مرحبا اى عشق خوش سوداى ما!

اى طبیب جمله علت هاى ما

اى دواى نخوت و ناموس ما

اى تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

آتش عشقست کاندر نى فتاد

جوشش عشقت کاندر مى فتاد

عشق و ناموس اى برادر! راست نیست

بر در ناموس ، اى عاشق ! مایست !

هر چه غیر شورش و دیوانگى ست

اندرین ره ، دورى بیگانگى ست

آتشى از عشق در جان بر فروز

سر به سر فکر عبارت را بسوز

عارفان کز جام حق نوشیده اند

رازها دانسته و پوشیده اند

سر غیب آن را سزد آموختن

کاو ز گفتن لب تواند دوختن