مارگیر از ماران نجات نیابد.
گوسفند سر بریده را از پوست کندن درد نیابد
غایب ، دلیل خویش را به همراه دارد
زناشویی ، عشق را تباه می کند
نصیحتگری موجب جدایی ا ست
آزاده ، آزاده است گرچه به زیان گرفتار آید
کار از آن زرنیخ است و نام از آن نوره
همچون برادران بیامیزید! و همچون بیگانگان داد و ستد کنید
قول و بولش یکیست
روزهای ماهی را که در آن روزی نداری ، مشمار!
زیر عبا طبل زدن
لغزش های زبان و رنگ های رخسار
، ناپاکی دل را آشکار می کند
از مرگ گریخت و در مرگ افتاد
دل ذکر می گوید و قلب می کشد.
فلان کس همچون کعبه است که زیارتش می کنند و کسی را زیارت نمی کند
همچون سوزن دیگران را می پوشاند و خود برهنه است .
هر بار که پرید، بالش را چیدند آن که به بزرگی پدران خویش ببالد، عقیم ماند
از نیکبختی آدمی ست که دشمنش خردمند باشد