همنشینی و معاشرت

بدون نظر »

– از امام صادق (ع)روایت شده که امیر المؤمنین (ع) فرمود:

بر تو باکی نیست که با خردمند همنشین گردی و گرچه کرم او را نپسندی و سود زیادی از او نبری ولی از خرد او سود بر و از اخلاق بدش بپرهیز و همنشینی کریم از دست مده و اگر چه از خردش بهره نبری ولی به خرد خود از کرمش بهره گیر و تا توانی از پست و بی خرد بگریز

***************

امام صادق (ع) فرمود:

به رفیقان دیرین و نجیب بچسب و از هر تازه به دوران رسیده که پیمان و امان و تعهد و میثاقی نمی شناسند بپرهیز، و از واثق مردم در نزد خود حذر کن (که ممکن است روزی دشمن شود).

اصول کافی جلد ۴ کتاب عشرت

نکوهش طمع

بدون نظر »

امام صادق (ع) فرمود: چه زشت است براى مؤمن که میل و رغبتى در او باشد که او را خوار کند.
شرح:
مجلسى (ره) گوید: مقصود رغبت به مردم است به خواهش کردن از ایشان، و این است آن رغبتى که باعث خوارى و ذلت است و اما رغبت به جانب پروردگار متعال پس آن عین عزت است

از امام باقر (ع) روایت کنند که فرمود: چه بد بنده ایست آن بنده که در او طمعى باشد که او را بکشاند، و چه بد بنده ایست آن بنده که در او میل و رغبتى باشد که او را خوار کند.
شرح:
مجلسى (ره) گوید: شاید مقصود از طمع همان میل دل است که آنچه در دست مردم است دوست دارد و آرزو کند، و مقصود از میل و رغبت اظهار آن است بخواهش کردن و خواستن از مخلوق خدا و کشاندن با اول مناسب است چنانچه خوار کردن با دومى مناسبت دارد.
زهرى گوید: على بن الحسین علیهماالسلام فرمود: من تمامى خیر و سعادت را دیدم گرد آمده در اینکه باید طمع از هر چه در دست مردم است برید.
شرح:
مجلسى (ره) گوید: زیرا طمع: خوارى، پستى، حسد، کینه، دشمنى، غیبت، بدگوئى، ستم، مداهنه، نفاق، ریاء، صبر بر باطل مردم، بى توکلى به خدا و مفاسد بى شمار دیگر به بار آورد، و علاج همه آنها به قطع طمع است.
اصول کافی

نهی از سخن گفتن در چگونگی خداوند

بدون نظر »

– امام باقر علیه ‏السلام فرمود: درباره خلق خدا سخن گوئید و راجع به خدا سخن نگوئید زیرا سخن راجع به خدا جز سرگردانی برای گوینده زیاد نکند. و در روایت دیگری از حریز است درباره هر چیزی سخن گوئید ولی راجع به ذات خدا سخن نگوئید.

شرح :
به نظر می‏رسد که در روایت اول مراد از خلق خدا انسان و مراد از خدا ذات خداست به قرینه مقابله این دو با یکدیگر ولی در روایت دیگر چون (((هر چیز))) در برابر (((خدا))) قرار گرفت، آن قرینه از بین رفت لذا کلمه (((ذات))) رااضافه فرمود.
اصول کافی جلد ۱ باب نهی از سخن گفتن در چگونگی روایت ۱

****************************
امام صادق علیه‏ السلام گوید: خدای عزوجل می‏ فرماید (۴۳ سوره ۵۳)** همانا پایان و سرانجام سوی پروردگارت باشد. پس چون سخن به خدا رسید باز ایستید.
اصول کافی جلد ۱ باب نهی از سخن گفتن در چگونگی روایت ۲

****************************
و به محمد بن مسلم فرمود: ای محمد مردم همیشه و از هر دری سخن گویند تا آنجا که درباره خدا هم سخن گویند چون شما آنرا شنیدید، بگوئید: شایسته پرسش جز خدای یکتای بیمانند نیست.
اصول کافی جلد ۱ باب نهی از سخن گفتن در چگونگی روایت ۳

