گر ترا از غیب چشمی باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
نطق خاک و نطق آب و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
هر جمادی با تو می گوید سخن
کو ترا آن گوش و چشم ؟ ای بوالحسن !
گر نبودی واقف از حق ، جان باد
فرق کی کردی میان قوم عاد؟
جمله ذرات در عالم نهان
با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیر و باهشیم
با شما نامحرمان ، ما خاموشیم
از جمادی ، سوی جان جان شوید
غلغل اجزای عالم بشنوید!
فاش ، تسبیح جمادات آیدت
وسوسه تاءویلها بفزایدت
چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کرده ای تاءویلها