حکایت کرده اند که : پزشکی ، در خدمت پادشاهی بود. و به هنگام پیروزی ، نویسنده ای حضور نداشت ، تا فتح نامه نویسد. از این رو، از پزشک خواستند تا به وزیر نامه بنویسد و خبر پیروزی برساند. و پزشک نوشت : اما بعد، ما با دشمن ، در حقله ای چون دایره بیمارستان رویاروی بودیم . چنان که اگر آب دهان پرت می کردی ، به بالا نمی افتاد.
و گفته می شود: که به فرصت یکی دو جنبش نبض ، دشمن به بحرانی سخت دچار آمد و ای معتدل مزاج ! همه شان به نیکبختی تو، هلاک شدند.
*******************
و شبیه به این مضمون ، گفته ریاضی دانی ست که به هنگام مرگ گفت : پروردگار! ای آن که قطره دایره و پایان اعداد و جذر اصم را می دانی ، مرا به زوایه قائمه به پیشگاه خود بر! و به خط مستقیم ، محشور بدار