تا منزل آدمی ، سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق لطف و عطاست
خوش باش ! که آن سرا چنین خواهد بود
سالی که نکوست ، از بهارش پیداست .
*************

کاری زوجود ناقصم نگشاید
گویی که ثبوتم انتفامی زداید
شاید زعدم ، من به وجودی برسم
زان رو که ز نفی نفی ، اثبات آید.
*************

آهنگ حجاز می نمودم من زار
کآمد سحری به گوش دل این گفتار
یارب ! به روی ، جانب کعبه رود؟
رندی که کلیسیا از او دارد عار
*************
ای دل ! که زمدرسه به دیر افتادى
واندر صف اهل زهد، غیر افتادى
الحمد! که کار را رساندی تو به جاى
صد شکر! که عاقبت به خیر افتادى
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوى
یک ذره از آنچه هستی ، افزون نشوى
گفتم که : کنم تحفه ات ای لاله عذار!
جان را، چو شوم زوصل تو برخوردار
گفتا که : بهائی ! این فضولی بگذار!
جان خود زمن است ، غیر جان تحفه بیار
ای چرخ ! که با مردم نادان یارى
هر لحظه بر اهل فضل ، غم می بارى
پیوسته زتو بر دل من بار غمی ست
گویا که زاهل دانشم پندارى
کشکول شیخ بهایی