محقق تفتازانى در ((شرح کشاف )) پیرامون این آیه : ((و اذ قیل لهم تعالو الى ما انزل الله )) (و چون به ایشان گفته شد که به حکم خدا و رسول باز آیید – سوره ۴ – آیه ۶۱) گوید: بنى حمدان پادشاهى بودند که چهره هایشان زیبا بود و زبان هاشان فصیح و دست هاشان بخشنده و ((ابو فراس )) در بلاغت و بزرگوارى و اسب سوارى و دلیرى ، یگانه آنان بود. چنانکه صاحب بن عباد گفت : شعر، به پادشاهى شروع شد و به پادشاهى ختم . یعنى : امرى القیس و ابو فراس . او در ادب سر آمد بود و به کمال رسیده بود. در یکى از جنگ ها به اسارت رومیان در آمد و سروده هاى روزگار اسارت او در لطافت و رقت معنى ، مشهور است . و از آنهاست که از شنیدن ((قوقو)) کبوترى بر درختى بلند در نزدیکى خود سرود:
مى گویم و کبوترى در نزدیکى من مى نالد. اى همدم ! آیا از حال من آگاهى ؟
اى پناه عشق من ! امید! که هیچگاه ، به بلاى هجران دچار نیایى ! و هیچگاه غم ها بر تو نتازد! اى همدم ! روزگار میان من و تو به انصاف رفتار نکرد. بیا! تا غم هایمان را بخش کنیم .
آیا گرفتار مى خندد؟ آزاد شده مى گرید؟ غمگین خاموش ؟ و خاطر آسوده اى مى نالد؟
من از تو، به گریستن سزاوارترم . لیکن اشک من ، در رویدادهاى روزگار، بهایى گزاف دارد.
شعر او در اینجا به پایان مى رسد و منظور از استشهاد آن ، واژه ((تعالى )) به کسر لام است که درست آن ((تعالى )) به فتح لام است
کشکول شیخ بهایی