****************************
امام باقرعلیه السلام به زیاد فرمود: ای زیاد از گفتگوهای دشمنی خیز بپرهیز که موجب شک شود و عمل را تباه کند و صاحبش را هلاک نماید و ممکن است در آن میان کسی سخنی گوید و آمرزیده نشود، در زمان گذشته مردمی علمی را که واگذارشان شده بودند ترک کردند و در طلب علمی که از آن نهی شده بودند رفتند تا آنجا که سخنشان به خدا رسید و سرگردان شدند و کارشان ( در حیرت و دهشت) به جائی رسید که مردی را از پیش او صدا می‏زدند و او به پشت سرش جواب می‏داد و از پشت سرش صدا می‏کردند و او به پیش رو پاسخ می‏گفت و در روایت دیگر است: تا آنجا که در زمین سرگردان شدند.
اصول کافی جلد ۱ باب نهی از سخن گفتن در چگونگی روایت ۴
*********************************
امام باقر علیه‏ السلام فرمود: از تفکر درباره خدا بپرهیزید، ولى اگر خواستید در عظمتش بیندیشید در عظمت خلقش نظر کنید.
اصول کافی جلد ۱ باب نهی از سخن گفتن در چگونگی روایت ۷

****************************
پی نوشت
** آیه ۴۲ سوره نجم
وَ أَنّ إِلى‏ رَبّکَ الْمُنْتَهى‏
و اینکه پایان [کار] به سوى پروردگار توست

سوال بزرگ یهود از امیر المومنین (ع)

بدون نظر »

یهود گرد رأس الجالوت (بزرگ عالم یهود) اجتماع کرده به او گفتند: این مرد عالم است مقصودشان امیرالمؤمنین علیه‏ السلام بود ما را نزد او ببر تا از او سؤال کنیم، نزدش آمدند، به آنها گفتند: حضرت در خانه خویش است، به انتظار نشستند تا در آمد رأس الجالوت عرض کرد: آمده‏ ایم از شما پرسشی کنیم. فرمود: ای یهودی بپرس از هر چه به خاطرت گذرد، گفت: از پروردگارت می‏پرسم که از چه زمانی بوده؟ فرمود: خدا بوده است بدون پدید آمدن ( بدون بودنی زاده برانیت و حقیقتش او همان حقیقت وجود بحت است) و بدون چگونگی (پس صفاتش عین ذاتش باشد) همیشگی است بدون کمیت و کیفیت زمانی (زیرا زمان از مجعولات و مخلوقات است و محال است که در ذات او تأثیری کند) چیزی پیش از او نبوده او خود بدون پیشی پیش از هر پیش است (چون اولیت او عین ذاتش باشد پس اولیتی زائد بر ذات ندارد و چون مبدء المبادی و علت العلل است بر هر پیشی مقدم است) او پایان و نهایتی ندارد، پایان از او منقطع است و او پایان هر پایان است (چون آخریت به او عین ذاتش باشد پس آخریت زائدی ندارد و چون همه چیز پایدار پایان یابد و او باقی باشد پس پایان پایان است) رأس الجالوت گفت: بیائید برویم که او از آنچه هم درباره‏اش گویند دانشمندتر است.
اصول کافی جلد ۱ باب بودن ومکان روایت ۴

توصیف امام باقر (ع) از خدای تبارک و تعالی

بدون نظر »

