کسی که کار خود به غیر گذارد خیر نبیند

بدون نظر »

گویند تیهوئی در مزرعه گندم، جوجگان خرد داشت و از درویدن آن خوفناک بود که مبادا دروگران اطفالش را دستگیر نمایند، لهذا به آن جوجگان وصیت نمود که در غیاب من هر چه از مالک مزرعه بشنوید آشکار سازید که از غفلت کار به فساد نینجامد. شب اول به مادر خبر دادند که دهقان آمد و سفارش به پسران خود نمود که رفقا را خبر دهید که محصول ما رسیده است، فردا بیایند و آن را درو کنند که تاخیر جایز نیست. مادر دانا گفت: باکی نیست و با کمال اطمینان با بچگان عزیز شب را بسر بردند. صبح از خانه برای تحصیل رزق بیرون رفت. شب دوم باز خبر دادند که دهقان آمد تا نزدیک چاشت انتظار داشت، بعد از یاس بر آشفت و با پسران خود گفت که رفقای بی وفا نیامدند، اقربا و اقوام اعمام و بنی اعمام را اطلاع دهید که فردا بیایند و حاصل را حصاد نمایند و نهایت تاکید را نمود که مبادا تاخیر کنند. باز مادر گفت: آسوده باشید و حرکت نکنید که اقوام هم اقدامی ننمایند و آرام بیارمید و صبح قدم از خانه بیرون نهاد و بال و پری بگشاد. شب سوم آمد، گفتند: ای مادر! مالک مزرعه آمد تا ظهر چشم به راه اقوام ماند و متغیرانه این شعر خواند.

گر بخارد پشت من انگشت من – خم شود از بار منت پشت من

ای فرزند دلبند! باید خود در کار خود بکوشیم و چشم از کمک دیگران بپوشیم؛ داس ها تیز کن که فردا خود این کار را انجام خواهم داد. وقتی که مادر این خبر بشنید فی الحال با کمال استعجال، اطفال را شبانه از آن محل انتقال داد، زیرا که یقین داشت که شخص در امور خود تعلل و اهمال نخواهند نمود.
نتیجه
باید امورات خود مراقبت نماییم و در عهده شخص دیگر نگذاریم و الا آن کار انجام نگیرد و اتمام نپذیرد و هر گاه خود از عهده به تنهایی برنیاییم باید به مدد دیگران تحت نظارت خود آن عمل را به اتمام رسانیم.

نکاتی کوتاه وخواندنی

بدون نظر »

بادیه نشینی را پرسیدند: چگونه بر مردم چیره شدی ؟ گفت : از دروغ پرهیز کردم و مردگان را به چشم خویش دیدم .
.*************
بادیه نشینی را گفتند: چگونه ای ؟ گفت : جامه دینم را به گناهان ، پاره می کنم و با آمرزش خواهی ، آن را وصله می دوزم و شاعری همین مضمون را گفته است : :
دنیایمان را با پاره کردن دینمان وصله می دوزیم و بدین سان ، نه دینمان می ماند و نه آنچه را دوخته ایم . خوشا به حال آن بنده ای ! که خدا را برتری دهد و دنیا را فدای آخرت سازد
.*****************
دیگری گفته است : کسی از دودمان تست ، که ترا در خوشدلی یاری دهد، و عموی تو، آن کسی ست که بهره خویش را به تو رساند و خویشاوند تو، آن کسی ست که بهره او به تو نزدیک باشد.
******************
ابن سکّین گفت : شرف و بزرگی ، ریشه در دومان دارد. و شریف ، کسی ست که پدرانی صاحب شاءن داشته باشد. اما ((حسب )) و ((کرم )) را ریشه در خود شخص است . حتی اگر پدرانی اصیل نداشته باشد.
**********************
عربی را گفتند: لذت دنیا در چیست ؟ گفت : شوخی با معشوق و سخن گفتن با دوست و آرزوهای که روزگار را با آن بگذرانی .
******************
عارفی گفت : گناهی که تو را از آن بد آید، بهتر از کار نیکی ست که تو را به خودپسندی آرد. و نیز گفته اند: آن که از نفس خویش غیبت کند، آن را پاکیزه ساخته است .

دیدار دوستان

بدون نظر »

حکیمی گفت : تلخی زندگی را جز به شیرینی دوستان مطمئن تحمل نتوان کرد. و نیز گفته اند: دیدار یاران ، سختی ها را گشایش می دهد و دوری آنان دل را مجروح می سازد.

رباعیاتی از حکیم عمر خیام

بدون نظر »

بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل‌افروز خوش است

از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
*****************
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
******************
چون لاله به نوروز قدح گیر بدست
با لاله‌رخی اگر تو را فرصت هست

می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
*******************

عیب دنیا از نظر بزرگمهر

بدون نظر »

بزرگمهر گفت : بزرگ ترین عیب دنیا آنست که به اندازه شایستگی ، به کسی نبخشد. یا بیش از حد دهد و یا کمتر. و نظیر همین مضمونست شعر خاقانی که گوید:
هر مائده ای که دست ساز فلکست
یا بی نمکست ، یا سراسر نمکست

امید

بدون نظر »

بزرگی گفته است : امید، رفیقی مونس است . اگر سرانجامی نیز نداشته باشد، ترا سرگرم می دارد.

