بادیه نشینی را پرسیدند: چگونه بر مردم چیره شدی ؟ گفت : از دروغ پرهیز کردم و مردگان را به چشم خویش دیدم .
.*************
بادیه نشینی را گفتند: چگونه ای ؟ گفت : جامه دینم را به گناهان ، پاره می کنم و با آمرزش خواهی ، آن را وصله می دوزم و شاعری همین مضمون را گفته است : :
دنیایمان را با پاره کردن دینمان وصله می دوزیم و بدین سان ، نه دینمان می ماند و نه آنچه را دوخته ایم . خوشا به حال آن بنده ای ! که خدا را برتری دهد و دنیا را فدای آخرت سازد
.*****************
دیگری گفته است : کسی از دودمان تست ، که ترا در خوشدلی یاری دهد، و عموی تو، آن کسی ست که بهره خویش را به تو رساند و خویشاوند تو، آن کسی ست که بهره او به تو نزدیک باشد.
******************
ابن سکّین گفت : شرف و بزرگی ، ریشه در دومان دارد. و شریف ، کسی ست که پدرانی صاحب شاءن داشته باشد. اما ((حسب )) و ((کرم )) را ریشه در خود شخص است . حتی اگر پدرانی اصیل نداشته باشد.
**********************
عربی را گفتند: لذت دنیا در چیست ؟ گفت : شوخی با معشوق و سخن گفتن با دوست و آرزوهای که روزگار را با آن بگذرانی .
******************
عارفی گفت : گناهی که تو را از آن بد آید، بهتر از کار نیکی ست که تو را به خودپسندی آرد. و نیز گفته اند: آن که از نفس خویش غیبت کند، آن را پاکیزه ساخته است .