مردی خدمت امام باقر علیه ‏السلام آمد و عرض کرد: به من بگو پروردگارت از کی بوده؟ فرمود: وای بر تو، به چیزی که در زمانی نبوده گویند، از کی بوده، همانا پروردگار من تبارک و تعالی همیشه بوده و زنده است بدون چگونگی، برای او بود شدنیست (جمله (((بود شد))) نسبت به خدا غلط است زیرا این جمله را به کسی گویند که نباشد و سپس پیدا شود) و بودنش را چگونه بودن نباشد، (زیرا او وجود بحت بسیط است و هیچگونه ترکیبی ندارد تا چگونگی داشته باشد) مکانی ندارد، در چیزی نیست و بر چیزی قرار ندارد، و برای منزلت خود مکانی پدید نیاورده، پس از آن که چیزها را آفرید نیرومند نگشت و از پیش از آنکه چیزی آفریند ناتوان نبود، پیش از آنکه چیزی پدید آورد ترسان نبود، به آنچه در لفظ آید و بخاطر گذرد مانند نیست، پیش از آفریدنش هم از سلطنت جدا نبود و پس از رفتن آفریدگان نیز از آن جدا نباشد همیشه زنده است بدون زندگی جدای از ذاتش، پیش از آنکه چیزی آفریند پادشاه توانا بود و پس از ایجاد جهان هستی پادشاه مقتدر است، برای او چگونگی و مکان و حدی نیست و به وسیله شباهبت به چیزی شناخته نشود،
ادامه نوشتار »

مکان ولا مکان

بدون نظر »

نافع بن ازرق به امام باقر علیه‏ السلام عرض کرد: به من بفرمائید: خدا از چه زمانی بوده؟ فرمود: مگر چه زمانی نبوده تا به تو گویم از چه زمانی بوده، منزه باد آن که همیشه بوده و همیشه باشد، یکتا و بی‏ نیاز است، همسر و فرزند نگیرد.
اصول کافی جلد ۱ باب بودن ومکان روایت ۱
مردی از پشت نهر بلخ آمد و خدمت حضرت رضا(ع) رسید و عرضکرد: من از شما مسأله‏ ای می‏پرسم، اگر چنان چه می‏دانم جواب گوئی به امامت معتقد شوم. امام فرمود: هر چه خواهی بپرس، عرض کرد: به من بگو پروردگارت از کی بوده (و کجا بوده) و چگونه بوده و تکیه‏ اش بر چیست؟ امام فرمود خدای تبارک و تعالی مکان را مکان کرد بی‏ آن که خود مکانی داشته باشد و چگونگی را چگونگی ساخت بی‏ آن که خود چگونگی داشته باشد و بر قدرت خود تکیه دارد، آن مرد برخاست و سر آن حضرت را بوسید و گفت گواهی دهم که شایان پرستش جز خدا نیست و محمد فرستاده اوست و علی وصی پیغمبر و سرپرست دعوت او پس از وی میباشد و شمائید پیشوایان راستگو و توئی جانشین بعد از آن ها
اصول کافی جلد ۱ باب بودن ومکان روایت ۲

راه شناخت خدا

بدون نظر »

از امیرالمؤمنین علیه‏السلام سؤال شد که پروردگارت را به چه شناختی؟ فرمود: به آنچه خودش خود را برایم معرفی کرده. عرض شد: چگونه خودش را به تو معرفی کرده؟ فرمود: هیچ صورتی شبیه او نیست و به حواس درک نشود و به مردم سنجیده نشود، در عین دوری نزدیک است و در عین نزدیکی دور (با آنکه از رگ گردن به بندگانش نزدیک‏تر است، بندگان در نهایت پستی و او در نهایت علو است) برتر از از همه چیز است و گفته نشود چیزی برتر از اوست، جلو همه چیز است و نتوان گفت جلو دارد (پس او بودنش به معنی تقدم رتبه و علت بودن اوست نه جلو بودن مکانی) در اشیاء داخل است نه مانند داخل بودن چیزی در چیزی (بلکه به معنی احاطه علم و تدبیر و فیضش با جزاء ممکنات) از همه چیز خارجست نه مانند چیزی که از چیزی خارج باشد (بلکه بمعنی شباهت نداشتن بهیچ چیز) منزه است آنکه چنین است و جز او چنین نیست، و او سر آغاز همه چیز است.
اصول کافی جلد ۱ باب ان که خدارا جز به خودش نتوان شناخت روایت ۲
************************