فضیلت قناعت

بدون نظر »

مشت زنی را حکایت کنند که از دهر مخالف به فغان آمده و حلق فراخ از دست تنگ به جان رسیده شکایت پیش پدر برده و اجازت خواست که عزم سفر دارم مگر به قوّت بازو دامن کامی فرا چنگ آرم.
پدر گفت ای پسر خیال محال از سر بدر کن و پای قناعت در دامن سلامت کش که بزرگان گفته‌اند
دولت نه به کوشیدنست چاره کم جوشیدنست
اگر بهر سر موئیت صد خرد باشد
خرد به کار نیاید چو بخت بد باشد
پسر گفت : ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر و جرّ منافع و دیدن عجائب و شنیدن غرائب و تفرج بلدان و مجاورت خلاّن و تحصیل جاه و ادب و مزید مال و مکتسب و معرفت یاران و تجربت روزگاران چنان که سالکان طریقت گفته‌اند.
ادامه نوشتار »

مذمت سخن چینی

بدون نظر »

سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.

میان دو کس جنگ چون آتشست
سخن چین بدبخت هیزم کشست

میان دو تن آتش افروختن
نه عقلست و خود در میان سوختن

پیش دیوار آنچه گویی هوش دار
تا نباشد در پس دیوار گوش
سعدی
**********************
به یک سال در جادویی ارمنی
میان دو شخص افکند دشمنی

سخن چین بدبخت در یکنفس
خلاف افکند در میان دو کس
سعدی
*************
ازان همنشین تا توانی گریز( سعدی )

سخن بزرگان

بدون نظر »

گرامی ترین همنشینی ، همنشینی با کسی ست که دعوی ریاست ندارد، و پایگاه آن را دارد.
و بدترین همنشینی ، همنشینی با کسی است که دعوی ریاست دارد و پایگاه آن را ندارد نرمخویی را رها کردن ، بخشی از دیوانگی ست
کسی را که پیش از شناختن تو، در حقت کوتاهی کرد، نکوهش مکن !
کسی که گفتارش پذیرفته نیست ، سوگندش پذیرفته نیست و کسی که بسیار سوگند خورد، باور مدار!
جفای نزدیکان ، دردناک تر از زدن بیگانگان است نرمی ، رشوه ایست برای کسی که رشوه نپذیرد
بخشنده مالباخته را دردناکتر از نکوهش کسی نیست که به روزگار توانگری ، او را می ستوده است
خواری ، آنست که کسی مال دیگری را بخواهد، که تصرف آن را با خطر همراهست
آن که با دشمن نرمی کند، دوستان از او بترسند آن که میان دو کس فتنه انگیزد، به گاه آشتی ، هلاکش به دست آن هاست
دو چیز پایان نپذیرد: رنج ها و نیازمندی ها
سخن چین ، با موچین ، سخن از از دیگری می کشد
رشوه پنهانی ، سحرانگیزست
آنکه با فروتر از خود بستیزد، شکوه خویش از میان برد آنکه با فراتر از خویش بستیزد شکست خورد، و آن که با همانند خویش بستیزد، پشیمانی خورد
کشکول شیخ بهایی

نکات پند آموز

بدون نظر »

حکیمی گفت : چون ترا به نیکی بستایند، و خواهی که به بدی یاد کنند. تو آدم بدی هستی . چه خواسته ای تا از شهرت بدی ، بهره ور شوی .
**************************
عارفی گفت : پروردگارا، گنجینه های نعمت خویش را در دسترس ‍ آرزومندانش نهاده است . و کلید آن گنج ها، در صدق نیت است . و ابن درید در دفترش به خط خویش نوشته است : گنجینه های آن کس که خزائنش در اختیار آرزومندان است و کلید آن ، صدق نیت است ، مرا کافیست .
**************************
حکیمی گفت : آن که به چیزی پست خشنود شود، به دنیا خرسندست .
و نیز کسی که از خصومت رو بگرداند، بر ترک آن ، دریغ نمی خورد.
و نیز: بر درازی روزگار دوستی تکیه مدار! و هر زمان عهد مودت تازه دار! که دوستی طولانی ، چون نو نشود، رنگ کهنگی گیرد
و نیز: خردمند، با خودکامه رای نزند.
و نیز: همنشینی ، در کم گویی و زود برخاستن است . و نیز: آبرو بی بهاست .
**************************
حکیمی گفته است : آسان ترین کار، به دشمنی پای نهادنست و دشوارترین ، از آن بیرون رفتن .
هر گاه همنشین تو، از کسی به بدی یاد کند، بدان که تو دومینی
از کسی که پایگاه ترا بیش از اندازه بالا برد بپرهیز!
چیره ترین مردم ، پادشاه ستمکار است و زن مسلط بر مرد
چون بر وکیل خویش شک بردی ، خاموش باش . و بر آن چه در دست او داری ، وثیقه بگیر!
گرامی ترین همنشینی ، همنشینی با کسی ست که دعوی ریاست ندارد، و پایگاه آن را دارد.