و این ، از آن رو جایز نیست ، که آن چه دومی ندارد، در باب اعداد، وارد نمی شود. ندیده ای که آن که گوید خدا سومین سه است ، کفر است ؟ و نیز اگر گوینده ای گوید: ((او، یکی ست )) و ((نوع جنس )) را اراده کند، نیز نارواست . زیرا، پروردگار فراتر از تشبیه است . اما، آن دو گونه که برای خدا ثابت اند. چنانست که گویند: ((خدا یکی ست )) و منظور ((یگانه )) باشد. یعنی : نظیری ندارد. همچنین چون گویند: ((او یکی ست )) و منظور، آن باشد که در معنی ، یگانه است . یعنی : در وجود و عقل و گمان نمی گنجد.
کشکول شیخ بهایی