حکمت هایی از افلاطون

بدون نظر »

از سخنان افلاطون :
پادشاه ، ترا به خدمت نمی گیرد، مگر آن که افزونی اندر تو احساس ‍ می کند و تو را به جای انبری به کار می گیرد، تا آتشی را که به انگشت نمی توان برداشت ، بردارد. پس ، در موردی که ترا به کار می گیرد، به قدر آن افزونی بکوش !.
و نیز گفته است : آن که در مقام خرسندی ، تو را به صفتی بستاید، که در تو نیست ، به هنگام ناخرسندی ، به صفتی نکوهش کند، که در تو نیست .

چند گفتار ناب

بدون نظر »

در حدیث آمده است که : اگر دنیا به کسی رو کند، خوبی های دیگران را هم به او می افزاید و اگر از او روی بگرداند، خوبی های خود او را هم از وی سلب می کند.
*************************
حکیمی فرزند خویش را سفارش کرد که : بگذار تا خرد تو پایین تر از دینت باشد و گفتارت کمتر از رفتارت و جامه ات کم ارزش تر از توانائیت .
*************************************
از کتاب ((محاسن )) چون در مداین آتش سوزی شد، سلمان شمشیر و قرآنش بر گرفت و از خانه بیرون رفت و گفت : سبکباران بدین سان نجات یابند.
******************************
ابن عباس گفت : کسی که خدا سه روز دنیا را بر او زندان کند و خشنود باشد، به بهشت رود.
کشکول شیخ بهایی

عمر ابن عبدالعزیز وآغاز توبه

بدون نظر »

عمربن عبدالعزیز را گفتند: آغاز توبه تو چه بود؟ گفت : قصد کردم تا غلامی را بزنم و او مرا گفت : ای عمر! از شبی اندیشه کن ! که فردایش روز قیامت است

سخن حکما

بدون نظر »

حکیمی فرزندانش را گفت : با هیچ کس دشمنی مورزید! حتی اگر گمان کنید که به شما زیانی نرساند و از دوستی کسی نپرهیزید حتی اگر گمان کنید که به شما سودی نرساند، که شما نمی دانید که چه وقت باید از دشمنی دشمن هراسید، و چه هنگام باید به دوستی دوستی امید داشت .
**************************
مهلب را پرسیدند: دور اندیشی چیست ؟ گفت : اندوه خوردن تا به فرصت مناسب رسیدن .
و گفته اند: تا پوشیده ای آشکار نشود، گمان ها بر وی فراهم نیایند.

سخن حکما

بدون نظر »

کسی از حکیمی پرسید: بدی دلخواه کدامست ؟ و او گفت : ثروتمندی .
********************
حکیمی گفت : شگفتی نادان از دانا بیشتر است تا شگفتی نادان از دانا.
*********************************
حکیمی به هنگام مرگ ، به حسرت بود. او را گفتند: ترا چه می شود؟ گفت : چه می اندیشید؟درباره کسی که سفری طولانی و بی توشه در پیش دارد و بی همدمی در گور خواهد ماند، و به داوری عدل می رود و حجتی ندارد
******************************
عبدالله بن مبارک بر مردی گذشت که میان زباله دانی و مقبره ای ایستاده بود. او را گفت : میان دو گنج از گنجهای دنیا ایستاده ای . گنج اموال ، و گنج مردان.

