در تاریخ یافعی آمده است که : علمای بغداد، بر قتل ((حسین منصور حلاج )) اتفاق کردند و فتوی نوشتند و او می گفت : زنهار! از خون من بپرهیزید! و در همه مدتی که فتواها می نوشتند، همین می گفت . سرانجام ، او را به زندان بردند و خلیفه ((المقتدر)) فرمان داد، تا او را به رئیس ‍ شهربانان سپردند، تا هزار تازیانه اش زنند و اگر نمیرد، او را هزار تازیانه دیگر زنند.
سپس گردنش بزنند. آنگاه ، وزیر، او را به شهربانان سپرد و گفت : اگر نمرد، دست ها و پاها و سرش ببرند و پیکرش بسوزانند و گفت : از نیرنگش بپرهیز! آنگاه ، او را به دروازه ((باب طاق )) بردند، بند بر نهاده و مردم بسیار بر او گرد آمده بودند. هزار تازیانه اش بزدند و آهی نکرد.
پس دست ها و پاها و سرش بریدند و پیکرش بسوختند و سرش به پل آویختند و آن ، به سال ۳۰۹ بود.
کشکول شیخ بهایی