حکمت ا
به هنگام فتنه چو اشتر بچه می‏باش که نه پشتی برای سواری دادن، و نه پستانی برای دوشیدن دارد.
حکمت ۲

آن که طمع را شعار ساخت شخصیّت خود را باخت، و آن کس که سفره دل نزد هر کس بگشاد به خفّت و خواری خود رضایت داد، و هر کس که زبانش فرمانروای او باشد ارزش خود از دست خواهد داد.
حکمت ۳

بخل ننگ است و ترسْ نقص، و ناداری زبان زیرک را از بیان دلیل خود بندد، و تنگدست در شهر خود غریب نماید، ناتوانی آفت است و صبر شجاعت، زهد ثروت است و پارسایی سپر.
حکمت ۴

رضامندی همنشین خوبی، و دانش میراثی گران سنگ است، و روش های نیکو، زیورهایی است نو به نو، و اندیشه آینه‏ ای است صاف و نیک‏پرتو.
حکمت ۵

سینه دانا گنجینه رازها، و خوشرویی کمند دوستی‏ها، و بردباری نهان جای زشتی‏هاست.
و در روایت دیگر: خوشرفتاری سرپوش بدیهاست.