شناخت خدا

بدون نظر »

امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: خدا را به خدا بشناسید و رسول را به رسالتش و صاحبان فرمان را به امر به معروف و دادگری و نیکوکاری.
(مؤلف کتاب مرحوم کلینی ره فرماید): معنی سخن حضرت که (((خدا را به خدا بشناسید، اینست که: خدا اشخاص و انوار و جواهر و اعیان را خلق فرمود، اعیان پیکرها (موجودات جسمانی) و جواهر روح هاست و خدای عزوجل شباهتی با جسم و روح ندارد هیچ کس را در آفریدن روج حساس دراک دستور و وسیله ای نبوده، خدا در خلقت ارواح و اجسام یکتا بوده، پس چون کسی شباهت خدا را با موجودات جسمانی و روحانی از میان برد خدا را به خدا شناخته و چون او را به روح یا جسم یا نور تشبیه کند خدا را به خدا نشناخته است.
اصول کافی جلد ۱ باب ان که خدارا جز به خودش نتوان شناخت روایت ۱
شرح :
مراد به اولی‏الامر (صاحبان فرمان) ائمه معصومین(ص) است و مراد به جمله (((اعرفوا الله بالله، به قرینه دو جمله بعد (((اعرفوا الله بالالوهیه))) می‏باشد، پس مقصود از جمله اول اینستکه خدا را به سبب شؤون و امتیازات خدائی بشناسید یعنی چون شأن الوهیت اینست که قدیم وحی و عالم و قادر و بی‏مانند باشد و جسم و شریکدار و محتاج و مرکب نباشد، اگر خدا را اینگونه شناختید او را به الوهیت شناخته‏ اید و برگشت این معنی به کلام مرحوم کلینی(ره) می‏باشد و از این معنی می‏توان نتیجه گرفت که خدا را با معرفی خودش که توسط پیمبران و کتب آسمانی نموده بشناسید، خدا را با استحسان و عقل ناقص خود نشناسید، خدا را با نور خدائی که در دل بندگان شایسته‏ اش پرتو افکند بشناسید، یا با اطاعت و تضرع در خانه او شناسائیش را بخواهید، چون کسی خدا را به غیر این صفات معرفی کرد نپذیرید همه اینها از لوازم معنائی است که از کلام مرحوم کلینی(ره) استفاده می‏شود: و اما جمله دوم یعنی پیغمبر را به شؤن و امتیازات پیغمبری بشناسید چون شأن پیغمبر آوردن معجزه و شریعت مستقیم و دین و کتابی است که با موازین عقلی و قوانین فطری و عدالت و حکمت موافق باشد پس پیغمبر را باید از روی این امور شناخت و لازمه این سخن آن ستکه درباره پیغمبر غلو نشود و خدایش ندانند و نیز از مقام واقعیش نکاهد و همچنین شأن امام علیه‏السلام امر به معروف و اقامه عدل و احسانست که باید امام را به وسیله آنها شناخت پس کسیکه ادعای امامت کند و اقامه عدل و احسان نکند دروغگو است، با این معنی که برای حدیث شریف گفتیم لازم نیست که هر یک از نتائچ و لوازمی را که بیان کردیم احتمالی جداگانه برای معنی حدیث دانست چنان که مرحوم مجلسی (ره) قرار داده است بلکه ارجاع همه احتمالات به همان یک معناست ولی مرحوم صدوق و فیض و ملاصدرا هر یک معانی جدا غیر از آنچه گفتیم گفته‏ اند که این مختصر مناسب ذکرش نیست.

جواز تعبیر خدا به شی

بدون نظر »

ابن ابی نجران گوید: از امام جواد(ع) راجع به توحید سؤال کردم و گفتم: میتوانم خدا را چیزی تصور کنم؟ فرمود: آری ولی چیزی که حقیقتش درک نمی‏شود و حدی ندارد زیرا هر چیز که در خاطرت در آید خدا غیر او باشد، چیزی مانند او نیست و خاطره‏ ها او را درک نکنند، چگونه خاطره‏ ها درکش نکنند، در صورتیکه او بر خلاف آنچه تعقل شود در خاطر نقش بندد می‏باشد، درباره خدا تنها همین اندازه بخاطر گذرد: (((چیزی که حقیقتش درک نشود و حدی ندارد))).

