از وحشی بافقی :
می نماید، چند روزی شد، که آزاریت هست
غالبا دل در کف چون خود ستمکاریت هست
در گلستانی نمی جنبی چو شاخ گل زجاى
می توان دانست کاندر پای دل ، خاریت هست
چاره خود کن ! اگر بیچاره سوزی همچو تست
وای بر جانت ! اگر مانند خودت یاریت هست
عشقبازان ، رازداران همند، از من بپوش !
همچون من بی عزتی ؟ یا مقداریت هست ؟
چونی ؟ از شاخ گلت رنگی و بویی می رسد؟
یا به این خوش می کنی خاطر، که گلزاریت هست ؟
در طلسم دوستی ، کاندر تواش تاءثیر نیست
نسخه دارم ، اشارت کن ! اگر کاریت هست
بار حرمان برنتابید خاطر نازکدلان
عمر من ! بر جان وحشی نه ! اگر باریت هست
کشکول شیخ بهایی