یکی از پادشاهان بنی اسرائیل ، خانه ای ساخت و در وسعت و تزیین آن ، سعی بسیار کرد. پس دستور داد، تا از عیب آن جویا شوند و هیچکس بر آن عیبی نگرفت جز سه زاهد که گفتند: در آن ، دو عیب هست . یکی این که ویران می شود و دیگری آن که صاحبش می میرد. پادشاه گفت : خانه ای هست که از این دو عیب در امان باشد؟ و آنان گفتند: اری . خانه آخرت ! پس ، پادشاه سلطنت را رها کرد و با آنان به عبادت پرداخت . پس از چندی ، آنان را وداع گفت . گفتند از ما چه دیدی که ترا ناخوش آمد؟ گفت : هیچ ! جز این که مرا می شناسید و اکرام می کنید. پس ، با کسی می نشینم که مرا نشناسد.
کشکول شیخ یهایی