شرح :
وقتی گوئیم زمین چیزیست، آب چیزیست، کوه چیزیست، حقیقت معانی این الفاظ را می‏فهمیم و صورتی از آنها در ذهن ما منتقش است که محدود بحد معینی است، مثلا حد آب این است که روان باشد اگر جامد شد نامش یخ است نه آب بخلاف وقتیکه گوئیم (((خدا چیزیست))) اولا باید بدانیم که حقیقت خدا را نمی‏توانیم درک کنیم ثانیا مکن نیست صورتی از خدا در ذهن ما مننقش شود ثالثا خدا بحدی محدود نگردد و بهمین دلیل در ذهن در نیابد
اصول کافی جلد ۱ باب جواز تعبیر خدا به شی روایت ۱ .
*************
از امام باقر علیه السلام سؤال شد: رواست که بخدا گویند چیزیست؟ فرمود: آری چیزی که او را از حد تعطیل (خدائی نیست) و حد تشبیه (مانند ساختن او را بمخلوق) خارج کند (یعنی چون گوئی خدا چیزیست اعتراف بوجودش کرده‏ ای پس کافر و طبیعی نیستی اما باید بدانی که او چیزیست بی مانند).
اصول کافی جلد ۱ باب جواز تعبیر خدا به شی روایت ۲
*****************
امام صادق علیه‏السلام فرمود: ذات خدا از مخلوق جدا و مخلوقش از ذات او جداست و هر آنچه نام (((چیز))) بر او صادق باشد جز خدا مخلوقست و خدا خالق همه چیز است، تَبَارَکَ الّذِی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السّمِیعُ الْبَصِیرُ
پر خیر منزه است آنکه چیزی مانندش نیست و او شنوا و بیناست.
اصول کافی جلد ۱ باب جواز تعبیر خدا به شی روایت ۴ .
*************

قسمتی از گفتگوی امام صادق(ع) با زندیق

بدون نظر »

