گفتم : به عزم توبه نهم جام می زکف
مطرب زد این ترانه که : می نوش ! ولا تخف !
آیا بود که صف نعالی به ما رسد ؟
چون بر بسط قرب زنند اهل قرب ، صف
بشناس قدر خویش ! که پاکیزه تر ز تو
دری نداد پرورش این آبگون صدف
عمر تو گنج و هر نفس از وی یکی گهر
گنجی چنین لطیف مکن رایگان تلف !
جامی چنین که می کشد از دل خدنگ آه
خواهد رسید عاقبه الا مر بر هدف