ضراربن ضمره گفت : پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع ) به نزد معاویه رفتم . و او گفت : علی را برایم توصیف کن ! گفتم : از من درگذر! و او گفت : ناچار باید بگویی . پس ، گفتم : چون ناچارم . بخدا که او نامتناهی بود و پر قدرت . حق و باطل را از هم جدا می کرد، به عدل حکم می کرد، چشمه های دانش از او می جوشید، سخنانش حکمت آمیز بود، از دنیا و ظواهر فریبنده آن ، بیزار بود. به شب و دهشت آن ماءنوس بود. در اشتیاق خدا اشک می ریخت ، اندیشه ای عمیق داشت . جامه خشن را خوش ‍ می داشت . طعام ناگوار را می پسندید، در میان ما، همانند یکی از ما بود، چون می پرسیدیم پاسخمان می داد و چون دعوتش می کردیم به نزدمان می آمد و ما با همه نزدیکی که با او داشتیم ، از شکوهش ، با او توان سخن گفتن نداشتیم

ادامه نوشتار »