هشام بن حکم گوید: قسمتی از سخن امام صادق علیه‏ السلام به زندیقی که خدمتش رسید این بود: اینکه گوئی خدا دوتاست بیرون از این نیست که یا هر دو قدیم و قویند و یا هر دو ضعیف یا یکی قوی و دیگری ضعیف: اگر هر دو قویند پس چرا یکی از آنها دیگری را دفع نکند تا در اداره جهان هستی تنها باشد (زیرا خدا باید فوق همه قدرتها باشد و اگر قدرتی در برابرش یافت شود نشانه عجز و ناتوانی است) و اگر یکی را قوی و دیگری را ضعیف پنداری گفتار ما ثابت شود که خدای یکی است بعلت ناتوانی و ضعفی که در دیگری آشکار است (و اگر هر دو ضعیف باشند پیداست که هیچیک خدا نخواهد بود) (این بیان امام(ع) ساده و روشن و مطابق فهم عامه مردم است، اکنون همین مطلب را با استدلالی دقیقتر که مناسب فهم خواص و نکته سنجانست بیان می ‏فرماید از ملاصدرا) اگر بگوئی خدا دو تاست بیرون از این نیست که یا هر دو در تمام جهات برابرند یا از تمام جهات مختلف و متمایزند، چون ما امر خلقت را منظم می ‏بینم و فلک را در گردش و تدبیر جهانرا یکسان و شب و روز و خورشید و ماه را مرتب: درستی کار و تدبیر و هماهنگی آن دلالت کند که ناظم یکی است بعلاوه اگر ادعای دو خدا کنی بر تو لازمست میانه‏ ای بین آنها قائل شوی تا دوئیت آنها درست شود بنابراین آن میانه خدای سومی قدیمی است بین آن دو پس سه خدا گردنگیر شود و اگر سه خدا ادعا کنی بر تو لازم شود آنچه در دو خدا گفتم که بین آنها میانه باشد بنابراین خدایان پنج می ‏شوند و همچنین در شماره بالا می ‏رود و زیادی خدا بی ‏نهایت می ‏شود، هشام گوید از جمله سؤال زندیق این بود که گفت. دلیل بر وجود خدا چیست؟ امام علیه‏ السلام فرمود: وجود ساخته‏ ها دلالت دارد بر اینکه سازنده‏ای آنها را ساخته، مگر نمی ‏دانی که چون ساختمان افراشته و استواری بینی یقین کنی که بنائی داشته اگر چه تو آن بنا را ندیده و مشاهده نکرده باشی ، زندیق گفت خدا چیست؟ فرمود: خدا چیزی است بر خلاف همه چیز به عبارت دیگر ثابت کردن معنائی است و اینکه او چیزی است به حقیقت (((چیز بودن))) جز این که جسم و شرک نیست، دیده نشود، لمس نگردد، به هیچ یک از حواس پنجگانه درک نشود: خیالها او را در نیابند، و گذشت زمان کاهشش ندهد و دگرگونش نسازد.
اصول کافی جلد ۱ باب حادث بودن جهان واثبات پدید آورنده آن روایت ۵
**********************
شرح :
مجلسی (ره) در شرح این حدیث گوید: این حدیث از غوامض و مشکلات احادیث است و هفت وجه مفصل از قول علماء در شرح آن بیان کرده است، ولی پیداست که مشکل بودن این حدیث از نظر مستصعب بودن و یا متشابه بودن آن نیست بلکه از این جهت است که سخن امام علیه‏ السلام تقطیع شده و تنها قسمت‏هایی از آن با حذف ایصال ذکر شده و قرائن فهم معنی از میان رفته است لذا تفکر در توجیه و تأویل است، دور از فهم است، و حق هم با اوست ولی برای اینکه خوانندگان به کلی بی ‏بهره نباشند خلاصه بیان مرحوم ملاصدرا(ره) را که مجلسی هم یکی از اقوال شمرده با اندکی تصرف ذکر می ‏کنیم: او می ‏گوید: این حدیث مشتمل بر سه مطلب است: ۱- اثبات وحدت خدای جهان ۲- اثبات وجود او ۳- اثبات اینکه او وجود بحث بسیط است و ماهیتی غیر از این ندارد اما برای مطلب اول امام علیه‏ السلام دو دلیل بیان فرمود که یکی برای عوام و دیگری برای خواص است (سپس دلیل عوام را چنانکه گفتیم تشریح کرده) اما در این خواص بیانش این است که اگر دو خدای قدیم فرض شود یا هر دو از تمام جهات متفقند و یا از تمام جهات مختلف و یا از جهتی متفق و از جهتی مختلفند، اگر از هر دو جهت متفق باشند بطلانش واضحست زیرا تا یکی از دو چیز از دیگری امتیاز نداشته باشد ولو از یک جهت دوئیت محقق نمی ‏شود بلکه آندو یک چیز است و بواسطه وضوحش