ابوبکر راشدی ، محمد توسی را به خواب دید که گفت : به ابوسعد صفار مؤ دب بگو: بر آن بودیم که از عشق باز نگردیم . به جان دوستی سوگند! که بازگشتید و ما نگشتیم . گفت چون بیدار شدم ، به نزد ابوسعد رفتم و به او گفتم . گفت : هر جمعه به زیارتش می رفتم و این جمعه نرفتم .