من دست تهی دارم و تو دست نوازش

بدون نظر »

بی قیمتم و جز تو خریدار ندارم

گیرم بخرندم به کسی کار ندارم

گیرم دو جهانم نپسندد تو پسندی

من جز تو کسی در دو جهان یار ندارم

من دست تهی دارم و تو دست نوازش

تو باغ گلی من که به جز خار ندارم

در باغ جنان هم به هوای تو کنم رو

محتاج گلم کار به گلزار ندارم

من مشتری یوسف و در دست کلافی

جز رشته دل بر سر بازار ندارم

ای آنکه غمت ناز فروشد به دو عالم

دریاب که من غیر تو غمخوار ندارم

بگذار بخندند و بگیرند و ببندند

دیوانه ام و بیم ز آزار ندارم

آرند همه هدیه برای تو و من نیز

جز دیده گریان و دل آزار ندارم

ای قامت خم گشته و این بار معاصی

پیش کرمت خوشتر از این بار ندارم

من «میثم» و در پیروی از میثم تمار

جز دار غم عشق شما دار ندارم

حاج غلامرضا سازگار(میثم)

بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته

بدون نظر »

بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته 
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته 
بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن 
تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته 
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش 
تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته 
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار 
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته 
حسن ای نورچشمانم حسین ای راحت جانم 
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته 
بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب 
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته 
روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او 
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته

غلامرضا سازگار

ای ز نبی ربوده دل، روی خدا نمای تو

بدون نظر »

ای ز نبی ربوده دل، روی خدا نمای تو 
وی ز علی گره گشا، دست گره گشای تو 
پیش روی نبی نبی، عازم دست بوسیت 
پشت سر علی علی، ملتمس دعای تو 
روح دهی به قدسیان با نفست به هر نفس 
دل برد از ملایکه ذکر خدا خدای تو 
درد نگفته دلت اشک شبانه علی 
حرف دل علی بود گریه بی صدای تو 
ناله و آه ما کجا حق تو را ادا کند 
جز که هماره مهدیت گریه کند برای تو 
تو سپر علی شدی پیش هجوم دشمنان 
محسن بی گناه تو، شد سپر بلای تو 
بازوی بسته شیر حق، راهی مسجد النبی 
تو در قفای او روان، حسین در قفای تو 
تا ز علی نهان کنی، قصه گوشواره را 
دست تو بود برروی، روی خدا نمای تو 
تا که به پاست عالمی قطع نمی شود دمی 
ناله وای وای ما، گریه های های تو 
تربت بی چراغ تو، سینه داغدار ما 
قبر تو هر کجا بود، در دل ماست جای تو 

حاج غلامرضا سازگار

بحر طویل در مصیبت حضرت زهرا (س) از غلامرضا سازگار

بدون نظر »

شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد که تا حشر به گردون رود از حنجره اهل ولا ناله و فریاد که در ازمنه دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد
شرافت ز میان رفته قرار از دل و جان رفته گل آرزوی ملت اسلام به تاراج خزان رفته محمد که بود جان گرامی جهان ها ز جهان رفته
مدینه شده خاموش فضا گشته سیه پوش عجیب است که بعد از دو مه و نیم غدیر نبوی گشته فراموش در فتنه
شده باز و سقیفه شده آغاز، عدالت ز جفا خانه نشین گشته، بیدادگری سر به در آورده، مولای دو عالم شده بی یاور و در خانه در بسته گرفته ز الم زانوی غم در بر و بر غربت اسلام کشد از دل پر غصه خود آه که آتش زده با شعله فریاد درون ارض و سما را
**************
ادامه نوشتار »

اشعار درسوگ حضرت زهرا (س)

بدون نظر »

آتش زدن بـــه خانـــه ی مــولا بهانـــه بـود
مقصــود خصم کشتن بانوی خانـــه بـود
************
از آن به باب وحی لگد زد عــدو کـــه دید
جـان علی بــه پشت در آستانــه بـــــود
************
بــــا آنهمــه سفـــارش پیغمبـــر خــــدا
پـاداش دوستــــی علی تازیانــــه بـود ؟
************
آنکس که داد نسبت هذیان به مصطفی
از کینه اش به صورت زهرا نشانه بـــود
************
در حیرتـم چگونـــه به زهـــرا مغیره زد
کز جـــای تازیانــــه ی او خون روانــــه بود
************
ضرب غلاف وتیغ به دستش مدال بست
آن بانویـــی که عصمت حَیّ یگانـــه بود
************
حـــق دارد ار کننـده ی خیبـــر زپــــا فتـــد
زهرا پس از رســول بر او استوانه بــود
************
( میثم ) قسم به فاطمه تا بود فاطمـه
بار غـــــم امــــام زمانش به شانه بــود
************
(غلامرضا سازگار(میثم))