در روایت ذکر نشده و اگر هر دو از تمام جهات مختلف باشند فرضش باطلست زیرا هیچ دو چیز در عالم نیست مگر اینکه یک جهت اتفاق دارند ولو جهت اتفاق تنها اشتراک در جود و شیئیت باشد که این را امام علیه‏ السلام نفرموده و دلیل دیگری فرموده و آن این است که تمام جهان مانند یک انسان است که دارای اعضاء و جوارح بسیاری است و با آن که هر یک از اعضاء خاصیت و عمل مخصوصی دارد ولی یک روح و نفس است که مدیر و فرمانروای همه آنهاست همچنین است جهان هستی که آسمان و زمین کوه و دریإ و ماه و خورشیدش هر یک وظیفه مخصوصی دارد و عمل جدائی انحام می ‏دهد ولی در عین حال همه با هم همکاری و تشریک مسائی دارند و نفع ساکنان زمین و حیوان و گیاه آن قدم بر می ‏دارند، انسان طوری آفریده شده که مواد مخصوصی که اندازه معینی تغذیه لازم دارد و از آن طرف زمین و گیاه و حیوان روی زمین همان زینت احتیاج به طلا و هردو در جهان هستی موجود است و اندازه احتیاج بنابراین از ارتباط و هماهنگی اجزاء عالم و وحدت هدف و منظور پی می ‏بریم که صانع و مدبر آنها یکی است.
و اما در صورتی که دو خدا از جهتی متفق و از جهتی مختلف باشند لازم است یک امر وجودی در میان باشد که یکی از دو خدا آن را داشته باشد و دیگری نداشته باشد تا امتیاز صادق آید و این امر نمی ‏تواند عدمی باشد زیرا اعدام تمایزی ندارد و ما به الامتیاز واقع نشوند و نیز این امر وجودی باید قدیم باشد و همراه آن دو خدا دوئیت قدیم صادق آید بنابراین خدایان سه تا شوند و چون سه شدند بین هر دو تای آنها چنانکه گفتیم یک امر وجودی فارق لازم است پس خدایان پنج می ‏شوند و باز به همین ترتیب عدد خداها بالا می ‏رود تا به بی ‏نهایت می ‏رسد و آن تسلسل باطل است و اگر بگویی بنابراین نباید هیچ دو چیزی در خارج پیدا شود می ‏گوئیم فرق دو خدا با دو چیز خارجی این است که در دو چیز خارجی آن امر وجودی که در میان آید و به آنها ضمیمه شود مانند انضمام فصل به جنس است که فصل جنس مبهم را تحصل می ‏دهد ولی در دو خدا چون واجب الوجود خود امر محصلی است پس ضمیمه امر وجودی به آن ضمیمه کردن محصل موجودی است به امر محصل موجود دیگر.
مطلب دوم: اثبات وجود خدا در این قسمت مرحوم ملاصدرا(ره) ابتدا شرحی راجع به تقد م توحید بر اثبات صانع و توضیح دلیل انی و لمی می ‏دهد که از شرح :متن حدیث خارج است سپس حاصل بیان امام علیه‏ السلام را برهانی کرده و به شکل اول بر می ‏گرداند به این طریق: جهان ساخته و بنا شده است و هر ساخته بنا شده‏ای اقتضای بانی و صانعی می ‏کند پس جهان صانعی دارد.
مطلب سوم: اثبات اینکه خدا وجود بحث است ماهیت خدای تعالی همان انیت اوست یعنی خدا جز همان حقیقت محض و انیت بحت ماهیتی ندارد و وجود صرفی است که وجودی کاملتر و تمامتر از او نیست از اینرو عدم و عموم و خصوص عارضش نشود اینست معنی قول امام (علیه ‏السلام) شی ‏ء بخلاف الاشیاء زیرا هر چیزی جز حقیقت وجود ماهیت خاصی هم دارد که عدم و کلیت و جزئیت عارضش شود و اشیاء بسیاری از او سلب شود مانند جسم که عقل نیست انسان که فلک نیست ماده که صورت نیست بخلاف ذات خدایتعالی که کل وجود و وجود کل است پس در عالم هستی جز ذات او و صفات و افعال او چیزی نیست و نیز از این جهت امام علیه‏ السلام نقایص و تصورات و تراکیب و کثرات و تغیرات را از او نفی کرده است و هر چه جز او باشد این نقایص و معایب را دارد چنانچه جسم مرکب است و هر چه به حس درک شود در خارج یا در ذهن کثیر الافراد است و هر چه در عقل یا ذهن یافت شود قابل اشتراک بین کثیرین است و آنچه در زمان یافت شود نا پایدار و معدوم شدنی است ولی ذات خدا که مثل و نظیری ندارد نه به حس درک شود و نه زمان و دهر و ساعت بر او توارد کند.