کم گفتن وکم خوردن پندی از سقراط

بدون نظر »

سقراط حکیم ، کم می خورد و جامه خشن می پوشید. یکی از فیلسوفان روزگارش به او نوشت : اعتقاد تو اینست که رحم آوردن بر هر ذی روحی واجب است و تو خود، ذی روح هستی و به رها کردن غذای کم و جامه خشن بر خویش ترحم نمی ورزی . و سقراط در پاسخ وی نوشت : مرا به پوشیدن جامه خشن سرزنش کرده ای و گاه ، انسان به زشت علاقه می ورزد و زیبا را رها می سازد و نیز به کمی غذا نکوهیده ای . اما، من ، چندان می خورم ، که زنده بمانم و تو زندگی می کنی ، تا بخوری .
پس فیلسوف به او نوشت : انگیزه کم خوری تو را دانستم . انگیزه کم گوئیت چیست ؟ و اگر در خوردن بر خود سخت می گیری ، چرا در گفتن امساک می کنی ؟ و سقراط به پاسخ نوشت : آن چه را که ناگزیر از ترک آنی ، پرداختن به آن ، بیهوده است . و پروردگار، ترا دو گوش و یک زبان آفریده است ، تا دو برابر آن چه می گویی ، بشنوی . و نه آن که بیش از آن چه می شنوی ، بگویی .

نادان ترین نادانها از نظر جالینوس

بدون نظر »

چون جالینوس در گذشت ، در جیب او نامه ای یافتند که در آن نوشته ای بود: نادان ترین نادانان ، آن است که شکمش را به آن چه که یابد، پر کند. آن چه می خوری ، به جسمت می پیوندد و آن چه به صدقه می دهی به روحت . و آن چه از پس می گذاری ، از آن دیگریست . نیکوکار زنده است هر چند که به جهان دیگر برود و بدکار مرده ایست ، هر چند که به دنیا بماند قناعت حجاب بینوایی است . و شکیبایی کارها را سامان می دهد# اندیشه درست ، کارهای کوچک را بزرگ می کند و برای فرزندان آدم چیزی را بهتر از توکل بر خدا ندیدم .

امثال ونکات پند آموز

بدون نظر »

حکیمی گفته است : از دنیا سه چیز طلب می شود: عزت و بی نیازی و راحتی . اما آن که زهد ورزد، عزیز می شود و آن که قناعت پیشه کند، بی نیاز می شود و آن که دست از طلب باز کشد، به راحتی می رسد.
***************************
صاحب حقیقی گفته است : با یزید، به راهی می رفت و بر سگی گذشت ، که به یاران خیس شده بود. دامن جامه خویش باز کشید. سگ به سخن آمد و گفت : پلید شدن دامن جامه تو از ناپاکی مرا آب تطهیر می کند. اما گناه دامن باز گرفتن تو از من را آب نیز تطهیر نمی کند.
کشکول شیخ بهایی

سخن عارفان و پارسایان

بدون نظر »

حکیمی گفت : هیچکس را ندیدم ، جز آن که گمان بردم که از من بهتر است . از آن رو، که از خود به یقین بودم و از او به تردید.
**********************
شبلی را پرسیدند، چرا ((صوفی )) را ((ابن الوقت )) گویند. گفت : زیرا بر گذشته دریغ نمی خورد و اندیشه فردا ندارد.

سخن دانشمندان وحکیمان

بدون نظر »

حذیفه بن الیمان که – خداوند از او خشنود باد! – کسی را گفت : آیا دوست داری که بر مردمان بد پیروز شوی ؟ گفت : آری ! گفت : پیروز نخواهی شد، مگر آن که از آنها بدتر شوی .
*********************************
فیثاغورث را گفتند: چه کسی از دشمنی مردم به سلامت است ؟ گفت : آن که نه از او خوبی سر زند و نه بدی . پرسیدند. چگونه ؟ گفت : اگر از او خوبی سرزند، بدان با او دشمنی کنند و چون بدی نشان دهد، خوبان به دشمنی با او برخیزند.
**************************
انوشیروان به هنگامی که سیر نشده بود، دست از طعام می کشید و می گفت : آن چه را خوش داریم رها می کنیم ، تا گرفتار ناخوشایند نشویم .
*********************************
یکی از بزرگان صوفیه را گفتند: روز خود را چگونه آغاز کردی ، گفت : در حالی که بر دیروزم افسوس دارم و ناخوشنود از امروزم و بدگمان بر فردا.